ماه نو

داستان دنباله دار

ماه نو

داستان دنباله دار

دوستی دات کام (2)

سلام دوستام
نوشتن این یکی قصه برام آسونتره. اینه که یه پست تپل براتون می ذارم. اون یکی رو یواشتر پیش میرم که باعجله تمومش نکنم.

بنفش نوشت: چند نفر تو پیشنهادات خواسته بودن از زبون پسر بنویسم. اینم از زبون پسر. خیلی ضایع نیست؟ معلوم نمیشه نویسنده یه زنه؟ خیلی سعی کردم سوتی ندم. نمی دونم چقدر موفق شدم.

یشمی نوشت: اسم ندای دوستی خیلی به دلم نمی نشینه. پیشنهاد بهتری دارین؟
بعداً نوشت: به پیشنهاد shalil
  عزیز و با کمی تغییر اسم قصه دوستی دات کام شد




Alireza Maham to Neda sharafi

مامان جان از یه راه مطمئن تر وارد شده! امشب گوش ما رو گرفته بریم خواستگاری پری! پریزاد رو که می شناسی... دختره با یه عشوه ای گفت قصد ازدواج ندارم که از صد تا جواب مثبت بدتر بود! نازنین خوشحال میگه ناز کرده. یه بار دیگه میریم!
گفتم به جان خودت من پامو دوباره بذارم اونجا بهم می ریزم! نذار آبروریزی کنم!
گمونم قیافم خیلی خشن بود که مامان یواش به نازنین گفت حالا فعلا بیخیال... بهتر از پری هم پیدا میشه.
منم قول دادم مثل یه پسر خوب به محض این که تصمیم به ازدواج گرفتم سریع بهشون اطلاع بدم!

Neda Sharafi to Alireza Maham

ای بیچاره.... دارن زنت میدن بزور؟ عجیب خوشحالم که هیشکی منو نمیبره خواستگاری... حالا میتونی جزو محسناتت به دختره بگی هیچی دندون عقل ندارم.
پریزاد هم خیالت تخت زنت نمیشه. یک عدد بوی فرند داره این هوا.... منتظره تحصیلاتش تموم بشه تشریف بیارن خواستگاری. پسره هیچی نداشته باشه پول که خیلی بیشتر از تو داره ؛)
من فعلا یه قدم جلو تر از تو ام. با اندکی خودشیرینی موقتا بخشیده شدم. فقط مامانم هر وقت یادش میاد دختر تپلش سایزش سی و شیش نیست عزا میگیره...



Alireza Maham to Neda sharafi
خوش به حالت! هرکی هم اومد خواستگاریت می تونی رو پاش چایی بریزی :دی
دندون عقل نگو دلم که نه ولی لثه ام ریشه! هنوز یه کم خونریزی داره. بعد از یه هفته عادیه آیا؟
بهتر! برن خوشبخت شن الهی!
تو تپلی؟ بیییی خیال بابا... امروز رفتم رو ترازو هشتاد و نه کیلو بودم. سوت زدم اومدم پایین. شیرین ده کیلو باید کم کنم. ولی حسش نیست.... اخوی محترم هم بعد از بحثهای اخیر چپ و راست میگه لاغر نشی بهت زن نمیدن. گیریم زنم دادن، داماد که شدی چاقتر میشی زشته! الان کم کن اقلا سال بعد از دامادیت بشی اندازه ی الان!
میگم من قراره بعد از دامادی باردار شم که چاق شدنم قطعیه؟!!!
Neda Sharafi to Alireza Maham
والا من فقط عکسای نوزادیم لاغرن... خودمم گمونم اگر عروس بشم از فردای عروسی که نگرانیام تموم بشه آیییی بخورم و چاق بشم.... خوچ بحال شوهرم....
زن تو هم از قرار معلوم یا دستپختش خوبه که میخوری و چاق میشی یا هرروز بهت فست فود میده.
اینقدر عروسی عروسی کردیم دکتر دعوتم کرد عروسی پسرش. چه خاکی بریزم به سرم؟



Neda Sharafi to Alireza Maham
خدا مرگم بده. عروسیشون مختلطه. قبل از اینکه به مامان بگم مجلس قاطیه اصرار داشت حتما برم. کادو هم ببرم. منم نگفتم دیگه. چیکار کنم؟
Alireza Maham to Neda sharafi
می خوای به عنوان پارتنر همراهیت کنم؟ :دی
بعد از اون همه حرف و حدیث دیگه هیچکدوممونو تو خونه راه نمیدن :))
به نظرت من می تونم روزا تو انبار داروخونه بخوابم؟ تو احتمالا راحتتر می تونی تو مطب دکتر منزل کنی :))
بار جدید رسیده. امشب باید زودتر برم کار داریم.
Neda Sharafi to Alireza Maham

نه من هنوز از خانواده م دل نکندم. ولی کاش میشد بیای ها.... خیلی بی کلاسیه تنها برم اینجور جایی ولی چاره ایم نیست. کاش لااقل نیما تا اون شب از عسلویه برگرده بیاد باهام.
گشنمه. کاش میشد زنگ بزنم برام پیتزا بیارن. این مطب کوفتی هم که هیچ جایی نداره آدم یواشکی بره خوراکی بخوره.



Alireza Maham to Neda sharafi


پیتزا بذار تو کشوی میز خودتم برو زیر میز بخور :دی

اصلاً به این فکر کن فست فود برای سلامتی خوب نیست :دی
نیما؟! بعیده. امشب باهاش تلفنی حرف زدم گفت تا دو هفته دیگه نمیاد. هی یادش بخیر... روزای دبیرستانمون عالی بود! دلم برای اون شیطنتا و بی خیالیا تنگ شده.
امممم... یه چیزی مثل کرم داره تو دلم می لوله که یه فکری بکنم بشه باهات بیام. آسکاریس همینه؟!



Neda Sharafi to Alireza Maham
چاقققق میشم راه نداره.
الاغ من سه روزه بهش زنگ میزنم جواب نمیده. من خواهرشم. بعد دیروز باتو حرف زده؟
بعد غیر از کرم یه احساس دیگه بهت دست نمیده با خواهر رفیقت بری جایی؟ البته اونکه از خداشه از شر من خلاص شه.
Alireza Maham to Neda sharafi
غصه نخور. هیدروکسیزین که نخوردم. ولی پیتزا حاضرم به جات بخورم با سیب زمینی سرخ کرده و نوشابه!!! گور بابای ده کیلو اضافه. فردا میرم تو پارک می دوم همش آب میشه ؛)
نیما آدم شناسه :)) معلومه که فقط جواب منو میده!
خواهر رفیق قدیمی یه چیزی ناموسی تر از خواهر خود آدمه! چون غیر از تعصب شخصی پای دوستی چندین و چند ساله با داداشتم وسطه. خیالت تخت. با وجود همه ی حرف و حدیثا هیچ نگاه بدی در بین نیست.
هرچند... حتما خودتم اینو می دونی. و الا آدمی نبودی که سربسر مرد غریبه! بذاری.
پ.ن هنوز به نتیجه نرسیدم پسرعموی دخترخاله قوم و خویشه یا غریبه :دی

Neda Sharafi to Alireza Maham
برو بابا چه به خود گرفتههه.... کی خواست تو رو ببره؟ اصلا همراه غیرتی ننر به درد چکار میخوره؟ ایش ایش
بعدشم محض اطلاعتون ماهی خیلی تومن دارم میدم به این دکتر تغذیه طبقه دو که لاغر بشم. یه ده دوازده کیلو بیشتر نمونده.
حالا واقعنننن میای؟

Alireza Maham to Neda sharafi

من نخواستم کسی منو ببره! گفتم اگه بخوای حاضرم به عنوان بزرگترررر! همراهیت کنم :))
برای من که مهم نیست ولی اگه باد به گوش مامانت برسونه با من بودی موردی نداره؟ میام ها!
هو هو! این دکترای تغذیه هم خوب پول در میارن! ملتم بیکارررر... بابا روزا برو پارک بدو لاغر میشی. رژیم نمی خواد.
Neda Sharafi to Alireza Maham

مامان من فقط اسم دکی رو‌میدونه... ازون لحاظ اگه خودمون سوتی ندیم شاید نفهمه....
هنوز نه به باره نه به داره عذاب وجدان گرفتم. ولی کاش.... این اشرار هم همینجوری دخترای مردمو از راه بدر میکنن روشون اسید میپاشنا.... تو دارو ساختنیم بلدی بسازی؟ اسید مسید تو دست و بالت نیست انشالله؟
من اگه تنهایی پارک برو بودم تنهایی عروسی میرفتم. بعدشم وختی بدیو بدیو میکنم خشته میشم خوب.
یه پسره هست داره عین دودکش سیگار میکشه.... برم از پنجره پرتش کنم پایین!




Alireza Maham to Neda sharafi



اسید دارم فت و فراوون! بیام بریزم رو صورت پسره سیگار کشیدن یادش بره، خاطر مبارکت آزرده نشه؟ :)
ببین می خوای عذاب وجدان بگیری تمام مجلس حرص بخوری نمیاما!
عین حمالا یه عالمه کارتن جابجا کردم دارم از خستگی میمیرم. بعدم که شلوووووغ بود وحشتناک. ساعت نزدیک دو صبح بالاخره یه کمی خلوت شد منم با قهوه ولو شدم رو کارتنا! چه جای ناراحتی!

Neda Sharafi to Alireza Maham
من اعتراف میکنم فقططططط بخاطر پول اینجا کار میکنم. هر بار صدا مته رو‌میشنوم تمام پشتم میلرزه. اوایل شب که میرفتم خونه گریه م میگرفت.
امروزم این‌دختره دانشجوئه نیست من باید برم کمک دکتر. اوقققق.
دکترو تهدید کردم اگه زودی حقوق نده نمیرم کمکش. فرمودن من دارم پسر دوماد میکنم پول ندارم. نمیشد ماه آینده پسره رو دوماد کنه؟
فک میکردم دیشب جوابتو دادم ولی عصری دیدم نخیرررر. ساری.
Alireza Maham to Neda sharafi
یه شغل مناسب با پول خوب برات سراغ دارم که صدای مته هم نداره. فقط مامانت اجازه نمیده :پی
شبا داروخونه وحشتناک شلوغ میشه و فروشنده کم داریم. اغلب فروشنده هامونم یا راضی نمیشن شب بمونن یا حقوق زیادی می خوان. اگه بتونی بیای خودم حاضرم در نقش سرویس ببرم و بیارمت و چارچشمی مراقبت باشم اماااا.... مامانت و مامانم و باقی ماجرا...
امشب بازم داریم میریم خواستگاری! یعنی از خوشحالی دارم میمیرم! این یکی رو به عمرم ندیدم علاقه ای هم ندارم ببینم. اما مامان جان تا مرز غش و ضعف رفتن و نازنین جان فرمودن تو می خوای مامانو بکشی؟ خب بیا اگه خوشت نیومد میگی نه!
میگن گل زرد نشانه ی تنفره؟ گل زرد بگیرم آیا؟ بعد طرف اگه از گل زرد خوشش بیاد و فکر کنه من چه آدم باحالیم چه خاکی تو سرم بریزم؟


Neda Sharafi to Alireza Maham
دیدی اسید پاشیدن رو‌من فایده نداره حالا میخوای خونم حلال بشه؟ نه قربونت من عاشق دندونپزشکیم.... حداقل آمار مرگ و‌میرش پایینه.... من تو خونه هیچ کلمه ای که ممکنه کسی رو یاد تو بندازه حق ندارم استفاده کنم بعد بیام هرروز خدمتتون؟ نه بابا این عطاری پیشکش خودت...
رز زرد گلیه که برای مادربزرگ مریضت میبری.... گل سرخ کلیشه ایه.... گل سفید برای مجلس ختم خوبه.... گل ارکیده رو برای عشقت ببر چون خاصه.... گل پرنده بهشتی ببر چون هم گرونه که دهن اونا بسته بشه هم خیلی زشته که دل خودت خنک بشه....
تو یه فیلمی هم دیدم پسره یه دسته هویج که برگاشو زرورق پیچ کرده بود رو بجا دسته گل داد به دختره....
یکسره هم زُل بزن به دختره... خیرهههه ها.... اینجوری هم دختره دیگه زنت نمیشه هم مامانت از شدت شرمندگی بابت هیزی پسرش دیگه جایی خواستگاری نمیبرتت.... خوبه؟
Alireza Maham to Neda sharafi
عطاری دیگه آره؟ دست شما درد نکنه :)))
یعنی این پیشنهاداتت ردخور نداشت! کلی خندیدم.
مثلا دارم حاضر میشم که برم. نازنین از پشت در داره سفارش می کنه کراواتم بزنم. میگه خونوادشون باکلاسن اگه بزنی بیشتر ازت خوششون میاد!
می خوام صد سال سیاه خوششون نیاد. نمی زنم.

Neda Sharafi to Alireza Maham
کراوات گل باقالی نداری بزنی؟


Alireza Maham to Neda sharafi
:))) بدم نیست. یه کراوات پارسال محض شوخی واسه تولدم خریدن خیلی مناسبه! اما گمونم به خواستگاری نرسیدم نازنین پاره اش کنه.
مامان گفت سفارش گل بده، زنگ زدم گفتم سه تا پرنده بهشتی با چند تا داوودی! امیدوارم داوودیاش پلاسیده باشن.



Neda Sharafi to Alireza Maham
ای بابا چرا خودتو ناراحت میکنی؟ سعی کن لذت ببری.... پس فردا خواستگاری به میل خودت خواستی بری اینقدر فان نیستا...
فقط مامانتو اذیت نکن گناه داره بنده خدا.‌‌‌... نازنین هنوز جوونه ولی مامانت طفلکی اذیتش نکن....
عوض اینا فک کن امشب تولد زن نویده و شام باید بریم اونجا و من هنوزززز کادو نخریدم. خواهرشوهر نمونه!
Alireza Maham to Neda sharafi
بس این نازنین رو اعصاب میره به این جنبه اش فکر نکرده بودم! نمیشه نازنین رو بفرستیم تولد زن نوید، تو بیای همراه من؟ کلی خوش می گذره ها! سعی کن خیلی از من تعریف کنی. ناسلامتی دکتر این مملکتم.
وای برم! مامان الان خونمو حلال می کنه!
Neda Sharafi to Alireza Maham

حالا قرار شه یه ساعت همراه من بیای عروسی ها بیگاری نکش دیگه!!!!
انگار میخواد فیل هوا کنه..... برو بگو به دلم ننشست یا چمیدونم خیلی کم حرفه یا پر حرفه..... شما پسرا که ماشالله در بهونه گرفتن الکی استادین.... چاخان کردنم که اصولا جزو اجزای کروموزوم yهست.




Alireza Maham to Neda sharafi
من اگه می خواستم جدی باشم هم این مجلس خیلی فان بود! کلی بهم خوش گذشت! دختره به نظرم نه خوشگل بود نه زشت. دماغش بزرگ بود ولی نه اونقدر که خیلی عجیب باشه.
حالا خانوادش تمام کمالات دختره رو ردیف می کردن و هیییی تاکید می کردن زیبایی مهم نیست! همونطور که زیبایی آقای دکتر مهم نیست و ما به تحصیلات و کمالاتشون اهمیت میدیم! (دیدی بیگاریم نمی خواست. خودشون فهمیدن من چه آدم باکمالاتیم :دی)
دخترخانم فوق لیسانس میکروبیولوژی بودن و نفهمیدم خانوادگی چرا اینقدر کمبود اعتماد بنفس داشتن که همگی زوم کرده بودن رو این مطلب که قیافه مهم نیست!
بالاخره هم اجازه ندادن من فی المجلس جواب بدم. قرار شد چند جلسه معاشرت کنیم. میگم به نظرت قرار اولی رو تو دندونپزشکی بذارم باهاش؟! مطب دکتر شما رو نمیگم. کلا چون به نظر خانواده دندونپزشکی جای رومانتیکیه میگم! :پی


Neda Sharafi to Alireza Maham
خب گمونم پرنده بهشتیا رو‌پسندیدن وقتی زیبایی مهم نیست :-ا
رفتم کادو خریدم برای هستی دیگه رسما مفلس شدم. دکتر هم لابد بعد از دومادی پسری میگه من پسر دوماد کرده ام پول ندارم. خرررر.... این ماه کلی هم اضافه کاری وایسادم. یه قرون کمتر بده خیلی خره!
میگم سور زن گرفتنتو به من نمیدی؟ اینا که ضرب اول مجبورت کردن باهاش معاشرت کنی لابد دو هفته دیگه هم آزمایشی مینشوننت پای سفره عقد.
راستی فردا وقت عصب کشی داری ها... دو دقیقه معطل کنی یکی ازینا که نوبت نگرفتنو میفرستم تو.... من بی پول که میشم قسی القلب هم میشم.

Alireza Maham to Neda sharafi
دسته گل رو بدون باز کردن چپوندن تو گلدون! سلیقه در این حد!
می خوای از اون اسیدهای کذایی بیارم دکتر رو تهدید کنم که پولتو بده :دی
دکترت تا دهن منو سرویس نکنه دست بردار نیست. کاش این همه برای هر جلسه پول نمی گرفت! البته فرقی نمی کنه. همه جا همین خبره. کاش دندونپزشک شده بودم. پولدار می شدم ها!


Neda Sharafi to Alireza Maham
پرنده بهشتی حقشه باهاش چنین رفتاری بکنن راستشششش.
نه فقط بیا پسره رو بفرست یه راه دوری بلکه باباش دست نوازشی به حساب بانکی من بکشه
حالا نیس این دار و دواهای عطاری شما خیلی ارزونن!!! هفته پیش یه بسته زینک نمیدونم چی چی خریدم پنجاه تومن....‌ در ضمن دکتر ما باغداره که وضعش خوبه.... البته کلا دندون پزشکی درامدش بد نیست ولی خوب رییس ما دو تا شغل داره.
فردا عروسیه! فاینالی!

Alireza Maham to Neda sharafi
من به اندازه ی تو از پرنده بهشتی نفرت ندارم. در واقع احساس خاصی نسبت بهش ندارم. بدبخت گناهی نداره!
پسره رو بفرستم راه دور که خرجش بیشتره! نرخا به دلار میشه :پی
این عطاری اگه مال من بود یه حرفی! بنده فقط شب تا صبح به عنوان یکی از عطاران! (یعنی یه عمر زحمت کشیدیم دکتر شدیم ها!) اینجا خرحمالی می کنم و حقوق مختصری دریافت می کنم در حد زندگی انفرادی! این مامان خانم که به زور می خواد ما رو شوهر! بده اصلاً حساب نمی کنه که من خرج زندگی و اجاره خونه رو از کجا باید بیارم! باز برو خدا رو شکر کن که نهایت یه جهیزیه باید بخری که اونم خدا سایه ی باباجان رو بالای سرت نگه داره! خرده خرجا که میگذرن...



Neda Sharafi to Alireza Maham

بحث فلسفی شد. ساعت هفت و نیم من میرم عروسی شما هم میل داشتین تشریف بیارین. آدرس هم روی کارت نوشته شده و در حال اتچ شدن است.



Alireza Maham to Neda sharafi
هی ببین درسته که من قرار بود فقط در نقش تیر چراغ برق همراهیت کنم و غیرتی بازی به خرج ندم ولی این یارو کی بود که اینقدر گرم باهاش خوش و بش می کردین؟ من که هیچی! ولی چشم نیما روشن!
Neda Sharafi to Alireza Maham


آهان! این جهت امتحان بود که رفوزه شدی...

باشه دروغ گفتم. یه همکلاسی خواستگار قدیمی بود. و خب خیلی خیلی معذرت میخوام اومدم دست پیشو بگیرم گفتم تو نامزدمی (! ایق! نامزد غیرتی هیچ بدرد نمیخوره) که نیاد دوباره حرفو باز کنه.... یهو دیدم گفت این زنمه اینا هم دوقلو هامن. یعنی اصلا لازم نبود اسم تو رو بیارم فقط کلاس کاری خودم اومد پایین.... منو چه به نامزد کردن آخه! اونم وقتی به یارو گفته بودم من تا قبل از دکترا به هیشکی فکر نمیکنم. کاش لااقل چاخانام یادم میموند.
مستر غیرت کجا رفتی حالا؟ نمیگی لولو بخورتم رفیق شفیقت توبیخت کنه؟



Alireza Maham to Neda sharafi



جانم؟! امتحان چی؟ خودت بریدی خودت دوختی خودت امتحان می گیری؟! دست شما درد نکنه. اصلا همه تون سر و ته یه کرباسین. اون از خواستگاری رفتن نازنین این از شرط و شروط گذاشتن تو!
نامزدت؟؟؟ :))) کاش اومده بودم جلو می شنیدم یه فصل سیر بهت می خندیدم. به جای شام امشب که فرصت ندارم بمونم بخورم! جمع کن بریم ساعت داره ده میشه، من باید برم داروخونه.
اینجا یه لیوان شربت به آدم نمیدن. رفتم آب پیدا کنم. دارم از تشنگی خفه میشم.

Neda Sharafi to Alireza Maham


گفتم غیرتی بازی درنیار که موفق نشدی و رفوزه گشتی!
فقط یه لبخند بزن که من خواستگاری رفتنای هفته گذشته تو سوژه کنم :))))
منکه سرجام نشستم. وسط این تاریکی و رقص نورا چجوری پیدات کنم مرد حسابی!



Alireza Maham to Neda sharafi
یعنی چی که پا شدی با آژانس رفتی دختره ی ناحسابی؟! من جواب نیما رو چی بدم؟ من که داشتم می رفتم داروخونه می رسوندمت! چقدر ضایع شدم جلوی این خواستگار سابقتون! وقتی با دو تا لیوان شربت رسیدم گفت خانمتون گفتن دیرشون شده با آژانس می رن! مگه دستم بهت نرسه ندا!
Neda Sharafi to Alireza Maham

مرگ من میخوای به نیما بگی که باهام اومدی؟ :))))
بعدشم مگه من با جنابعالی اومدم که باهات برگردم.
حالا ناراحت نشو‌.... دم درم فقط میخواستم یکم به قیافه عصبانیت بخندم.
چنان با دکتر حال و احوال میکنی انگار ده ساله میشناسیشا.... ول کن بیا بیرون دیگه



Alireza Maham to Neda sharafi
با نیما این حرفا رو ندارم. لازم بشه بهش میگم. مطمئن باش به گوش مامانت اینا نمی رسه. نگران نباش. این که من همرات بودم خیالش راحتتره تا باد به گوشش برسونه تنها رفتی! هه هه خندیدم! یعنی حیف که دست رو ضعیفه بلند نمی کنم. و الا تکه بزرگت گوشت بود! منو سر کار می ذاری؟ اقلاً یه حقوق درست و درمونم بده!
پیتزائه چسبید ها! داشتم از گشنگی میمردم! می ارزید به نیم ساعت دیر رسیدن و غر و لند ارباب ؛)
ساعت یک و نیمه! بالاخره یه کم خلوت شده دارم نفس می کشم.
Neda Sharafi to Alireza Maham

آی بدم میاد ازین اخلاق پسرا.... میرن همه چیو میذارن کف دست هم و اسمشو میذارن مرام و معرفت و رفاقت....
ضعیفه هم خودتی! دیدی که خیلی شیک و مجلسی دورت زدم.... فقط حیف آخرش دلم بحال گرسنگیت سوخت.
با اینحال خیلی ممنون بابت همراهی و شام.



Alireza Maham to Neda sharafi
اقلاً رک و راستیم باهم مثل کف دست! خوبه مثل شما همش دور بزنیم؟
گرسنگی من؟ ناز بشی! تو نبودی که نمی دونستی پیتزا رو تو گوشت بکنی یا چشمت؟!
ولی بهرحال خواهش می کنم. قابلی نداشت.
عصری باید برم خونه ی نامزد مربوطه! به نظرت دست خالی برم خیلی کار زشتیه؟ خدایی نامزدی اجباری زور داره برام کادو خریدن!
اصلا درباره ی چی حرف بزنم باهاش؟
Neda Sharafi to Alireza Maham

ما فقط پسرا رو‌دور میزنیم چون بعدش میشه دل سیر بخندیم :دی
خوب منم گشنه م بود ولی مثل تو‌ نباید سرکار میرفتم.
الان احساس بدی نداری در آن واحد با دوتا دختر میری و میای؟ بعد بگو دخترا دور میزنن.
چمیدونم. یه بسته شکلات بخر. یه شکلات خوب بخر مردونه بهش بگو باهاش به توافق نمیرسی. یا واقعا دقت کن ببین شایدم خوشت اومد.
حرف هم چمیدونم راجع به اقتصاد خاور میانه بگو :))))




Alireza Maham to Neda sharafi



منو دور زدی نزدی ها! بد تلافی می کنم. گفته باشم :پی
جانم؟! احساس بد؟ من نه به تو به چشم دوست دخترم نگاه می کنم نه به اون به چشم نامزدم! تو یه دوستی مثل نیما. میشه راحت باهات حرف زد. اون دخترم نمی دونم... مامان خیلی خیلی دلش می خواد این وصلت سر بگیره و به خاطر قلب خرابش نمی تونم یهو بزنم زیر همه چی. اشتباه نشه هیچ احساسی در بین نیست جز ادای دین به مامان!
شکلات خوبه. انتخابشم سخت نیست. مرسی
اقتصاد خاورمیانه؟ :))) مرسی از پیشنهاد! اگه تو نبودی من چکار می کردم؟

دوستی دات کام (1)

دوباره سلام
اینم قصه ی دوم. این دو تا قصه یه کمی سبکمو عوض کردم. مخصوصاً دومی. خواهشاً نویسنده رو قاطی شخصیتا نکنین. با تشکر


بنفش نوشت: خدا کنه این قصه مرتب و میزون ارسال بشه. آبی قرمز. انگلیسی فارسی! خدا کنه متنش بهم نریزه.

ندای دوستی

 

Alireza Maham to Neda sharafi

سلام

ساعت سه بعدازنصفه شبه و بالاخره داروخونه خلوت شد! دارم از خواب میمیرم. یه فنجون قهوه ی سیاه آماده کردم بلکه تا صبح بکشم.
الانم امدم پشت کامپیوتر بلکه موضوع عوض شه یه کم خوابم بپره. عکسا رو برات اتچ کردم. اونی که شبیه گودزیلا افتاده منم! یعنی صدآفرین به هنر عکاسی این پسرخالت. تو اون دانشگاه چی یادش میدن؟

برم مشتری دارم.

 


 

Neda Sharafi to Alireza Maham

 

سلام
آقای دکتر اول دستت درد نکنه٬ دومم اینکه خوب دوربین حرفه ای رو دادی دست این پسرخاله لاغر مردنی ما خوب لابد زورش نمیرسیده صاف نگهش داره. خاله م دلش خوشه بچه ش داره میره شریف...
میگم نمیشه به جای من چند تا هیدروکسیزین بخوری؟ اون علفای کوفتی پوستمو کندن. از پریروز که در خدمتتون بودیم آی اشک ریختم٬ آی فش فش کردم....

 

 

 

 

Alireza Maham to Neda sharafi


ای بابا تو هنوز داری اشک می ریزی؟!! هیدروکسیزینا رو من بخورم چی به تو می رسه؟ آخه یه فکری بکن.

یعنی این بچه های خاله ات نوبرن! اون از پسرخالت با هنر عکاسیش، اونم از دخترخاله ات که میگم یه چیزی بیارین برای این داره میمیره، میگه وای ندا خاک بسرم بس اشک ریختی آرایشت خراب شد!

یعنی میمردی مهم نبودا! آرایشت سر جاش باشه  :پی




Neda Sharafi to Alireza Maham


آقایون اصلا درک نمیکنن آرایش چقدر برای ما مهمه.....
همچنان اشک میریزم..... رو هیدروکسیزینا یه جعبه دستمال کاغذی هم بذار.
نصف شب مشتریتون خیلی زیاده؟ یا همه مثل من میگن ولششش کن فردا صب میرم دنبال دوا دکتر؟ یا حتی بازم مثل من صبر میکنن آقای رییسشون محض خاطر کلاس کاری مطبش فوری نسخه بنویسه بده منشیش که اینقدر فششش فششش نکنه؟
اینم عکسای موبایل من که اتچ شدن. فاینالی!

 

 

Alireza Maham to Neda sharafi


خیلی خب آرایش مهم! ولی آخه تو اون حال رو به موت که من داشتم فکر می کردم الان تنفست قطع میشه چه اهمیتی داشت که چه شکلی باشی؟!!! باز خدا خیری به اقدس خانم بده که یه شیشه پرومتازین پیدا کرد به دادت رسید. گیرم که تمام ریملت رو صورتت جاری بود ؛)

نصف شب بیشتر مشتریای اورژانسی میان. ولی ده تا دوازده شب که داروخونه های دیگه می بندن، حسابی شلوغه.

این دکتر شمام عالیه! ببین یه وقتی برای من بذار بلکه بیام دندون عقلمو نشونش بدم. عصر باشه بهتره. صبحا خوابم.

 

 

Neda Sharafi to Alireza Maham


ایششش من تو بهار یه روز درمیون همین شکلیم.... عادت کردن دور و بریا...

چه جالب.... پس فقط من تنبلم :-ا
دکی پارتی بازی نداریم! فقط دو شنبه ها و پنج شنبه ها از ساعت
۳ زنگ بزن وقت بدم بهت... صبحا هم که دکترمون دانشگاه مشغول تدریسن....درضمن اگرم خرج دندونتون رفت بالا به من ربطی نداره....
اگه بدونی پاراگراف بالایی رو روزی چندددد بار باید تکرار کنم ؛)


 


Alireza Maham to Neda sharafi


پس اسمتو به جای ندا میذاریم بانوی بهار!

تنبلی نداره. شب که آژانس می گیرین از مطب دکتر گرامی برگردین، سر راه اولین داروخونه داروهاتونو تهیه کنین. که البته باید بگم اینجا هم پارتی بازی نداریم! یعنی اگر قبل از ساعت ده برسی که اصلا من نیستم. منم باشم تخفیف بده نیستم چون داروخونه مال من نیست 

حالا فردا دوشنبه... نمیشه من زنگ نزنم؟ بدون پارتی بازی یه نگاهی تو دفترت بنداز. هر وقت فرصت کردی ایمیل بزن بگو کی بیام. به خدا حوصله ی تلفن بازی ندارم. هروقت داروخونه دار شدم جبران می کنم ؛)



 

Neda Sharafi to Alireza Maham


ایششش شما داروخونه ایا خیلی نازتون از ما منشیای بیچاره بیشتره کههه
الان که خوابم میاد.... رفتم مطب نگاه میکنم. بهت میگم. شایدم یکی کنسل کرد بشه جاش بری.
دندونت کشیدنیه یا جراحی میخواد؟ عکس هم بگیر. چون بهرحال جلسه اول میگه برو عکس بگیر....
من رفتم بخوابم دیگه. فردا صبح کلی کار دارم. شب خوش.
ندا


 

Alireza Maham to Neda sharafi


ناز؟ یعنی اینقدرم لطف نکنی که نامردیه! هرچی باشه قوم و خویشیم و بالاخره اینقدرا به ما می رسه. (دخترخاله ی پسرعمو قوم و خویش به حساب میاد دیگه!)

راستی برای معاینه که وقت نمی خواد نه؟ هیدروکسیزین و دستمال کاغذی برات برداشتم. ببین من چه پسر خوبیم! بعدازظهر میام برات میارم. دندونمم نمی دونم جراحی میخواد یا نه. من داروسازم دندونپزشک که نیستم!

تازه رسیدم خونه. خاموشی دادم بخوابم. ساعت هشت صبحه. همه سکوت کردن که آقای دکتر خدای نکرده خوابش نپره! طفلکی مامانم! برم بخوابم دیگه. صبح بخیر!


 

Neda Sharafi to Alireza Maham


دکتر امروز دیر میاد اگه بخوای منتظر بمونی باید خیلی معطل شی تا ده طول میکشه.
اگر فردا راس ساعت شیش اینجا باشی میفرستمت تو. امروز برو عکس بگیر. رادیولوژی دندان دکتر مهرابی هم بری به نفعته هم خلوته هم دکتر ما قبولش داره. مگر  بخوای حتما برات تو دفتر بیمه بنویسه.
گوش شیطون کرررر فعلا حالم بهتره.... بعد از سه روز!!!! ولی منکه همیشه مشغولم. بیار قرصا رو دستتم درد نکنه.
میگم خواب نیاورشو ندارین؟ من هیچی ازبهار نفهمیدم چون یا داشتم عطسه میکردم یا خواااب بودم.


 

Alireza Maham to Neda sharafi


عکس گرفتم. دکتررادیولوژی میگه احتمالا جراحی می خواد. وای مامانم اینا! جراحی نخوام کی رو باید ببینم؟

خدا رو شکر که بهتری. برات لوراتادین برداشتم. از بقیه کمتر خواب آوره. عصر میارم.

 

 

 

Neda Sharafi to Alireza Maham


هیچی نگو من دوتا از دندونا عقلمو هنوز باید جراحی کنم ولی خسیسیم میاد. شدیدا هم جلوی دکتر لبخند نمیزنم چون ممکنه ببندتم به یونیت و دِ برو که رفتیم....
دستت درد نکنه.... شیش اینجا باش لطفا.... زیر دست دکتر هم اگه گریه نکنی بهت آب نبات میده...

 


Alireza Maham to Neda sharafi


از این مسخره تر نمیشه!

بعد از چند روز آبجی خانم نزول اجلال کرده خونمون و با مامان نشستن ور دل هم تبادل اطلاعات می کنن.
تا چشمشون بهم افتاد نازنین گفت عصری ما رو می بری خرید؟

چشماشم عین گربه ی شرک کرده بود! والا جراحی شدن از خرید رفتن با خانوما آسونتره! اینه که فوری بُراق شدم که من بدبخت جراحی دارم. عصری باید برم زیر تیغ دکتر. چقدر منت ندا رو کشیدم پارتی بازی کرده از دکترش واسم وقت گرفته...

یهو دو تایی باهم داد زدن ندا؟؟؟؟

هول کردم! گفتم آره ندا! یعنی چی؟

نازنین پرسید ندا دخترخاله ی فرهاد رو که نمیگی؟

گفتم پس کی رو میگم؟ منشی دندونپزشکیه دیگه!

بعدم مامان با کلی چشم غره و ادا اصول میگه با این دختره اینقدر! معاشرت نکن.

چشمام چار تا شد! میگم مامان من از منشی یه دکتر وقت گرفتم یعنی باهاش معاشرت کردم؟!!!

میگه نخیر تو عروسی هم کنارش نشسته بودی و معلوم بود که خیلی داره بهتون خوش می گذره بعدم کلی حرف دراومد!

جل الخالق! چه حرفی؟ مگه ما چی می گفتیم؟

نازنین هم با کلی حرص میگه دکتر شدی ولی هیچی حالیت نیست! ندا نامزدت که نیست. با دختر آشنا هم رفیق نشو! الانم اگه می تونی برو یه دکتر دیگه. اصلا عصری ما رو ببر خرید!

می بینی تو رو خدا؟؟؟ گفتم من باید برم دندونپزشکی کاری هم به ندا ندارم.

لطفا بعد از این منو دیدی اصلا تحویل نگیر که ممکنه حرف دربیاد!!!

 

 

Neda Sharafi to Alireza Maham


اوقققق.... مردم دیوانه ن بخداااا... خودشون یه بند دارن میرن و میان اونوقت من بدبخت چون نمیتونستم وسط عطسه ها برم جای دیگه یهو با تو دوست شدم؟
اگه بدونی مامانم چقدر دعوام کرده.... هرچی هم میگم مادر جون من کلا آبم با دکتر جماعت تو یه جوب نمیره باور نمیکنه.‌..
عصری با اخم و تخم اومدی و رفتی نزدیک بود یه چی بهت بگم ولی خدا رحم کرد :پی
ای علیرضای طفلکی الان حرف نمیتونی بزنی که جواب کسی رو بدی.... باز جای شکرش باقیه شب کاری....
آقا شما رو بخیر ما رو بسلامت.... فقط شنبه بیا جراحی بعدیتو بکن تسویه حساب کن بلکه م دکتر ما پولدار شه حقوق منو بده...‌
محض رضای خدا معاشرت در دندان پزشکی!!! جای با صفاتر قحطه لابد....



Alireza Maham to Neda sharafi


واقعا اون قیافه ی در حال مرگ تو و نگرانی من که حالا چکار کنیم که خفه نشی و عکسای مسخره ی کامران و ترس کتی از خراب شدن آرایشت، مجموعه ی خیلی عاشقانه ای بود! خدا قسمت علاقمندان بکنه!

عصری نصف عصبانیتم مال جراحی بود. هنوز داشتم مقایسه می کردم خرید رفتن آسونتر بود یا جراحی! همچنان به نتیجه ی قطعی نرسیدم. الان با دو تا ژلوفن میگم جراحی!

امشبم نرفتم سر کار. با این همه درد و حواس جمع معلوم نبود چه دوایی بدم دست مردم.

فردا حقوق خودمو بگیرم چشم. حساب دکتر شما رو هم تسویه می کنم اگه خدا بخواد.

 

 

Neda Sharafi to Alireza Maham


بیکارن ملت....والا بخدا....
کمپرس سرد و گرمم بذار خوبه.... آناناسم بخور.... میگن زخمو جوش میده ولی نمیدونم راسته یا نه....
امشب خونه خاله یه جمله درمیون گفتم منکهههه قصد ازدواج ندارم.... من عاشق کارمم.... چه کار بدیه ملت با هم دوس میشن... من شوهر نمیخوام.... من از دکترا خوشم‌نمیاد (شرمنده...)
برو به مامانت بگو زنت حتما باید دکترا داشته باشه.... منم که همه میدونن این لیسانس بدرد نخورمو با چه مصیبتی گرفتم دیگه گمونم مساله حل شه...

دوباره عشق (1)

سلام سلام سلامممم
خیلی خیلی ممنون از نظرات خوبتون. راستش خیلی سعی کردم به همه توجه کنم. خب همه ی نظرات تو قالب یه داستان درنمیومد! حتی دوتا! با وجود این دو تا شروع کردم.دوباره عشق داستانیه که خیلی سال پیش شروع کردم و متنش اشتباها آخر عشق پرواز پی دی اف شده و دوستان خواستن که ادامش بدم. با کمی ویرایش و با برداشت آزادی از وبلاگ رهای عزیزم این قصه رو شروع کردم.
قصه هم بعدی هم هنوز درگیر اسمشم. ولی اونم الان میذارم.


آبی بی کران



_: خب بچه ها... نه نه... خانوما و آقایون محترم... من همه تونو اینجا جمع کردم که یه استاد عالی رو بهتون معرفی کنم. استادی که این دم امتحانا واستون ناز نمی کنه و بهتر از همه این که هر درسی رو بخواین باهاتون کار می کنه.

_: اوه اوه کی هست این استاد همه کاره؟

_: پسرخالمه. نبوغش به خودم رفته. هفت ترمه لیسانس گرفت بعدم بورس گرفت فرانسه واسه فوق. تازه برگشته. قرار بود به من درس بده. منم که آخر مرام!!! گفتم ما یه گروهیم مثل یک جان در هشت بدن!!

مهشید به بازوی نرگس زد و گفت: ول کن حرفای اینو. دیگه چیه تو اون فنجون؟

نرگس فنجان را چرخاند. لبهایش را جمع کرد بعد متفکرانه گفت: یه خواستگار داری. قدش زیاد بلند نیست. شقیقه هاشم انگار داره خالی میشه! یه دماغ و شیکم گنده هم داره، ولی خودش لاغره.

مهشید پخی زد زیر خنده. بعد با صدایی که از خنده بلندتر از معمول شده بود گفت: محشره والا! قد متوسط، دماغ و شکم گنده، تازه کچل! من زن این آقا نمیشم. گفته باش...

اما م توی دهنش ماسید. تازه وارد قد متوسط، بینی عقابی، شقیقه های عقب رفته و شکم بزرگی داشت. بقیه ی هیکلش لاغر بود و تقریباً ناموزون!

مهشید با چشمهای گرد و دهان باز نگاهش کرد و لحظه ای بعد دهانی که بی موقع باز شده بود را بست.

تازه واردبا طنز ملایمی در لحنش گفت: منم از شما خواستگاری نکردم.

بعد با لحن شادتری اضافه کرد: اصلاً من اینقدر جذابم که همه تو یه نگاه عاشقم میشن!

همه غش غش خندیدند. کامیار گفت: اینم از پسرخاله ی نابغه ی جذّاب من! منوچهر! تشویق کنید.

صدای کف زدن بلند شد. اما منوچهر دستهایش را بلند کرد و گفت: خواهش می کنم. خواهش می کنم یه لحظه به معنی این اسم بی مسمی دقت کنین. مینو چهره. اگه اهالی بهشت قیافشون شبیه من باشه، همه ترجیح میدن جهنمی باشن!

بازهم شلیک خنده فضای کافی شاپ را پر کرد. هرچند به نظر مهشید او با تمام ایرادهایش قیافه ی دلنشینی داشت.

کامیار یکی یکی را به او معرفی کرد. آخرین نفر مهشید بود که از خجالت سر بلند نکرد. تنها صندلی باقیمانده دور میز هم کنار او بود که به منوچهر رسید.

منوچهر آرام نشست. فرشید روبرویشان دوربین گوشی اش را زوم کرد و گفت: عروس و داماد یه لبخند...

منوچهر دست بلند کرد و گفت: هی مثل این که نشنیدی! من هزار تا خاطرخواه دارم! ولی اتفاقاً ایشون از من خوشش نمیاد. دیوانه که نیستم که باهاش ازدواج کنم. بیخود واسم حرف در نیار!

کامیار پرسید: چی می خوری منوچ؟ این رفیقای هوچی من هنوز ننشسته از خودشون پذیرایی کردن. صبر نکردن تو بیای تا باهم بخوریم.

افسانه گفت: وا! خب دوباره می خوریم. حالا چی می خوری آقامنوچ؟

_: یه چیزی رو همین الان روشن کنم. درسته من اصلاً زیبا نیستم ولی ترجیح میدم اسممو کامل صدا کنین. اگه می خواین خلاصه کنین، فامیلم پویاست. می تونین بگین پویا.

مهشید زیر میز دستهایش را بهم قفل کرده بود و سعی می کرد از این که کنار اوست کمتر خجالت بکشد!

نرگس نگاهی توی فنجان کرد و با خوشی گفت: هی یه هدیه هم برات می رسه.

مهشید از بین دندانهای بهم فشرده غرید: نمی خواد فال بگیری. غلط کردم.

نرگس غش غش خندید و منوچهر وانمود کرد که نشنیده است. رو به کامیار کرد و گفت: من یه قهوه ترک با کیک می خوام.

فرشید با خوشی پرسید: می خوای فال بگیری؟ حتماً تو فال تو هم یه دختر هست...

منوچهر اما با آرامش گفت: آقا فرشید!

_: چیه؟ چرا اینجوری نگام می کنی؟

_: من از فال گرفتن خوشم نمیاد. طعم قهوه ترک رو دوست دارم. همین. کامیار... بگو بزرگ باشه کم شیر کم شکر ولی خیلی دارک نباشه.

_: ای به چشم. شما جون بخواه!

منوچهر خندید و گفت: زنده باشی.

 

آن روز فقط به معرفی گذشت. ولی از روز بعد هرروز توی خانه ی دانشجویی کامیار و فرشید و امید جمع می شدند و درس می خواندند. منوچهر با جان و دل درس می داد و همه درس دادنش را دوست داشتند.

اما مهشید... خیلی سعی می کرد هیچ احساسی نداشته باشد. منوچهر هر حرفی درباره ی آن فال کذایی را قطع کرده بود و دیگر کسی درباره ی آن شوخی نمی کرد. اما حرفی بود که زده شده بود و مهشید خواه و ناخواه جذب متانت و معلومات منوچهر میشد. گرچه همیشه عقب می کشید و کمتر از بقیه سوال می کرد و هیچوقت اسم او را نمی برد.

بالاخره امتحانات با موفقیت گذشت. بعد از تعطیلات میان ترم منوچهر را ندیده بود. کامیار می گفت توی یک شرکت مشغول به کار شده است.

دو هفته از شروع ترم گذشته بود. آن روز مهشید وارد اتاق خوابگاه شد و با دیدن پریا که به شدت اشک می ریخت هول کرد. وحشتزده پرسید: چی شده؟

پریا که اینقدر داشت گریه می کرد که جوابی نداد. اما نرگس گفت: مامان نامزدش می خواد نامزدیشونو بهم بزنه. الانم هرکار می کنه نمی تونه بهش زنگ بزنه. مامانش ببینه شماره ی پریاست نمی ذاره جواب بده.

مهشید به سرعت گوشی اش را از کیف بیرون کشید و گفت: بیا با شماره ی من زنگ بزن. یعنی چی که می خواد بهم بزنه؟

پریا دماغش را بالا کشید و گفت: از اولشم راضی نبود. حالا هم هرروز یه بهانه ی تازه علم می کنه. مرسی از گوشی.

شماره را گرفت و از اتاق بیرون رفت. مهشید آهی کشید و خود را روی تخت رها کرد. نیم ساعت بعد پریا با تلفن برگشت. مهشید گفت: هی پول تلفنو باید بدی ها!

پریا روی تخت نشست و گفت: میدم.

نرگس به آرامی پرسید: حل شد؟

پریا با امیدواری لبخند زد و گفت: گفت بذارش به عهده ی من. مامانشو راضی می کنه. مطمئنم.

گوشی مهشید زنگ زد. شماره ناشناس بود. گوشی را به طرف پریا گرفت و گفت: بفرما با تو کار دارن. گوشیم شده کاروانسرا.

پریا نگاهی به شماره انداخت و گفت: نه این شماره ی احمد نیست.

با این حال جواب داد. بعد از سلام و علیک گفت: نه من هم اتاقیشونم. گوشی چند لحظه...

شانه ای بالا انداخت و گوشی را به طرف مهشید گرفت. مهشید گوشی را گرفت و گفت: بله؟

_: سلام. منوچهر هستم.

نفس مهشید چند لحظه بند آمد. بالاخره سلام کرد. منوچهر به طنز پرسید: برای منشی گرفتن زود نبود؟ می ذاشتین درستون تموم بشه.

مهشید خندید و گفت: ما اینیم دیگه!

_: بسیارخب. دیروقته مزاحمتون نمیشم. برنامه چیه؟ کجا همدیگه رو ببینیم؟

مهشید شوکه شد! برنامه؟ چه برنامه ای؟ یعنی منوچهر داشت با او قرار می گذاشت؟ از او خوشش آمده بود؟ باورکردنی نبود!

با صدای الو الو گفتن منوچهر به خود آمد. دستپاچه پرسید: بله؟

_: کامیار با شما تماس نگرفت؟

+: کامیار؟ نه.

منوچهر خندید و گفت: پس واسه این جا خوردین.

مهشید دستی به صورتش کشید. حسابی ضایع شده بود.

منوچهر گفت: یه سری جزوه های کمک آموزشی داشتم قرار شد بدم به شما با بچه های گروهتون از روش بخونین. من فعلاً یه مدت گرفتارم نمی تونم باهاتون کار کنم. ولی سعی می کنم دم امتحانا وقتمو آزاد کنم.

+: آهان. باشه ممنون. کجا بیام بگیرم؟

_: من فردا صبح تا شب شرکتم. کامیارم رفته شهرشون گفت مزاحم شما بشم.

+: باشه اشکال نداره. نشونی رو بفرستین، عصر بعد از دانشگاه میام میگیرم.

_: باعث زحمت. خداحافظ.

+: خداحافظ.

صدای پیام گوشیش بلند شد. نشانی یک شرکت معتبر بود که قبلاً هم اسمش را شنیده بود. سری تکان داد و فکر کرد: چرا کامیار گفت من؟...

بدون این که به نتیجه ای برسد گوشی را کنار گذاشت.