ماه نو

داستان دنباله دار

ماه نو

داستان دنباله دار

یه مدت کمرنگ می شویم...

سلاممم

خوب هستین انشاالله؟ اینجا یه صبح ابری خیلی قشنگه. انشاالله شما هم روزگار خوشی داشته باشین.

این قصه همون طور که قبلاً هم گفتم نوشتنش خیلی سخته. هم تحقیق و بررسی زیادی می خواد و هم تمرکز و دقت که اشتباه نشه. منم که کلاً به یه چی گیر بدم باید تمومش کنم. اینه که فکر کردم یه مدت نیام، حسابی روش کار کنم و بعد یه جا لینکشو برای دانلود بذارم. اینجوری برای شمام راحتتره که هر قسمت تو تعلیق نمی مونین و دفعه ی بعدم یادتون نمیره که کی چی بود.

ضمن این که می خوام یه مدت فاصله بگیرم از نت. ذهنم خیلی درگیره و احتیاج به مرخصی دارم. بنابراین همینجا از همگی عذرخواهی می کنم که یه مدت سر نمی زنم بهتون. نمی دونم چقدر طول بکشه. اینقدر که دوباره حالم خوب بشه و بیام.

به هر حال خیلی ممنون از همراهی و لطف همیشگیتون

نظرات 43 + ارسال نظر
نگین شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

سلام شاذه جون ایشالا شما هم بعد برگشتتون حسابی سر و حال باشید و کاراتونم همه خوب خوب تموم بشه

خیلی خوشحال شدم کامنتتون و دیدم و دیدم هنوز به یادمید

سلام نگین جون

خیلی ممنونم

البته که به یادتم!

آبجی کوچیکه پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ب.ظ

سلام و خسته نباشید.
من از طریق وبلاگ خاله با شما و داستانهاتون آشنا شدم و هنوز وقت نکردم همه اونها رو بخونم .
لازم نیست کسی نگران منحرف شدنم بشه چون ازدواج کردم و مثل خودتون سه تا بچه دارم و راستش همیشه فکر میکردم یک ایرادی در من هست که با وجود سن بالا و داشتن همسر وسه فرزند ومشغله های زیادی که دارم هنوز هم بزرگترین تفریحم خواندن رمانها و داستانهای عاشقانه است.
بهر حال خوشحالم که این امکان توسط شما و داستانهایتان برایم فراهم شده.

سلام دوست من
خوش آمدید. امیدوارم لذت ببرید
بله این دوستمون یونیسف خیلی نگرانه. در صورتی که من اینجا دوستانی دارم که مادر و فرزند باهم قصه هامو می خونن. و چندین بار از مادرها خواستم که اگر موردی بوده و نمی خواستن بچه شون اون رو بخونه بهم تذکر بدن، اما همه گفتن که هیچی نیست و کتابهای موجود توی بازار خیلی از نوشته های من مشکل دارتر هستن. خلاصه که نفهمیدم چرا این یونیسف به من گیر داده.

مهسا چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ

من اولین باره برای شما نظر میزارم واز طریق سایت ۹۸ia با شما آشنا شدم چندتا از داستانهاتون رو هم خوندم به نظر من مشکلی از نظر اخلاقی نداشت اما نثر بعضی از کتاب های 98تی بالای 18 سال هست و کتاب های شما در مقابل اونها خیلی تر و تمیز بود.
ما چند وقت پیش تو دانشگاهمون یه بحثی بود در مورد وضعیت زنان جهان توی یه بخشی از اون درباره دختران خرد سال و نوجوان بحث شد. دربارهی یچه ها میگفت طبق تحقیقاتی که روی بچه ها انجام شده کارتون هایی مثل سیندرلا و زیبای خفته و... که مظمون عاشقانه دارن باعث افسردگی بچه ها میشه طوری که بچه ها یی که تعداد بالایی از این جور کارتون ها رو دیدن دیگه مثل قبل شاد نیستن و تحرک و پویایی ندارن و یه حالت افسردگی و خیال پردازی بهشون دست میده .
اما در مورد نوجوانها که مخاطب اصلی وب شما هستن و نه اون بچه ها میگفت که دیدن فیلمها و خوندن داستان ها باعث بلوغ زود رس جنسی در اونها میشه و حالا اگه یه دختر 14 15 ساله همچین اتفاقی براش بیفته به احتمال زیاد ازدواج نمیکنه بلکه با برقراری روابط دوستانه یا خود///ار//ضایی سعی میکنه این میل خودش رو سرکوب کنه .توی همون جلسه یکی از روانشناسا یه عکس نشون داد که برای دخترای دبیرستانی یه کلاس توی یکی از دبیرستان های اطراف شهر آمریکا بود که همشون باردار بودن و واقعا خیلی تاسف برانگیز بود.

متشکرم از نظرت. همیشه سعی کردم تمیز و امیدبخش بنویسم و متاسفم از برداشتی که از نوشته هام شده. والا تو این دنیای کثیف و دلگیر، من دنبال نقطه های شاد و آرام می گردم فقط...

خاله چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:21 ب.ظ http://khoone-khale.blogfa.com.

سلام شاذه جون.منم کامنت یونیسف و جواب شما و دوستان رو خوندم و بهش فکر کردم.
تا جایی که من در جریانم و آمار میگه الان نیمی از ازدواج های سراسرگشور یعنی از هر دو ازدواج یکیش به طلاق ختم میشه.یعنی 50 درصد ازدواج هابخاطر سن پایینه که به طلاق منجر میشه؟
و باز هم آمار میگه که سن دختر پسرها برای ازدواج خیلی بالا رفته.این رو که خودمون هم میتونیم تو جامعه و اطرافیانمون ببینیم.تو کلاس ما حداقل 5تا دختر بالای 26 سال داره و بدبختی اینجاست که هیچکدوم دختر نیستن.چون نیاز های غریزی و عدم وجود خواستگار دلخواه باعث ارتباط های جنسی اونا شده.
اینقدر تجملات ،مخارج عروسی و توقعات جوون ها زیاد شده که هیچ کدوم تن به ازدواج های ساده ای که بخصوص تو در قصه های مورد بحث ذکر کردی نمیدن.
در مجموع نظر من اینه که کاش با الهام از قصه های تو کمی ازدواج آسونتر گرفته بشه که متاسفانه فساد بیداد میکنه.

سلام خاله جون
خیلی متشکرم از دقت و تعمقت دوست من.
واقعاً دردآوره. بله آمار زیادی ثابت می کنه که سن ازدواج بالا رفته و خیلی هم لازم نیست به آمار دقت کنیم. دوروبر خودمون کم نیستن که به قول شما به خاطر مشکلات زندگی و توقعات خودشون تن به ازدواج نمیدن و متاسفانه فساد بیداد می کنه
ای کاش همه کمی ساده تر می گرفتیم زندگی را. کمی بیشتر محبت داشتیم و کمی راحتتر لبخند می زدیم...

مهرشین چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ب.ظ http://mehrshin1357.persianblog.ir/

یادته یکی هم هی میومد تو وب من و اراجیف به هم میبافت؟؟؟؟از این دسته افراد بسیار زیاد هستن و نباید بهشون اهمیتی داد فقط همین !!!!!!!!!!!!!!منتظر ادامه داستانهای زیبایت هستم

بله متاسفانه...
متشکرم مهرشین جان

سما چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ب.ظ

شاذه جونم من چه اون موقع که مجرد بودم و چه الان که دو سالی از تاهلم میگذره همیشه از داستانهای تو درس صبوری گرفتم و نگاه ساده و صمیمی شخصیت داستانهای تو کشمکشهای بیهوده ذهن منو برای ساعتی هم که شده آرامش داده. هر چند که باید اعتراف کنم که لذت سادگی زندگی افراد داستانهای تو خیلی خیلی تو لذت بردن از همین کاستی های زندگیم کمکم کرده و میکنه. پاکی عشق افراد داستانهای تو، بعضاً شروع زندگیهاشون با حداقلها، خوش بودنشون با حداقلها و ابراز عشقهای صادقانشون که معمولا با شرم و حیای خاصیه و دیگه اینکه آشناییهایی هایی که از همون ابتدا با آگاهی خانوادهاست و یا خیلی زود خانواده ها رو به میدون میاره، همه و همه از نقاط قوت داستانهای توئه که اتفاقا برای دخترهای کم سن و سال درسهای باارزشی با خودش به همراه داره.
این دوست دلسوز مدافع حقوق بشرمون انگار تازه از خواب بیدار شده و برای اصلاح جامعه از داستانهای ساده و رنگی و عشقهای پاکی که تو ازش حرف میزنی شروع کرده غافل از داستانهای خیلی زیادی که حتی مجوز ارشاد میگیرن و زیر چاپ میرن و تو کوچه و بازار چقدرم زیادن و چه تاثیرات مخربی رو روح و روان جونهای ما دارن که یا بدبین و افسردشون میکنن و یا فساد رو ساده و عادی نشون میدن.
جناب مدافع لطفا یه سری به کتابهای خانم فهیمه رحیمی بزنید و یا م. مودب پور و یا...
و یا با تمام احترامی که برای قدرت نویسندگی صادق هدایت قائلم ولی داستانهاش سراسر یاس و ناامیدی میاره که چه بسا اون یاسهایی که تو نوشته های خیلی از نویسنده های مطرح دیگست باعث اون خودسوزیها بشه نه داستانهایی که همش حرف از یه عشق پاکه با اطلاع خانواده هاست و آخرش شروع یه زندگی شیرین.
کاش مردمی که پادشاهشون اولین بیانیه حقوق بشر رو نوشت تو این دو هزار و پانصد سال یاد میگرفتن مثل اون پادشاه از روی فکر و تامل و همه جانبه نگری بیانیه صادر کنن.


به افتخار جناب حقوق بشر بزن اون کف قشنگه رو که اینقدر فکر کرد و با خودسوزی دخترهای زود ازدواج کرده به مبارزه برخواست. اون هم از وبلاگ شاذه با داستانهایی که احترام به خانواده درش حرف اول رو میزنه. بیب بیب هورااااااااااااا

خیلی ممنونم سما جونم. چقدر خوشحالم از لطف و همراهی دوستان عزیزی چون تو. متشکرم

بهار چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ق.ظ http://www.bahari-kamiab.blogfa.com

به این یارو میگفتی آخه خاک تو سرت اگر ننه و دده دختر راضی نباشن دختره چطوری میخواد تن به ازدواج بده. تازشم تو این زمونه بخدا دخترهای ۱۳ تا ۱۵ ساله ماشالله خودشون از همه چی روزگار خبر دارند و فکر نکنم دوست داشتنشون نشانه ازدواج باشه.
راستی شاذه جونم اگر خواستی طرف رو پیدا کنی تا ببینی وب داره یا نه به من خبر بده خانم.
برات حلش میکنم

اینم صحیحه! والا چهارده پونزده ساله های این دور و زمونه اطلاعاتشون از من خیلی بیشتره! درست و حسابی هم فرق عشق واقعی و هوسی رو می فهمن. بدون اجازه هم که نمی تونن ازدواج کنن. واقعاً نمی دونم نگران چی بود. شاید به قول آیتا دور و برش یکی با همچو سابقه ای خودسوزی کرده بود، این بنده خدا هم از سوز دلش به اولین جایی که می تونست گیر بده سر زده بود.
متشکرم عزیزم. اگر ادامه داشت مزاحمت میشم.

الهه سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:27 ب.ظ http://elaheneme.blogsky.com

سلام شاذه جونم
بعد از مدت ها تونستم داستان قبلی رو تموم کنم....قشنگ بود دستت درد نکنه....
اینم می خونم به شرطی که زود بیایی

سلام الهه جونم

خیلی ممنونم
انشاالله...

Unicef سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ

خانم شاذه
اولا شما : درسته ببخشید یادم رفت ، درود
ثانیا شما : من در حدی نیستم که قضاوت کنم و تمام گفته های من از روی دل و منطقم بود ، شما هم در بلاتکلیفی فرو نبردم ، میخواستم خودتون با خودتون فکر کنید .
ثالثا شما : ایمیل ننوشتم چون میخواستم بحث رو توی نظرات ادامه بدید تا دیگران هم ببینند ، ضمنا فکر نمیکردم جواب بدید .
رابعا شما : نمیتونم بگم شما چه فکری کنید ولی حداقل می تونم اینو بگم که حداقل اون کتابها باعث فکر همدردی در بسیاری از مردم شد (طبق نظر سنجی که آشینتودپرس از مردم کرد ) .
خامسا شما : همین که من وبلاگ شما رو دیدم و حتی حاضر شدم داستانهاتون رو بخونم و نظر بدم بیانگر آمار شماست .
سالسا شما : من اینطوری گفتم تا بلکه وجدانتون بیدار شه وتنلنگری براتون شه ..
1. شما چرا انقدر عربی صحبت میکنید ؟؟؟ (اولا ، تانیا ، ثالثا ، خمسا و . . . )
2. حرف اصلی رو نزدید : آیا به حرفم فکر کردید و به چه نتیجه ای رسیدید .
3. لطفا کمی جدی باشید .
4. دوست ندارم تهدید کنم ولی اگر وجدانتون بیدار نشد مجبورم به زور متوسل شم ، چون نمی توننم چشمانم رو به این قضیه ببندم ، شما میتونید داستانهاتون رو که به قول خودتون فقط واسه سرگرم کردن خودتونه توی دفتر خاطراتتون یادداشت کنید ولی اینکه در نت بگذارید و بقیه هم ببینند بحثش جداست .
با تمام وجودم امیدوارم کار به اونجا نرسه . . .
راجع به اون دوستمون :
((این جناب حقوق بشر هم کلا موجود خنده داری بودا!!! فک کنم یک مقدار مشکل ترشیدگی داره یک قسمتهاییش خود به خود دچار سوزیدگی شده!))
متاسفم که چنین افرادی هستند که همه چیو به شوخی و خنده میگیرن و خود سوزی و خودکشی رو مسخره میکنند .
بنی آدم اعضای یک پیکرند ....... که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار ........ دگر عضو ها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی ..... نشاید که نامت نهند آدمی
امیدوارم جوابتونو این شعر داده باشه البته آرزو دارم همیشه شاد باشید .
ضمنا من نماینده حقوق بشر نیستم اما به عنوان یک ایرانی که پادشاهم اولین بیانیه حقوق بشر رو نوشت به خودم اجازه میدم که از حقوق بشر دفاع کنم ضمن اینکه دین من فقط قوانین حقوق بشر است .

با تشکر
United Nation
Un adieu Belle

علیک سلام

1- آخه وجداناً خیلی مسخره بود!!!! این همه مواد فروش، این همه فیلمساز که فیلمهای آنچنانی می سازند، اییییییین همه توزیع کننده ی فقر و خشونت و ف.. حشاء_ اونوقت شما اومدی یقه ی منو چسبیدی؟!!

2- راحتتر بودم که این بحث رو به دوستانم نکشم؛ ولی اگر اینطور می خواهید، بسیار خب.

3- ببینید آسوشیتد پرس یا هر نشریه ی دیگه ای می تونه خیلی آراء جمع کنه. مثلا امسال خیلی از نشریه های هنری کیانوریوز رو به عنوان مرد سال انتخاب کرده. ولی این موضوع سلیقه ایه. من هزار سال دیگه هم به کیانوریوز رأی نمیدم.

4- وجدان من؟ اگر احمقی پیدا بشه که با دو خط قصه ی من بخواد منحرف بشه... لااله الا لله .... یعنی هزار هزار وسوسه تو کوچه و خیابون نیست و اون دختر چشم و گوش بسته فقط و فقط وبلاگ من و به طور خاص اون دو تا قصه رو می بینه؟؟؟؟ باقی صفحات آموزنده! ی اینترنت هم لابد همگی دست جمع بلاک هستن براش کلا! نه مسنجری هست که یکی مخشو بزنه و نه وبسایت نادرستی و فقط و فقط همین دو تا قصه ی من ظرف سه ثانیه مخ طرف رو می زنه و طرف سریع میره ازدواج می کنه و بدبخت میشه و خودسوزی می کنه!!!!
نه آخه واقعاً مسخره نیست؟؟؟؟ حالا چرا خودسوزی؟ هزار راه خودکشی هست؛ شما گیر دادی به خودسوزی! حتی آمپول هوا دردناکتر از خودسوزیه!!!

5- بر فرض محال این فرضیه هم به وقوع پیوست، پدر و مادر دختر بخت برگشته که قصه ی منو نخوندن! اونا هم اینقدر احمقن که سریع دست دخترشونو بذارن تو دست یه لاابالی عوضی و نور چشمشون رو بدبخت کنن؟؟؟ آخه یه ذره فکر کن!

6- بله من فکر کردم. شما چی؟

7- ببخشید شما چند نفرین که با حضورتون آمار منو ملیونی کردین؟!!!!

8- گفتم سرگرمی خودم و دوستانم. چرا تهدید می کنی؟ مثلاً وبلاگم رو هک می کنی یا می بندی؟ دلت خنک میشه؟ بفرما. تعارف نکن تو رو خدا. یه عالمه قاتل و روانی و خلافکار و جانی رو ول کن، یقه ی منو بچسب. باشه. ما هم خدایی داریم.

9- عربی زبان دین منه. دینی که بهش افتخار می کنم و خیال ندارم دربارش بحث کنم. بذار هرکسی به اعتقاد خودش زندگی کنه. مگه حقوق بشر اینو نمی گه؟

10- اتفاقا چون از محنت دیگران بی غم نیستم، سعیم بر اینه که با داستانهایی ملایم و سرگرم کننده برای لحظه ای هم که شده دوستانم را با خود به سرزمین رویا ببرم، باشد که امید و توان تازه ای برای مبارزه با مشکلاتشان بیابند. این تنها هدف منه. اگر بدخواهانی چون شما بگذارند....

زی زی یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:55 ب.ظ

من نظر می دم نمیرسه یا تو نیسنی ؟
گیج شدمااااا !
یادم نمیاد اصن چی گفته بودم...فک کنم آرزوی موفقیت اینا کرده بودم .
اینم اضافه کنم که ! ایام سوگواری امام حسین رو بهت تسلیت می گم !
تا بعد !
بووووووووووووووووووووس
باه بای

رسید. من نبودم

نه بابا طوری نشده. این روزا سرم شلوغه. دیشب دیدم. اما فرصت نشد جواب بدم.
خیلی ممنونم. منم بهت تسلیت میگم
بووووووووووووووووووس
بابای

سوسک سیاه شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ http://sooksesia.persianblog.ir

سلام علیکم.ای بابا استااااااااد برگردین زودی باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این جناب حقوق بشر هم کلا موجود خنده داری بودا!!! فک کنم یک مقدار مشکل ترشیدگی داره یک قسمتهاییش خود به خود دچار سوزیدگی شده!

علیک سلام سوسک عزیز!
چشم حتماً. انشاالله زود میام
آی گفتیییی :)))) گمونم از همون سوختگی هست که هی میگه خودسوزی!! :)))

رها شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ب.ظ http://www.2bareeshgh.blogfa.com

گذشت بی تو زمستان، بهار آمد و آه...
دوباره - از تو چه پنهان- دلم هوای تو کرد
پیروز باشید و سربلند

سلامت باشی رها جان. دل به دل راه داره

زی زی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:14 ب.ظ

سهلام !
چقدر من دیررسیدم ! خوف باچه برو !
ما هم همینطوری تو تعلیق می مونیم !
نرو ! نرو !‌
تو هم نمیتونی دووم بیاری !
نههههه !
نرو !
ولی جدای از شوخی.
کار خوبی می کنی....اینجوری اذیت نمی شی تا داستانت تموم بشه بعدشم اگه ایده ی خاصی به ذهنت رسید سریع می تونی ژیاده ش کنی و نگران این نیستی که تایژ آنلاین بوده دیگه نمی شه عوضش کرد :-))
موفخ باشی شاذه جونم
بوووووووووووووووووس
باه بای

علیک سهلام
متشکرم عزیزم
سلامت باشی
بوووووووووووووووووووووس
بای بای

بهار شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://www.bahari-kamiab.blogfa.com

سلام شاذه جونم
همیشه عادت داشتیم که شنبه به شنبه بیائیم اینجا. حالا که قصه نمینویسی از خودت بگو تا از حالت باخبر باشیم خانم

سلام بهارجونم

خیلی لطف داری. خوبم. هستم همین دور و بر. دارم سعی می کنم بنویسم. کمی شلوغم. بعد از عاشورا اگر خدا بخواد برمی گردم.

Unicef جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:49 ب.ظ

خانم شاذه
اولا که داستان های شما بسیار زیبا هستند و بسیار جذاب
اما یک اشکال بسیار وحشتناک در بعضی داستانهایتان موجود است که من در اینجا به شما خواهم گفت :
(( در بعضی از داستانهایتان شخصیت داستان از ۱۵ سال کمتر سن دارد ))
<<طبق قوانین حقوق بشر ازدواج زیر سن قانونی جرم و خلاف حقوق انسانیت می باشد .>>
این از لحاظ قانونی و اما خود بنده بارها و بارها شاهد این سنت زشت مردم کشورم بودم و حتی چند تن از فامیل خودم به خاطر این کار در بزرگسالی اقدام به خودسوزی کردند.
اگر حرف هایم را باور ندارید میتوانید تنها با سرچ در گوگل آمار و علت خود سوزی ها و طلاق در ایران را ببنید.
آیا تا بحال با خود فکر کردید که وقتی یک دختر زیر ۱۵ که تازه در حال ساخت شخصیت خود میباشد از وبلاگ شما دیدن کرده و آن داستانها را بخواند چه اتفاقی می افتد ؟؟؟
در اینجور موارد فرد شستشوی مغزی شده و در قصر زیبای خیالات و تصورات واهی شما فرو خواهد رفت و برایش داستان ازدواج و عشق در آن سن بوجود خواهد آمد .
تاثیر چنین ذهنیتی که شما در ذهن این فرد ایجاد کردید زمانی بروز خواهد داد که از فرد خواستگاری شود و یا یک نفر به او ابراز علاقه کند ُ در این زمان است که اون دختر معصوم تن به این ازدواج و یا آن عشق پنهانی خواهد داد .
کمی با خود فکر کنید . . .
شاید همین داستانهای شما باعث خودسوزی فرد و یا اسیر شدن یک دختر معصوم شده باشد .
نگید که من خودم در سن پایین ازدواج کردم ویا خیلی ها را میشناسم که ازدواج کردند و الان خوشبخت هستند و
می توانید بروید در دادگاه ها آمار بگیرید که چند درصد از این ازدواج های زود هنگام باعث طلاق ویا اتفاق های وحشتناک شده است .
شاید ۳۰ ٪ این ازدواج ها خوب باشند اما اکثریتشان منفی هستند.
ضمنا شما به این هم نگاه کنید که همه شروع نمکنند به گفتن بدبختی های خویش و خیلی ها آنر ا پنهان کرده و با آن میسازند مخصوصا به خاطر طرز نگاه زشت مردم کشورمان به زن هایی که طلاق گرفته اند .
نگویید که این ها همه داستان هستند و من قبلا هم گفتم هیچکدام واقعی نیستند .
همه ما میدانیم که قلم برنده تر از شمشیر است .
داستان بینوایان ِ جمگ و صلح و . . . آنه بودند که کم کم بر ذهن انسانها تاثیر گذاشتند و فرهنگ هارا به سمت نور سوق دادند .
شاهنامه تنها داستان بود اما همین کتاب باعث شورش سراسری ایرانیان شد .
پس داستانها بسیار تاپیر گذارند و آمار بازدید وبلاگ شما روزافزون است .
امیدوارم انتقاد اینجانب را بپذیرید و جلوی این فاجعه را بگیرید .
و امیدوارم هر چه زودتر این داستانهایی که گفتم مثل :عروس کوچک ِ تابستان بیاد ماندنی و . . . را پاک کنید تا دچار یک همچین فاجعه ای نشوید .
متاسفم اگر سرتان را درد آوردم و امیدوارم که از انتقاد بنده ناراحت نشوید بلکه به خود آیید و این مشکل فاحش را حل بفرمایید .
امیدوارم وجدانتان بیدار شود . . .
با تشکر
United Nation
bella ciao

جناب نماینده ی حقوق بشر!

اولاً سلام

در ثانی شما که اینقدر صریح و راحت قضاوت کردید، حکم صادر کردید و رفتید، کاش حداقل مبلغ دیه ی آدمهایی که باعث خودسوزیشان شده ام را هم قید می کردید و بنده را در این بلاتکلیفی رها نمی کردید!


ثالثاً شما که اهل بحثید، یه آدرس ایمیل میگذاشتین، که راحتتر بتونم جواب بدم.

رابعاً کتابهای جنگ و صلح، بینوایان و داستانهای دیگری از این دست، اگر باعث روشنی فکر کسی شده، باعث تاریکی ذهن خیلیها هم شده. من به نوبه ی خودم اگر دو صفحه از این کتابها رو بخونم، از زندگی سیر میشم و حتی ممکنه به خودسوزی هم فکر کنم

خامساً آمار وبلاگ من در مقابل جمعیت هفتاد ملیونی کشور، همچو تحفه ای نیست که شما نگرانش باشین.

سادساً اگر ساده تر این موضوع رو گوشزد کرده بودین و اینقدر از بالا نگاه نمی کردین، مسلماً ناراحت نمی شدم.

مهندس بیسکویت خور پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ http://rainy-girl.persianblog.ir

موفق باشید

سلامت باشید

یلدا سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:03 ب.ظ http://yaldapaeez.blogsky.com/

احوال شاذه خانم کم پیدا چطوره؟

خیلی ممنونم یلداجونم. تو خوبی؟

بهار سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:13 ب.ظ http://yourmemories.blogfa.com

شاذه جونم آسایش ِ خیال و رضایتت از هرچیزی با ارزش تره برای ما
امیدوارم آرامش هرچه زودتر مهمون ِ دلت بشه
دوووووست دارم
بوووووووووووووووووووس

خیلی ممنونم دوست خوبم
منم دووووووووست دارم
بووووووووووووووس

رها سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.2bareeshgh.blogfa.com

سلام خوبین شما شاذه جونی ؟!!!
فکر کنم همین روزاست که یه چند جین از مدیریت بلاگ اسکای تقاضا کنی:ی

سلام رهاجونم
خوبم. ممنون. شما خوبی؟

لطف دوستان بی پایانه

نسیم سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:07 ق.ظ

شاذه جون عزیزم ایشاا.. که خوب و سلامت و اروم و شاد باشی !!!
من یکی که همیشه به یادتون هستم و الان هم براتون خیلی دعا می کنم که اوضاع بر وفق مرادتون درست بشه و پیش بره!!!

متشکرم سبا جونم
خیلی خیلی ممنونم. سلامت و خوشحال باشی همیشه

نسترن سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ق.ظ http://2khtareashegh.blogfa.com/

سلام مرسی عزیزم از راهنماییت حتما در اولین فرصت می خونمشون
راستش منظورم پست پایین بود . رویای سفید
شاد و موفق باشی

سلام
خواهش می کنم دوست خوبم
آهان.... مرسی
سلامت و سربلند باشی

سما دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://samareza.blogfa.com

خوبی سما جونم؟

بهار دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.bahari-kamiab.blogfa.com

اما خودمونیم شاذه بدجوری بهت عادت کردم. الان من چیکار کنم با این وابستگی

خیلی لطف داری بهار جونم

بهاره یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ب.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

باشه دوستم اگه این دوری و مرخصی باعث رفرش شدن و خستگی در کردنت میشه برو دوستم... سلامت و آرامش تو از همه چیز مهمتره... فقط مراقب خودت باش و سعی کن زودتر برگردی پیشمون

خیلی ممنونم بهاره جون

تو هم مراقب خودت باش دوست جونم

یلدا شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:23 ب.ظ http://yaldapaeez.blogsky.com/

شنبه بدون شاذه

خاله شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ق.ظ http://khoone-khale.blogfa.com.

انشالا پررنگ تشریف میارین عزیزم.
زنده و پایدار باشی.

خیییییلی ممنونم خاله جون
سلامت باشی

souraj شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ق.ظ

سلام شاذه جون، آخی طفلکی، ایشالله قضیه جدی نباشه و زود زود زود زووووووود همه چه روبراه بشه، درسته که دیگه شنبه‌ها کسل کننده میشه ولی خوب مهمترین اصل سلامتی و شادابی خودته عزیزم، دوست دارم و میبوسمت،

سلام عزیزم
اصلاً قضیه ای نیست. فقط یه کمی بهم ریخته ام.
خییییییییلی ممنونم گلم. منم می بوسمت

صدف جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:12 ب.ظ http://anzhela.persianblog.ir

عزیزم امیدوارم زود تر مشکلت حل بشه

ممنون. مشکلی نیست. کمی بهم ریختم فقط

گوگولی جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:14 ب.ظ http://www.googooli2006.blogfa.com

مایم همطو!!!!
پیشرفتو حال می کنین؟!!3ساله تازه به وطن بازگشتیدیما،ولی لهجه هه خوب چیزی شده اصن،طلایی!!!

یس!!
آفرین بر شما!! اصن ای لهجه حیفشه از بین بره!!

سمیرا جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ب.ظ

سلام شاذه جون
امیدوارم هر چه زودتر سرحال شی
دلمون برات تنگ میشه
سعی کن زود زود برگردی

سلام عزیزم
سلامت باشی
دل به دل راه داره
چشم. ممنون

سوری پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ق.ظ http://missthinker1992.blogfa.com

بیصبرانه منتظر بازگشت شما هستیم :) مثل همیشه فعال و پرانرژی.
صبحی داشتم فکر میکردم اون مدت که هی میومدم پیش خیاطی عادت کردم به زیاد دیدنت این چند وقته که ندیدمت کلی دلم تنگ شده..:-*

خیلی ممنونم سوری جون
منم دلم برات تنگ شده. انشاالله یه کم روبراه بشیم دوباره شروع می کنیم. شاید شنبه. خبر میدم

گوگولی پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.googooli2006.blogfa.com

سلام!!!؛)
هممم،با اینکه دلمان بسی می تنگوله واسه داستانا،ولی اولا" فک می کنم ایده ی خوبی باشه،چون واقعا" از اون ماجراهاس که یه هفته باد بیفته توش،رشته ی داستان از دست آدم در میره!!!
بعدشم،کامممملا" درک می کنم،بنده هم مدتیه رفتم تو تحریم نت!البت،هر وقت میگم همه می خندنو میگن پ صبح ت شب چیکار میکنی؟!!؛)))ولی جدی کمرنگ شم!!!:-/
امیدوارم که تحت هر شرایطی گود لاک،اند سی یو سون!!!؛*

سلااام :)
خیلی ممنونم از درک و همراهیت
آره. بالاخره از قبلشم که کمتر بشه خودش خیلیه :))
تنکس. سی یو سونش رو هستم!! جدی یه قرار بذاریم. الان خیلی شلوغم. ولی یه کم که اوضاع بهتر شد دلم می خواد ببینمت

ملودی پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://melody-writes.persianblog.ir/

سلام شاذه جون گلم خودت میدونی که مهمتر از هر چیز برای من راحتی و ارامش خودته . پس منتظرت هستم تا بعد از یه دوره استراحت و هر وقت که صلاح دونستی وتونستی برگردی عزیییییزم . خیلی مراقب خودت باش و حسابی انرژی کسب کن . یه عالمه بوس و انرژی مثبت برای خودت و سه تا نازدونا هات

سلام ملودی جونم
خیلی از محبت همیشگیت ممنونم گلم
مرسیییییییییی

کیانادخترشهریوری چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:06 ب.ظ

شاذه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بعله؟

آزاده چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:09 ب.ظ

شاذه جونم انشا... که همه چیز خوب باشه و زودی همه چیز درست بشه و خوب و سالم باشین همیشه

خیلی ممنونم عزیزم. سلامت باشی

نقره چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ب.ظ

قربونت برم شاذه جون دوست داشتنیممم منتظریم خیلی زیاد ...منم دلم میخواد یه فاصله ای بگیرم کوتاه مدت ..

زنده باشی نقره جونم
آره گاهی لازمه...

سما چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ب.ظ http://samareza.blogfa.com

شاذه جونم خیلی خیلی مواظب خودت باش تا زودی سر حال بشی و مشغولیات فکرت متمرکز بشن حتی اگه یه مدت ننویسی. با اینکه به داستانای شنبه های تو عادت کردم ولی حاظرم یه مدت ناشی اما خیالم راحت باشه که خوشی

متشکرم سما جونم. خوشحال و سلامت باشی دوست خوبم

یلدا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ب.ظ http://yaldapaeez.blogsky.com/

گاهی وقتا لازمه این فاصله ها و میدونم که با داشتن ۳ تا بچه و مسئولیت های مادری و همسری هر هفته رسوندن این داستانها چقدر سخته
منتظرت هستم اینجا همیشه دوست نازنینم

خیلی ممنونم که درک می کنی. متشکرم از لطف و حضورت دوست جونم

آنیتا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ق.ظ http://www.personal68.persianblog.ir

هر طور که راحتی گلم
ما همه جوره قبولت داریم

مرسی آنیتا جونم

دی ماهـ.ـی خـ.ـانـ.ـوم چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ http://deymahi.mihanblog.com

ای بابا! حداقل زودی بیا دیگه دلمون تنگ میشه برای خودت و نوشته هات

خیلی ممنونم ماهی جونم. چشم انشاالله.

زهرا777 چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ق.ظ

هر چند سختمونه و دلمون برات تنگ میشه اما همین که فکر و ذهنت اروم میشه برای ما کافیه امیدوارم خستگیهات همه از خوشی و خوبی باشه و با حال خوب برگردی و زیادم طول نکشه کمرنگ شدنت

خیلی لطف داری دوست خوبم. خوشحال و سالم باشی

رها چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ق.ظ http://www.2bareeshgh.blogfa.com

یا خدا!!!با دلتنگی هایم چه کنم؟!!!
شاد باشی

زنده باشی رها جون. سر میزنم. فقط کمی کمتر...

خوش باشی

آیتا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ق.ظ http://aitayi.blogfa.com/

الهیییییی! چیزی که ایشالله نشده خانوم گلی! امیدوارم یه حوصله سر رفتن ساده باشه گلم!
امیدوارم زودترم حوصله ت سر جاش بیاد
هم نگرانتم و هم برات آرزوی روزای خوش دارم! خوش باشی خانومی

سلامت باشی گلم. نه هیچی نشده. فقط خوددرگیری دارم

زنده باشی دوست خوبم. نگران نباش. خوبم. چیزیم نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد