ماه نو

داستان دنباله دار

ماه نو

داستان دنباله دار

سلام :">

سلام به روی ماه همتون

دلم براتون خیلی تنگ شده. ولی حس نوشتنم نمی دونم کجاست که پیدا نمیشه. کمرم شکر خدا کمی بهتره. عطای لپ تاپ رو هم به لقاش بخشیدم و پی سی برگشتم که برای کمر و گردنم بهتره. به علاوه کلی تغییرات و تنظیمات در برنامه هام که بتونم بنویسم اما نشد که نشد... شاید در نهایت با یه داستان جدید بیام و آدمی و پری رو فعلاً به حال خودش بذارم. این معمول من نیست و هرچند پایان عجولانه خیلی داشتم، اما داستان نصفه نداشتم. ولی به نظرم برای باز شدن ذهنم و یه شروع دوباره بهتر باشه فعلاً رهاش کنم.

امشب بعد از مدتها دوباره جن عزیز من رو خوندم. به دنبال سوژه ها و نگاهی که موقع نوشتنش داشتم می گشتم... نمی دونم پیداش کردم یا نه. ولی به آخر داستان رسیدم و تاریخ کنار کنار امضا توجهم رو جلب کرد... پاییز هشتاد وسه... ده سال از نوشتنش گذشت و پنج سال از مهرماه هشتاد وهشت یعنی شروع به نوشتنم توی این وبلاگ...

خوشحالم که اینجام. خوشحالم که دوستان نادیده ای پر از مهربونی دارم. متشکرم که هستین و همراهیم می کنین.

از خدا برای همه شما و عزیزانتون سلامتی و خوشحالی می خوام و امیدوارم بتونم به زودی دوباره با یه داستان تازه بیام.

شبتون طلایی و پر از رویاهای خوش