ماه نو

داستان دنباله دار

ماه نو

داستان دنباله دار

دوستی دات کام (پایان)

سلام عزیزانم

رضا بالاخره بعد از کلی درد و ضعف شکر خدا بالاخره دو تا سر دندون کوچولو پیدا کرده.
بقیه هم مشغول مشق و درس و مدرسه....
خدایا شکرت

این قصه هم به آخر رسید. انشاءالله به زودی با ادامه ی آبی بی کران برمی گردم.

Neda Sharafi to Alireza Maham


باشه ظهر میریم تا عصر.... چکار میکنین تو داروخونه که هیش وخ تموم نمیشه؟





Alireza Maham to Neda sharafi


ما اینجا سماقهای خاصی می مکیم که بیکار نباشیم :-P
بریم بیرون شهر دوچرخه سواری؟ حالشو داری؟
بگیم نیما و زنشم بیان؟ دلم می خواد قبل از برگشتنش یه بار دیگه ببینمش. امشب اومد داروخونه ولی سرم شلوغ بود نشد درست و حسابی گپ بزنیم




Neda Sharafi to Alireza Maham


بریمممم.... من تقریبا سیزده چارده ساله دوچرخه سوار نشدم
این نیما از هوو بدتره برا من.... بخدا




Alireza Maham to Neda sharafi


به پیر به پیغمبر حساب تو با همه فرق می کنه! عزیز من عشق من! نیما دوست منه و تقریبا تنها دوست صمیمیم که خودت بهتر می دونی با این شغلش سالی فقط چند روز می تونم ببینمش. داروخونه هم که شغلمه. شرمنده. نمی تونم ولش کنم اونم وقتی که تعهد کردم خرجی اهل و عیال رو بدم :-P



Neda Sharafi to Alireza Maham

باعشه.... با نیما اینا میریم.....
بعدشم‌شام بیا اینجا.... مثلا داداشم رفتهههه بعد من دپسرده و تهنایی هستم.... شام هم هرچی تو بگی....
آیکون مژه و عشوه شتری و‌ اینا



Alireza Maham to Neda sharafiنکشی منو :-D  مردم بس از دست نیما خندیدم! برادره تو داری؟ خوب شد همشهری نیستیم. زندگی نمیذاشت برامون با این مسخره بازیاش: ))))

شامم دستت درد نکنه. بیسیار خوشمزه! جای نیماجان و ترانه خانم هم پیش شما سبز و خرم!
دیگه چی میگن مردم اینجور وقتا؟ :-P

ساعت سه بعد از نیمه شب، شهر امن و امان، اینجا داروخانه، من علی رضا :-P
آر یو آل ول؟ از قول من یه چرت حسابی بزن. خوب بخوابی. می بوسمت حسابی ;-) 
چیه به قیافه ی ما نمیاد شعر بگیم؟ والا بیخوابی آدمو شاعر می کنه! غلط نکنم نصف اشعار دنیا بعد از نیمه شب سرودن شدن :-D



Neda Sharafi to Alireza Maham


گمونم بلاخره این حقیر سرا پا تقصیرو بخاطر زن رفیقش شدن بخشیده....
بله بله بلاخره تشریف بردن... آخیششش :دی
نه بیدارم‌.... نباید حرفتو گوش میدادم.... منو چه به قهوه فرانسه خوردن اونم ساعت یازده شب؟
ماچ یو بک.... برو حال کن :دی



Alireza Maham to Neda sharafi


نمیگی با ماچ فرستادن بچه رو هوایی می کنی؟ من صبح دوباره راه بیفتم بیام اونجا که بابات با اردنگی پرتم می کنه بیرون! من زنمو می خواااام (آیکون گریه و لنگ و لگد و لب برچیدن و قهر!)
اصلا این نیما رفته جنوب واسه خودش حال می کنه نمیاد یه وساطت بکنه بابات یه کم بیشتر از من خوشش بیاد! رفیقه ما داریم؟ واقعا که!



Neda Sharafi to Alireza Maham


خدا مرگم بده این همه ایمیل زدیم یک کلام بیراه نگفتیم حالا عدل همین یکی که توش بوس بود باید بیاد جلو چشم کتی!!!!!
خفه م کرده هاااا
اصلا رمانتیکی به ما نیومده....




Alireza Maham to Neda sharafi


:))))) زنمی دلم می خواد :-D

زنده باش حالا ;-) جوونم. هنوز آرزو دارم :-P

ببییییین.... یه خونه دیدم نزدیک داروخونه قیمت اجارش عالی! میگی مامانت اینا راضی میشن؟ اصلا خودت حاضری بیای تو این بر بیابون؟ خیلی نزدیکه به داروخونه. همش دو سه دقه پیاده. تو همین کوچه بغلی. مال یه زن و شوهر مسنه.پایین خودشون می شینن. بالا دو تا واحده اجاره میدن. بنده های خدا دو تا بچه هاشون مهاجرت کردن تنهان. میشه آیا؟





Neda Sharafi to Alireza Maham


آقای خوشتیپیان..... شما در بیست و‌نه سال گذشته مامان بنده رو ندیدی؟ سکته میکنه دختر نازنینش ازش دور باشه.... کاش لااقل دختر خوبی بودم




Alireza Maham to Neda sharafi


ببیییین الان یادم امد ها!.... شما که پارسال داشتین تشریف می بردین لاندن سیتی، مامان و بابا و نویدجون و نیماجون راضی بودن حالا تا کمربندی راه دوره؟!

نوید که کلی هم پز می داد خواهرم داره میره لندن حالا ما هرسال تعطیلات میریم خارج! خونه خواهرم اینا!
منم حرص می خوردم. همش باهاش دعوا می کردم که چرا اینقدر بی غیرت و خوشحالی! خون خونمو می خورد ها! انگاری داشتن خواهر خودمو می بردن! این نیما هم که فقط پز خارج رفتنشو می داد!
دست آخرم نفهمیدم چی شد که خودت خواستگارتو رد کردی ولی از خوشحالی دلم می خواست ماچت کنم!
حالا خداییش این خونه هه نو تروتمیز فول امکانات! همه چی! خودمم قول میدم هر عصر برسونمت خونه مامانت اینا. قبول؟




Neda Sharafi to Alireza Maham

اون لندن رفتنه که فان بود کلا.... بعدشم همون طور که مشاهده فرمودین نیما غلط میکرد بیخودی غیرتی بشه.... با دوست پسرم که قرار نبود برم.... بعدشم فقط پسره رو‌گذاشته بودم سر کار.... خودشم فهمید بیشاره
جنابعالی هم غیرتی بازی الکی برای گذشته درنیارین که کلامون میره تو هم
من همیشه دلم میخواست ویوی اتاق خوابم رو به بیابون باشه..‌‌‌... پوه



Alireza Maham to Neda sharafi

نه موضوع غیرتی بازی نیست. کلا داشتم خاطره تعریف می کردم و می خواستم بگم همیشه برام مهم بودی و این حرفا ;-)  ولی انگار جنبه شو نداری و منم یه چیزی بدهکار میشم بی خیال....
ندا... دلم می خواد اول زندگی دلت گرم باشه ها... ببین اگه این ویوی بیابون رو شوخی کردی و کلا دلخوری و الان نشستی لب برچیدی که این یارو اصلا به من توجه نمی کنه، کلا بی خیال...
صرفا اینا نه که تنهان و دلشون می خواد یکی دو خونوار تو خونشون ساکن باشن و احتیاجی به پولش ندارن ارزون میدن. بنده های خدا خونه نو ساختن واسه بچه هاشونم دو واحد بالا، بچه ها گذاشتن رفتن.  خودشونم تازه امدن این محله.
ولی اجباری نیست. فقط با این وضع قرضای من بخوام تو شهر اجاره کنم اقلا دو سه سالی طول می کشه.... :-( 
بازم هرجور خودت می خوای..
آباریکلا حالا بخند! آفرین دختر خوب :-*




Neda Sharafi to Alireza Mahamحالا چه عجله ایه؟ مگه قرارمون برای شیش ماه دیگه نبود؟
میشه بریم ببینیمش.... اگه خوشگل بود بهش فکر کنیم.
میای دنبالم یا خودم باید نزول اجلال کنم خونتون؟‌

Alireza Maham to Neda sharafi


میام دنبالت. شیش ماه دیگه خیلی بعیده جور بشه...




Neda Sharafi to Alireza Maham


آخ چقدر شام عالی بود.... بعدا اصلا انتظار غذای سنتی خفن از من نداشته باش که عمرا به پای مامانت نمیرسم.
شیش ماه دیگه چی بعیده؟ الان چه خبره؟ من کجام؟



Alireza Maham to Neda sharafi


نوش جان. من می دونم دست پخت مامان بی رقیبه نگران نباش. توقعی ازت ندارم.
شیش ماه دیگه بعیده بتونم خونه جور کنم. اینجا پول پیش نمی خواد و کنار داروخونه است و کلا همه چی خوش به حالمه. ولی بالاخره نفهمیدم خوشت اومد یا نه؟ بس زدی به مسخره بازی :)))
با خانم صابخونه هم که سریع دخترخاله شدی و چایی شیرین! طفلکی فکر کرد چه فرشته ای هستی تو :-D  :-P 
خیلی خب نزن بابا هستی. فرشته ماه عزیز عشق! از خونه خوشت امد یا نه؟




Neda Sharafi to Alireza Maham


خونه هه خوبه صاحبخونه هم خیلی خانم خوبیه. منتهی هنوز کلی کارای دیگه هم هست که ظرف دو ماه نمیشه انجام داد. کلی خرید و کار.... فکر اینا رو هم کردی؟ بعدشم میگفتی یه وام دیگه میگیری از کجا بیاریم قسطاشو بدیم؟ یه روز دو روز که نیست....
نمیدونم




Alireza Maham to Neda sharafi


دیروز با بابا حرف زدم. گفت خرج عروسیت با من. داییمم گفت به جای کادوی عروسی نقدی کمکت می کنم. تالارم که با دایی کوچیکه است. مدیر تالاره. همونجا که عروسی نازنین بود. تخفیف میده بهم.

نهایتش می تونم ماشینم بفروشم... اینجوری دیگه وامم نمی خواد.
دیگه؟




Neda Sharafi to Alireza Maham


نمیدونم.... کاش بزرگترا باهم حرف بزنن
ماشینو بفروشی چیکار؟
محض اطلاعتون من امروز رفتم دنبال جاهاز و قدری خرید نمودم. فقط ۹۸ درصد دیگه مونده.... چقدر همه چی گرونه!
عوضش قابلمه هامون گل گلین




Alireza Maham to Neda sharafi


مسئله ای نیست. قرارشو میذاریم صحبت کنن.

بی خیال اون نود و هشت درصد. کم کم تو زندگی همه رو می خریم




Neda Sharafi to Alireza Maham


باشه. من فقط یه سرویس قابلمه دارم. رو زمین میخوابیم غذامونم تو آفتاب یا بخاری میپزیم
شما دنبال کارای عروسی باش تو قسمت زنونه ش دخالت نکن :دی
خب راستشو بخوای دیروز رفتم برای خودم لباس عروس خریدم





Alireza Maham to Neda sharafi


جانم؟! لباس عروس خریدی؟! عزیزم؟! یعنی چی آخه؟! نظر من مهم نبود یا می خواستی سورپریزم کنی؟ حالا اینا به کنار.... مگه من قرار نبود پولشو بدم؟
چقدر همه چی قاطیه. دیشب با دایی کوچیکه راجع به تالار حرف می زدم میگم وقتم کمه همه چی قاطی شده. میگه اگه یک سالم وقت داشتی باز دم آخر همه چی درهم برهم بود.
نمی دونم. خوابم میاد. کی صبح میشه برم بخوابم؟





Neda Sharafi to Alireza Maham


تو که نه حوصله داری نه وقتشو.... تازه راهتم نمیدادن تو مزون.... مدلشم که دیدی مچکل اخلاقی نداره.... به جا لباس عروس برو‌کت و شلوار بخر
میشه فیلم بردار نداشته باشیم؟ خوشم‌نمیاد




Alireza Maham to Neda sharafi


من که نگفتم مشکل اخلاقی.... تو چرا همه چی رو اینجوری تعبیر می کنی؟ بی خیال...
تو چی خوشت میاد؟ لیست کن همون کار رو می کنیم




Neda Sharafi to Alireza Maham


میای بریم پیتزا بخوریم؟



Alireza Maham to Neda sharafi


پیتزای به موقعی بود! یادم آورد که تمام این درگیریها و بدو بدو ها می گذره. در نهایت وقتی که من بمونم و تو... همه چی قشنگه!




Neda Sharafi to Alireza Maham


آره همه چی قشنگه فقط بشرطی که اینقدر نگران نباشی.... میگذره




Alireza Maham to Neda sharafi


دست خودم نیست... فقط می خوام بدونی که اگه بداخلاقی می کنم اگه خسته و بی اعصابم ولی بازم هیچی رو با داشتنت عوض نمی کنم. ممنون که هستی



Neda Sharafi to Alireza Maham


آی لاو یو :)))))



Alireza Maham to Neda sharafi


ما بیشتر! چاکریم  :)))




در اولین دقایق روز ششم آبان نود و دو تمام شد! تجربه ی جدیدی بود. دلم می خواد با نظراتتون داستانهایی که بعدها با این سبک می نویسم پربارتر بشن. ممنون از همراهی و دلگرمی همگی تون

شبتون قشنگ و رویایی


نظرات 33 + ارسال نظر
گلی سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 04:18 ب.ظ

شاذه خانم...بله...
شاذه خانم.....بله....

(با لحنِ آهنگِ گل پری جون بخونین :دی )

سلام!

صرفاً جهت عرض ارادت :*



سلام عزیزم :*****

رها دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:09 ب.ظ http://www.3centaur.blogfa.com

سلام خوبی؟
من خوب نیستم:|
امشبم از اون شباس ک دارم کم میارم! از اون شباس ک نمیتونم وانمود کنم همه چی خوبه! از اون شباس ک ماسک شادیم ترک خورده! خلاصه از اون شباس!:/
نمیدونم چرا دارم اینارو بهت میگم! واقعا نمیدونم! فقط بدون فکر اومدم اینجا و ... الانم نمیدونم کلا اینو ثبت میکنم یا نه!
انتظار هیچی ام ندارم ! ی جورایی فقط دلم ی گوش میخواد! ی شونه ک روش گریه کنم ! خواسته زیادیه؟؟؟ ولی به هرکی اعتماد کردم...!
ولش کن مهم نیست! فردا 2باره خوب میشم! 2باره میشم همون رهای پرانرژی ک همه رو میخندونه! همون رهای محکم همیشگی!

سلام رهاجون
از این شبای تلخ زیاد پیش میاد. مهم برخورد ماست با اونا... درد دل کردن خیلی خوبه. حالا می تونی بری و کمی به خودت برسی. الان حست چیه؟ چکار دوست داری بکنی؟ مثلا گاهی یه دوش گرفتن خیلی آرامبخشه. یه لیوان بزرگ آب خنک رو کم کم خوردن خیلی آرامبخشه. یه خوراکی خوشمزه. یه کتاب آرامبخش. یه فیلم ملایم. شایدم کمی قدم زدن... ببین الان به چی احتیاج داری و تو حیطه ی امکاناتت کدوم یکی از علایقت جا میشه؟ سعی کن خودت رو خوشحال کنی

اشرف دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:03 ب.ظ

سلام شاذه جان

امیدوارم این رضای ورووجک موشموشکت:-) راحت دندوناش دربیاد تا شما هم با خیال راحت یه داستان تازه رو شروع کنید.

سلام عزیزم
سلامت باشی. خیلی متشکرم

بهار خانم یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:18 ب.ظ

سلام شاذه بانو

سلام عزیزم :)

تسنیم شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:31 ب.ظ http://berangesokut.blogfa.com

سلام شاذه جووون!
وااااااای که چقد دلم برای نوشته هات تنگ شده بود!!
به قول دوستان ادبی
قلمت مستدام!

سلام عزیزم
کجایی؟ خوبی؟ خوش می گذره؟
ممنونم عزیزم :*)

مامان سارا شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 07:07 ب.ظ

قشنگ و مدل جدید بود مرسی خانم همسایه
خیلی خوشم میاد که داستانات آخراش همیشه خوبه و آدم بده ندارن واقعن با یه حس خوبی می خونمشون
اگه ایمیلاشون ساعت داشتن دیگه عاالی میشد که گفتی تایپش قاطی میشه و اینا
ولی در کل من که خوشم آمد

مرسی همسایه جون :*)
خیلی لطف داری. خیلی ممنونم عزیزم :*)
انشاءالله دفعه ی بعد که با این سبک نوشتم حتما :)
خیلی متشکرم :))

دختری بنام اُمید! شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:21 ب.ظ http://123zendegi.persianblog.ir

سلام عزیزم
خوبی؟
ببخشید دیر رسیدم، همون روز با موبایل خوندم اما فرصت نشد بیام و کامنت بزارم
باید بگم این متد خیلی جالب بود، خیلی دوسش داشتم، داستانش رو هم دوست داشتم، پایان قشنگی هم داشت
منتظر داستان بعدی با این شیوه هستم
خدا قوت

سلام بر امید مهربان :)
خوبم شکر خدا. ممنون. تو خوبی؟
خواهش می کنم. اختیار داری
خیلی خیلی ممنونم از لطف . همراهیت :*
متشکرم :*)
سلامت باشی :*)

سمیرا شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:45 ب.ظ

http://s4.picofile.com/file/7990250963/dar_khaterat_mimanam.pdf.html

سلام شاذه جون ببخشید یکم دیر شد.ولی یکی رو ویرایش کردم تا انشاالله بعدی
آدرس دانلود رو گذاشتم ببینید خوشتون میاد
اگه موردی بود بگید اصلاحش کنم

سلام عزیزم

خواهش می کنم این چه حرفیه!!! خیلی خیلی ممنونم عزیزم! عالی بود. گذاشتم تو قالب و مشکلی نداره شکر خدا

سارگل پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:13 ب.ظ

شاذه جون خیلی خیلی ممنون فایلو در یافت کردم به امید موفقیت بیشتر شما خانم گل مهربون

خواهش می کنم عزیزم. لطف داری ♥:-*

گل سپید پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:03 ب.ظ http://gole3pid.blogsky.com/

سلام شاذه جونم
وای چه خبره اینجا من 3تای آخری رو نخونده بودم
اوخی ایمان اوخی نهال
اوخی اصلان اوخی سارا
ندا و علیرضام خوب بود ولی من گاهی هنگ میکردم توش فکر کنم اگه با تاریخ بود من زیاد دچار مشکل نمیشدم ولی در هر حال واقعا مرسی مثه بقیه عالی بود

سلام عزیزم :*
ممنونم گلم :)
آره. دفعه ی بعدی قصه با این سبک حتما با تاریخ می نویسم :)

ارکیده صورتی چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:58 ق.ظ

سلام شاذه جوووونم.
خدا قوت خانومی.
ای جانم رضا کوچولو دندون درآورده..گازتون میگیره با اون دندونای تیز و صدفیش؟
عالی بود...سه نامه آخرو خیلی دوست داشتم
سبک داستانو دوست دارم اما اون سبک قبلی رو بیشتر. گاهی به عنوان تفریح خوبه این سبک. از اون جایی که من کمی کنجکاوم!! دوست دارم داستان با جزییات باشه.
سلامتی شاذه جون و خانوادش

سلام عزیزممممم
سلامت باشی ♥
منو که نه. ولی هرچی دستش برسه :-D
خیلی ممنونم :-)
موافقم :-D
زنده باشی گلم ♥

بهار خانم سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:20 ب.ظ

به به اینا هم که خوشبخت شدن
خسته نباشی شاذه بانو

سلامت باشی گلم :*)

رها سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.3centaur.blogfa.com

سلام ! جات خالی الان داشتم چیپس و پنیر میخوردم یاد اینجا افتادم:-D
اومدم دیدم بعلهههههههه چ خبره اینجا:-)
بسیار بسیار لذت بردیم! اصلا کلا سبک این داستان خیلی شاخ بود! دوست داشتم:-)
کمال تشکر:-*
اوخی دندون! ای جان:-*
من درگیری ذهنی پیدا کردم! الان غذا میخوره آیا؟:-D

سلام!
مرسی از این که به یادم بودی :) نوش جان :*)
خوشحالم که لذت بردی :)
خواهش می کنم :*)
سلامت باشی :*)
بله غذای نرم می خوره. ولی پوره و غذاهای کودکانه دوست نداره. فقط غذای سفره :دی

سیب سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:02 ب.ظ http://dar-golestaneh.blogfa.com/

راستی
یادم رفت بگم
از این مدل کل کلهای با مزه خوشمان آمد :دی
اگه میشه وقتشو بیشتر کنید :پی
بازم از این کل کلا استفاده کنید :دی
میسی :****

مرسی
خوشحالم لذت بردی: *****

نازلی گلستان سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:17 ق.ظ

سلام شاذه جون
یه دنیا تشکر بابت این داستان..واقعا قشنگ بود...
خیلی هم خوب از پسش براومده بودی...دیشب موقع خوندن آخرین میل هاشون داشت گریه م می گرفت:(
علیرضا و ندا انگار دو تا آدم واقعی بودن که من تونسته بودم به مکالمه هاشون دسترسی پیدا کنم....
ممنونم:)

سلام عزیزم
آخی خیلی ممنونم. مرسی که همراهم بودی ☺

moonshine سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:53 ق.ظ http://sobandkiss.blogfa.com/

سلام شاذه جونی ..منو یادته ..؟مامان دو تا وروجک ...؟فکر کنم باید از رو تعداد وروجکها واسماشون بشناسی ..
خب من یه مدت کمرنگ بودم ..میومدم واروم وبی سروصدا داستان ها رو میخوندم ومیرفتم ...اما واقعا این داستانت اخرش بود ...به قول خودت یه تجربه ی جالب وخیلی قشنگ ..
من که داستان رو دوست داشتم ..زود تموم نشد وبه داستان زمان کافی دادی تا با اتمامش کنار بیایم ...
کلا قشنگ بود ..جینگولی بود ...حرفهای علی رضا وندا هم جالب بود ...
یه تبریک بابت اتمام داستان ...واینکه ما همچنان چشم به راه پستهای بعدی هستیم ...
مرسی شاذه جونی روی گل بچه ها رو ببوس ...

سلام عزیزم
البته که یادمه! خوبی؟ وروجکات خوبن؟
خیلی ممنونم لطف داری. مرسی از همراهیت ☺

pastili سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:16 ق.ظ

salaam

dandoonaye reza mobaarak

dastane banamaki shod.sabke jadidi bood khoob bood
khaste nabashin

سلاااام
متشکرمممم ♥
سلامت باشی. متشکرم از لطف و همراهیت :-*

سپیده دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:45 ب.ظ http://rahibeghalbesefidam.mihanblog.com

خیلی خیلی عالی بود خسته نباشی!
منتظر داستان بعدی هستم!
شدید!
لپ رضا کوچولو از طرف من بکشیییییییید!!

خیلی خیلی ممنونم. سلامت باشی!
مرسی عزیزم
چشم :))

sokout دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:53 ب.ظ

سلام
مبارک دندونای گل پسر باشه
خوبه الهام بانو نرفته مسافرت و شیطونی
دقت کردی هر چی داستان ادامه بدی بازم کمه

سلام گلم
ممنونم
رفتن که رفته. ولی برش می گردونیم :-D
آره: )) کلا اینقدر دوست دارم یه داستان طوووولانی از یه خونواده ی بزرگ و عاشقیهاشون بنویسم! هییییی.... یکی از رویاهامه ☺

سارا دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 07:07 ب.ظ

سلام شاذه جون اول اولش که باید بگم مبارک باشه شیر پسر دندون دراورده.امشالله مدرسه رفتنو دانشگاهو دامادیش
اما یه قدر اندازه سر سوزن انتقاد که نه نظر داشتم این داستان خیلی خیلی خوب پیش رفت ولی از اونجایی که رابطه نداوعلیرضا جدی شد .من احساس میکردم انگاری یه چیزایی توی فاصله زمانی ایمیل ها باید اتفاق بیوفته یا حتی اتفاق افتاده که ازش گذر شده نمیدونم چطور بگم انگاری خوب درک نمیکردم علاقه موجود بینشونو مشخص بود علاقه هست ولی اونجور که تا قبل جدی شدن قضیه ازدواج تک تک لحظه هاشونو میشد حس کرد نبود.قبل مزدوج شدن داستان یخورده ای ملموس تر بود
کلی تشکر به خاطر همه داستانات که پراز آرامشه برای منمنتظر داستان بعدی هستم با بی صبری.

سلام گلم
خیلی ممنونم از محبتت. انشاءالله ♥
خواهش می کنم. شاید دلیلش جلوگیری شدیدم از حرفای خیلی خصوصی بود. خب تا وقتی که رابطه جدی نیست طبیعیه که حرفها هم یه سیر عادی داره. ولی طبعا بعد از نامزدی باید کمی خصوصیتر میبود که با توجه به خودسانسوری بنده ذکر نشد :-D

خواهش می کنم گلم. ممنون از همراهیت ☺

رها دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 05:09 ب.ظ http://www.2bareeshgh.blogfa.com

آخی چه لاو ترکوندن!
جانم رضا کوچولو ! تبریک می گم مامانش! لابد هر چی دستش بیاد گاز می زنه
منتظر داستان بعدیت هستیم گلم . شاد باشی[بوس][گل]

:-D ♥
خیلی ممنونم. آره حسابی: ))
خیلی ممنونم عزیزم. خوش باشی :-*

حانیه دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام شاذه جون
رضا جون دندونای قشنگش مبارک باشه.
ما رسم داریم بچه که اولین دندونش در میاد ... آش دندونک ( گندم و حبوبات و ... ) میپزیم . آش خیلی خوشمزه ایست.
تبریک بابت تمام شدن داستان .
چقدر خوب که داستان بعدی امادست .
کاش منم مثل ندا بیخیال بودم و اینقدر غصه نمیخوردم .
اینها چقدر دوست و رفیق داشتن .
کاش خدا به ما هم یک عدد از این پدرشوهر ها و یک عدد دایی تالار دار و یک عدد ماشین میداد . اونوقت همه چیز گل و بلبل میشد .

سلام گلم
خیلی ممنون
ما رسم نداریم ولی آش دوست دارم :-D
خیلی ممنونم ♥
بله موضوع آمادست ولی هیچی ننوشتم :-)
کاشکی! منم سر همه چی کلی حرص می خورم
کاشکی: ))))

آذرخش دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:33 ب.ظ

سلام شاذه جون خسنه نباشی .
عالی بود مثل همیشه. مرسی خانم.

(ب قول دوستان کاش یه علیرضا خانی هم واسه ما پیدا شه عشقولانه، مرد کار و....)

سلام عزیزم
سلامت باشی :-)

مرسی گلم ممنون

خدا قسمتت کنه :-D

سارگل دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:56 ب.ظ http://09373440173

سلام شاذه مهربون
دندون در آوردن برادر زاده هامو دیدم خیلی سخته هم برای کوچولوها هم واسه اطرافیان انشالله که مبارکش باشه
ممنون واسه همه وقت گذاشتنات و ممنون واسه داستان قشنگت. در کمال پررویی میگم میشه فایل داستانو واسم بفرستی
خیلی خیلی ممنون

سلام عزیزم
بله واقعا سخته. خیلی ممنونم از لطف و محبتت گلم
خواهش می کنم. حتما میفرستم. قراره برای سمیراجون در خاطرت میمانم و دوستی دات کام رو بفرستم. نشونی تو رو هم اضافه می کنم ♥:-*

سمیرا دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:27 ب.ظ

وای شاذه جون خیلی لطف میکنید
مخصوصا اگه در خاطرت می مانم هم برام وردشو بفرستید براتون خودم پی دی اف میکنم میفرستم
منتظر ورد هردو هستم
ایمیل هم که هست

خواهش می کنم. رفتم پشت کامپیوتر حتما می فرستم. الان با موبایل دارم جواب میدم
باعث زحمت. اول باید ویرایش بشن بعد پی دی اف ممنون

بهاره دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:59 ق.ظ http://my-novel.mihanblog.com/

سبک جالبی بود.
داستان هم مثل همیشه عالی!
منتظر داستانای خوشکل بعدیت هستم! رضا کوچولو رو ببوس

مرسی بهاره جون
ممنونم ♥

خاله سوسکه دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:51 ق.ظ

سلام عزیزم
من مثل این مادربزرگا وقتی دو تا جوون می رن سر خونه زندگیشون ، یه دل نه صد دل خوشحال می شم
خوب خدا را شکر اینا هم به سامان رسیدند
الهی همه جوونا خوش بخت بشن
خیلی هم از شما مچکریم برای این سنت شکنی جالب
خیلی خیلی محتاج دعام
دوستت دارم
موفق باشی
خدافظ

سلام گلم
نازی: )))) :-*
الهی آمین!
خواهش می کنم
انشاءالله حاجت روا بشی
منم دوستت دارم
سلامت باشی
خداحافظ

گلی دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:02 ق.ظ

جونم آقا رضای گل!
یه ماچ سفت از لپش بگیرین از طرف من :)

این داستانو دوست داشتم، سبکش رو هم همینطور :)
خوب از پسش براومدین ؛)

مرسی شاذه بانو از اینکه هستین و می نویسین :****************

زنده باشی گلم :-*

ممنونم از لطف و همراهیت ♥♥♥♥♥

سیب (همچنان خواننده البته با موب) دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:15 ق.ظ http://dar-golestaneh.blogfa.com

سلام شاذه جون
خسته نباشید حسابی
خوب بود
هرچند تهش یه خورده با انتظارم فرق داشت و سریع بود اما در کل سبک جدید و نویی بود
ولی شخصا مدل قبلیا رو بیشتر دوست دارم
همیشه موید باشید :*
اخی نی نی مام داره دندون در میاره ...

سلام عزیزم
سلامت باشی گلم
خیلی ممنونم از نظرت
سلامت باشی :-*
نازی! خدا حفظش کنه ♥

ریحانه دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 07:45 ق.ظ

به نظر من که عالی بود
همینه نباید خیلی توقع زیادی داشت بتید یه ذره طرفتو درک کنی؟
عالی بود شاذه جونم
ایشالله زودتر رضا قبراق میشه
برای همه دندون ها این همه اذیت میشن؟ یا دیگه تموم شد

خیلی ممنونم
درسته. مشکلات همیشه از عدم درک متقابله و تعارفات بیخود و راحت و بدون توهین حرف نزدن :-(
خیلی ممنونم. سلامت باشی
برای همه ی دندونا. کلا دندون در آوردن پروسه ی سختیه که باعث ضعف بچه میشه. وقتیم بچه ضعیف میشه انواع ویروسا و میکربا کارشون آسون میشه. اینه که همیشه با مریضی و مشکلات همراهه.

سهیلا دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 07:32 ق.ظ

خیلی بسیار زیاد عالی بود شاذه جونم . من که خیلی لذت بردم . سبک شیرینی بود ... خدا رو شکر عروسی هم به سلامتی و مبارکی برقراره . اتاق رو به بیابون خم باید دیدنی باشه . خصوصاً شبهاش .
خیلی ممنون عزیزم . دندونهای اقا رضا هم مبارک ... شاد وسلامت باشی همیشه دوست عزیز

خیلی ممنونم از لطف و همراهیت سهیلاجون
بله تشریف بیارین :-D
اتاق رو به بیابون با شبهای پرستاره ی کویر بله باید دیدنی باشه :-)
خواهش می کنم گلم. خیلی ممنونم. به همچنین شما ♥

سمیرا دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:40 ق.ظ

چه عشقولانه
کاش یکی از مردای قصه هات پیدا بشه ما رو بگیره
شاذه جون همه رو پی دی اف کنید لطفا
هر صفحه جدا بگیرم مقرون به صرفه نیست فکر جیب ما هم باش
بازم مرسی بابت این سبک جدید خیلی باحال بود


الهی آمین :-D
می خوای فایل وردشو برات بفرستم؟ واقعا با وقت کمم برام مقدور نیست خودم به این کار برسم. اون دفعه هم دوستم برام درست کرد.
خواهش می کنم

سیلور دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:35 ق.ظ

سلام عزیزم
آخی
اینام آخرش عشقولانه شدن :دی
خسته نباشی :*:*
اتفاقا الان که داستان رو خوندم منم داشتم ایمیل بازی میکردم ؛)
فک کنم تو این سبک خیلی بتونم کمکت کنم :دی

عزیزم حاج آقا دندوووون دراورده :*:*
الهی چقد اذیت بوده پس :(
خدا رو شکر که دوران سختش تقریبا تموم شده :)

ببوسش :*

تاتا

سلام گلم
بله بالاخره یه ذره رفتن تو فاز عشقولانه
سلامت باشی
پیشنهادات و انتقاداتتون پذیرفته میشه

زنده باشی. بله خدا رو شکر بالاخره موفق شد و این قسمتش هم گذشت.
مرسی عزیزم: *
تاتا ♥

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد