ماه نو

داستان دنباله دار

ماه نو

داستان دنباله دار

دوستی دات کام (1)

دوباره سلام
اینم قصه ی دوم. این دو تا قصه یه کمی سبکمو عوض کردم. مخصوصاً دومی. خواهشاً نویسنده رو قاطی شخصیتا نکنین. با تشکر


بنفش نوشت: خدا کنه این قصه مرتب و میزون ارسال بشه. آبی قرمز. انگلیسی فارسی! خدا کنه متنش بهم نریزه.

ندای دوستی

 

Alireza Maham to Neda sharafi

سلام

ساعت سه بعدازنصفه شبه و بالاخره داروخونه خلوت شد! دارم از خواب میمیرم. یه فنجون قهوه ی سیاه آماده کردم بلکه تا صبح بکشم.
الانم امدم پشت کامپیوتر بلکه موضوع عوض شه یه کم خوابم بپره. عکسا رو برات اتچ کردم. اونی که شبیه گودزیلا افتاده منم! یعنی صدآفرین به هنر عکاسی این پسرخالت. تو اون دانشگاه چی یادش میدن؟

برم مشتری دارم.

 


 

Neda Sharafi to Alireza Maham

 

سلام
آقای دکتر اول دستت درد نکنه٬ دومم اینکه خوب دوربین حرفه ای رو دادی دست این پسرخاله لاغر مردنی ما خوب لابد زورش نمیرسیده صاف نگهش داره. خاله م دلش خوشه بچه ش داره میره شریف...
میگم نمیشه به جای من چند تا هیدروکسیزین بخوری؟ اون علفای کوفتی پوستمو کندن. از پریروز که در خدمتتون بودیم آی اشک ریختم٬ آی فش فش کردم....

 

 

 

 

Alireza Maham to Neda sharafi


ای بابا تو هنوز داری اشک می ریزی؟!! هیدروکسیزینا رو من بخورم چی به تو می رسه؟ آخه یه فکری بکن.

یعنی این بچه های خاله ات نوبرن! اون از پسرخالت با هنر عکاسیش، اونم از دخترخاله ات که میگم یه چیزی بیارین برای این داره میمیره، میگه وای ندا خاک بسرم بس اشک ریختی آرایشت خراب شد!

یعنی میمردی مهم نبودا! آرایشت سر جاش باشه  :پی




Neda Sharafi to Alireza Maham


آقایون اصلا درک نمیکنن آرایش چقدر برای ما مهمه.....
همچنان اشک میریزم..... رو هیدروکسیزینا یه جعبه دستمال کاغذی هم بذار.
نصف شب مشتریتون خیلی زیاده؟ یا همه مثل من میگن ولششش کن فردا صب میرم دنبال دوا دکتر؟ یا حتی بازم مثل من صبر میکنن آقای رییسشون محض خاطر کلاس کاری مطبش فوری نسخه بنویسه بده منشیش که اینقدر فششش فششش نکنه؟
اینم عکسای موبایل من که اتچ شدن. فاینالی!

 

 

Alireza Maham to Neda sharafi


خیلی خب آرایش مهم! ولی آخه تو اون حال رو به موت که من داشتم فکر می کردم الان تنفست قطع میشه چه اهمیتی داشت که چه شکلی باشی؟!!! باز خدا خیری به اقدس خانم بده که یه شیشه پرومتازین پیدا کرد به دادت رسید. گیرم که تمام ریملت رو صورتت جاری بود ؛)

نصف شب بیشتر مشتریای اورژانسی میان. ولی ده تا دوازده شب که داروخونه های دیگه می بندن، حسابی شلوغه.

این دکتر شمام عالیه! ببین یه وقتی برای من بذار بلکه بیام دندون عقلمو نشونش بدم. عصر باشه بهتره. صبحا خوابم.

 

 

Neda Sharafi to Alireza Maham


ایششش من تو بهار یه روز درمیون همین شکلیم.... عادت کردن دور و بریا...

چه جالب.... پس فقط من تنبلم :-ا
دکی پارتی بازی نداریم! فقط دو شنبه ها و پنج شنبه ها از ساعت
۳ زنگ بزن وقت بدم بهت... صبحا هم که دکترمون دانشگاه مشغول تدریسن....درضمن اگرم خرج دندونتون رفت بالا به من ربطی نداره....
اگه بدونی پاراگراف بالایی رو روزی چندددد بار باید تکرار کنم ؛)


 


Alireza Maham to Neda sharafi


پس اسمتو به جای ندا میذاریم بانوی بهار!

تنبلی نداره. شب که آژانس می گیرین از مطب دکتر گرامی برگردین، سر راه اولین داروخونه داروهاتونو تهیه کنین. که البته باید بگم اینجا هم پارتی بازی نداریم! یعنی اگر قبل از ساعت ده برسی که اصلا من نیستم. منم باشم تخفیف بده نیستم چون داروخونه مال من نیست 

حالا فردا دوشنبه... نمیشه من زنگ نزنم؟ بدون پارتی بازی یه نگاهی تو دفترت بنداز. هر وقت فرصت کردی ایمیل بزن بگو کی بیام. به خدا حوصله ی تلفن بازی ندارم. هروقت داروخونه دار شدم جبران می کنم ؛)



 

Neda Sharafi to Alireza Maham


ایششش شما داروخونه ایا خیلی نازتون از ما منشیای بیچاره بیشتره کههه
الان که خوابم میاد.... رفتم مطب نگاه میکنم. بهت میگم. شایدم یکی کنسل کرد بشه جاش بری.
دندونت کشیدنیه یا جراحی میخواد؟ عکس هم بگیر. چون بهرحال جلسه اول میگه برو عکس بگیر....
من رفتم بخوابم دیگه. فردا صبح کلی کار دارم. شب خوش.
ندا


 

Alireza Maham to Neda sharafi


ناز؟ یعنی اینقدرم لطف نکنی که نامردیه! هرچی باشه قوم و خویشیم و بالاخره اینقدرا به ما می رسه. (دخترخاله ی پسرعمو قوم و خویش به حساب میاد دیگه!)

راستی برای معاینه که وقت نمی خواد نه؟ هیدروکسیزین و دستمال کاغذی برات برداشتم. ببین من چه پسر خوبیم! بعدازظهر میام برات میارم. دندونمم نمی دونم جراحی میخواد یا نه. من داروسازم دندونپزشک که نیستم!

تازه رسیدم خونه. خاموشی دادم بخوابم. ساعت هشت صبحه. همه سکوت کردن که آقای دکتر خدای نکرده خوابش نپره! طفلکی مامانم! برم بخوابم دیگه. صبح بخیر!


 

Neda Sharafi to Alireza Maham


دکتر امروز دیر میاد اگه بخوای منتظر بمونی باید خیلی معطل شی تا ده طول میکشه.
اگر فردا راس ساعت شیش اینجا باشی میفرستمت تو. امروز برو عکس بگیر. رادیولوژی دندان دکتر مهرابی هم بری به نفعته هم خلوته هم دکتر ما قبولش داره. مگر  بخوای حتما برات تو دفتر بیمه بنویسه.
گوش شیطون کرررر فعلا حالم بهتره.... بعد از سه روز!!!! ولی منکه همیشه مشغولم. بیار قرصا رو دستتم درد نکنه.
میگم خواب نیاورشو ندارین؟ من هیچی ازبهار نفهمیدم چون یا داشتم عطسه میکردم یا خواااب بودم.


 

Alireza Maham to Neda sharafi


عکس گرفتم. دکتررادیولوژی میگه احتمالا جراحی می خواد. وای مامانم اینا! جراحی نخوام کی رو باید ببینم؟

خدا رو شکر که بهتری. برات لوراتادین برداشتم. از بقیه کمتر خواب آوره. عصر میارم.

 

 

 

Neda Sharafi to Alireza Maham


هیچی نگو من دوتا از دندونا عقلمو هنوز باید جراحی کنم ولی خسیسیم میاد. شدیدا هم جلوی دکتر لبخند نمیزنم چون ممکنه ببندتم به یونیت و دِ برو که رفتیم....
دستت درد نکنه.... شیش اینجا باش لطفا.... زیر دست دکتر هم اگه گریه نکنی بهت آب نبات میده...

 


Alireza Maham to Neda sharafi


از این مسخره تر نمیشه!

بعد از چند روز آبجی خانم نزول اجلال کرده خونمون و با مامان نشستن ور دل هم تبادل اطلاعات می کنن.
تا چشمشون بهم افتاد نازنین گفت عصری ما رو می بری خرید؟

چشماشم عین گربه ی شرک کرده بود! والا جراحی شدن از خرید رفتن با خانوما آسونتره! اینه که فوری بُراق شدم که من بدبخت جراحی دارم. عصری باید برم زیر تیغ دکتر. چقدر منت ندا رو کشیدم پارتی بازی کرده از دکترش واسم وقت گرفته...

یهو دو تایی باهم داد زدن ندا؟؟؟؟

هول کردم! گفتم آره ندا! یعنی چی؟

نازنین پرسید ندا دخترخاله ی فرهاد رو که نمیگی؟

گفتم پس کی رو میگم؟ منشی دندونپزشکیه دیگه!

بعدم مامان با کلی چشم غره و ادا اصول میگه با این دختره اینقدر! معاشرت نکن.

چشمام چار تا شد! میگم مامان من از منشی یه دکتر وقت گرفتم یعنی باهاش معاشرت کردم؟!!!

میگه نخیر تو عروسی هم کنارش نشسته بودی و معلوم بود که خیلی داره بهتون خوش می گذره بعدم کلی حرف دراومد!

جل الخالق! چه حرفی؟ مگه ما چی می گفتیم؟

نازنین هم با کلی حرص میگه دکتر شدی ولی هیچی حالیت نیست! ندا نامزدت که نیست. با دختر آشنا هم رفیق نشو! الانم اگه می تونی برو یه دکتر دیگه. اصلا عصری ما رو ببر خرید!

می بینی تو رو خدا؟؟؟ گفتم من باید برم دندونپزشکی کاری هم به ندا ندارم.

لطفا بعد از این منو دیدی اصلا تحویل نگیر که ممکنه حرف دربیاد!!!

 

 

Neda Sharafi to Alireza Maham


اوقققق.... مردم دیوانه ن بخداااا... خودشون یه بند دارن میرن و میان اونوقت من بدبخت چون نمیتونستم وسط عطسه ها برم جای دیگه یهو با تو دوست شدم؟
اگه بدونی مامانم چقدر دعوام کرده.... هرچی هم میگم مادر جون من کلا آبم با دکتر جماعت تو یه جوب نمیره باور نمیکنه.‌..
عصری با اخم و تخم اومدی و رفتی نزدیک بود یه چی بهت بگم ولی خدا رحم کرد :پی
ای علیرضای طفلکی الان حرف نمیتونی بزنی که جواب کسی رو بدی.... باز جای شکرش باقیه شب کاری....
آقا شما رو بخیر ما رو بسلامت.... فقط شنبه بیا جراحی بعدیتو بکن تسویه حساب کن بلکه م دکتر ما پولدار شه حقوق منو بده...‌
محض رضای خدا معاشرت در دندان پزشکی!!! جای با صفاتر قحطه لابد....



Alireza Maham to Neda sharafi


واقعا اون قیافه ی در حال مرگ تو و نگرانی من که حالا چکار کنیم که خفه نشی و عکسای مسخره ی کامران و ترس کتی از خراب شدن آرایشت، مجموعه ی خیلی عاشقانه ای بود! خدا قسمت علاقمندان بکنه!

عصری نصف عصبانیتم مال جراحی بود. هنوز داشتم مقایسه می کردم خرید رفتن آسونتر بود یا جراحی! همچنان به نتیجه ی قطعی نرسیدم. الان با دو تا ژلوفن میگم جراحی!

امشبم نرفتم سر کار. با این همه درد و حواس جمع معلوم نبود چه دوایی بدم دست مردم.

فردا حقوق خودمو بگیرم چشم. حساب دکتر شما رو هم تسویه می کنم اگه خدا بخواد.

 

 

Neda Sharafi to Alireza Maham


بیکارن ملت....والا بخدا....
کمپرس سرد و گرمم بذار خوبه.... آناناسم بخور.... میگن زخمو جوش میده ولی نمیدونم راسته یا نه....
امشب خونه خاله یه جمله درمیون گفتم منکهههه قصد ازدواج ندارم.... من عاشق کارمم.... چه کار بدیه ملت با هم دوس میشن... من شوهر نمیخوام.... من از دکترا خوشم‌نمیاد (شرمنده...)
برو به مامانت بگو زنت حتما باید دکترا داشته باشه.... منم که همه میدونن این لیسانس بدرد نخورمو با چه مصیبتی گرفتم دیگه گمونم مساله حل شه...

نظرات 20 + ارسال نظر
دختری بنام اُمید! شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:24 ق.ظ http://123zendegi.persianblog.ir

حالا چی بپوشم؟

شما هرچی بپوشی قشنگی
مواظب باش چایی رو پای چتها نریزه

سارگل پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:26 ب.ظ

سلام شاذه مهربونی خوبی رضا کوچولو خوبه خودت با این همه مشغله چیکار میکنی/
بابت داستان قشنگت فقط میتونم بگم دست مریزاد به این همه ابتکار و خلاقیت موفق باشی

سلام سارگل جونم
خوبیم. ممنونم. شکر خدا. می گذره. کارای معمولی. بعدازظهری مشغول بادمجون سرخ کردن بودم بذارم فریزر. الان حس حموم رفتن ندارم
تو خوبی؟ خوش می گذره؟
متشکرم از این همه لطف و مهربونیت

دختری بنام اُمید! پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:50 ب.ظ http://123zendegi.persianblog.ir

الان من عاشق این سبک شدم، میشه باهاش ازدواج کنم؟!!
ممنون شاذه جونم،خیلی عالی بود

بلی بلی! ما الان با سبکمون میاییم خواستگاری
اینم گل
خواهش می کنم گلم

سپیده پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:45 ب.ظ http://rahibeghalbesefidam.mihanblog.com

دو تا داستان !!
هوووووووووورا!!
چه سبکش باحاله!
خوشم اومد!!
خسته نباااااشی!!!

لطفا برام دعا کن تمام واحدای این ترمم بدن!
یکی از درسا ممکنه حذف شه
4 واحد باید دستی بگیرم!
دعا کن این ترم آخری همه درسا بهم بدن!!
مممنووووون

مرسیییییییییییی!!
خوشحالم که خوشت اومده
مرسیییی


آخی... انشاءالله موفق باشی و همه چی به آسونی بگذره

shalil پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:00 ب.ظ http://khaterate-shalili.blogsky.com/

سلام
نه عزیزم چه زحمتی!

برام rar کن به ایمیلم بفرست همه رو برات pdf می کنم اگه سایت آپلودت رو هم بگی آپلود می کنم

سلام
خیلی ممنونم واقعا!!!
چشم می فرستم. با همین پیکوفایل آپلود می کنم.

nasim پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:59 ق.ظ http://www.mohtavayemojremane.blogfa.com

سلام
واقعا جالب و زیبان هم وب خودتون هم دخترتون
موفق باشین

سلام
خیلی ممنونم
سلامت باشی

رها پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:24 ق.ظ http://www.2bareeshgh.blogfa.com

فکر کنم کمی سخت باشه نوشتن این مدلی...مرسی!!!
جالب بود اما التماس می کنم این کارو با ما نکن شاذه جونی... بابا عادت می کنیم به دوتا دوتا خوندن ...بدعادتمون نکن خواهش می کنم!!!

اتفاقا از داستان معمولی آسونتره! خیلی تسلطی نمی خواد برای انسجام و نگارشش. ولی نمی دونم به خوبی داستان معمولی بشه یا نه؟
من فعلا پیرو سیستم هرچه پیش آید خوش آید هستم

سهیلا پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:29 ق.ظ

خیلی سبک جالبیه ... افرین به اینهمه ابتکار .. فکر کنم این نسل جدید این مدلی رو خیلی هم بپسندن . راستش الان بیشتر از ٨٠٪ مکالمات کاری روزمره همینطوریه ... بین خودمون باشه من هم بیشتر مکالمات کاریم بهمین روشه . راستش خیلی راحتتر از حرف زدن هست . تازه نگران این نیستی که طرف مقابل الان موقعیت صحبت کردن داره یا نه ... خواب نباشه یه وقت ...خلاصه که تنوع خوبیه ...
خیلی خیلی ممنون شاذه جون . حالا برم سراغ اون یکی داستان ...

خیلی ممنونم. نظر لطفته
آره. برای منم خیلی راحتتره. گاهی وحشت می کنم از این که اصلا دستم به تلفن نمیره. نوشته رو راحتتر میتونم کنترل کنم.
ولی در مورد قصه اش خیلی مشکوکم. خدا کنه جالب در بیاد!

ارکیده صورتی چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:52 ب.ظ

اوه ممنون از سبک جدید! به نظر خیلی جالب میاد این سبک
این داستانم مثل همیشه وبقیه داستاناتون دوست دارم
قلمت طلا بانو
ممنون و خدا قوت

خواهش می کنم. امیدوارم لذت ببرین

سیب چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:21 ب.ظ

میسی میسی میسی :*****

خواهش می کنم گلم :******

سیب چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:21 ب.ظ

بابا توانایییییییی
بابا نویسندهههعع
بابا شاذههههه
مرسی دوتاییییییی
:)))مرسی شاذه جان
سبک این یکی جدیده
نوست
البته نفعمیدم چی شد خیلی
باید قسمتای بعدی رو بخونم تا نظر بدم

بابا چوبکاری می فرمایید! شرمنده :")
امیدوارم از قسمتهای بعدی خوشت بیاد
خواهش می کنم

مهرانه چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:17 ب.ظ

شاذه جون یعین این قصه تا پایان همینجوریه ...
راستی سلام

سلام
بله همش نامه است

ریحانه چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:56 ب.ظ

سلام
مدل نوشتاریش خیلی جالب بوددددددد
واقعا خوشم اومد
تبریک

سلام
خوشحالم خوشت اومده
مرسی!

گلی چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:13 ب.ظ

چه سبک جالبی واسه تعریف کردن داستانه!!

مرسی

خوشحالم که خوشت اومده

shalil چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:03 ب.ظ

ای بابا اینو یادم رفت که بگم؟

راستش من تازگیا با وبلاگتون آشنا شدم قبلا کتاباتونو از 98ia دان می کردم راستش دقیقا نمی دونم چند تا کتاب دارین اگه آمارشونو بدین ممنون می شم
راستی امیدوارم بهترین هارو تو زندگی ببنین به جرات می گم بهترین نویسنده ای هستین که الان دارم کتاباشونو دنبال می کنم!

تا بعد

خوشحالم از آشناییت. کلا چهل پنجاه تایی میشه. ولی از پارسال نمی دونم چند تا نوشتم.
خیلی ممنونم از لطف و همراهیت

shalil چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:58 ب.ظ

سلام اگه بخوای من می تونم این کارو براتون انجام بدم!
ایمیلمو که دارین فایل وردو برام با یه طرح پیش فرض پیشنهادی بفرستین درستش می کنم می کنم

سلام
باعث زحمت! تعدادشون یکی دوتا که نیست! از پارسال تابستون دیگه پی دی اف نکردم. بازم اگر می خوای می فرستم

مهشید چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:05 ب.ظ

آخ جون...شاذه جونی دیگه رسمش کردی...همیشه باید دو داستانه بیای
ما بد عادت شدیم...
خیلی سبکش جالبه تاحالا این مدلی نخونده بودم

گمونم اینطوره
خیلی ممنون

نازنین چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:56 ب.ظ http://chistansara.blogsky.com/1392/07/03/post-4

خدا قوتت بده ...
خیلی زیبا و عالی
متشکرم

سلامت باشی
خیلی متشکرم

بهار خانم چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:31 ب.ظ

وایییییییییی ببین شاذه بانو چه کرده ! دوباره دو تاداستان

شاذه بانو یه سوال
دخترعمه ی پسردایی
اگه کسی دختر عمه ی پسر دایی آدم باشه یا می شه خواهرش یا دختر خاله اش، نه؟

مرسییییی
اوه آره! الان ویرایشش می کنم. مرسی که گفتی

shalil چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:02 ب.ظ

سلام
من عاشق داستاناتونم
خیلی جالبن!
راستی این دوتا داستان آخرو چرا برای دانلود نمی ذارین؟

قلمتون روان
ذهنتون باز
آسمان اندیشتون صاف

سلام
خیلی ممنونم

خیلی وقته داستانا رو برای دانلود نمی ذارم. فرصت ویرایش و پی دی اف کردن و آپلود کردن و تو قالب جا دادن ندارم. هرکدوم رو می خوای بگو فایل وردشو برات ارسال کنم

خیلی ممنونم از لطفت :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد