ماه نو

داستان دنباله دار

ماه نو

داستان دنباله دار

ــــــــــــــــ

سلام :)

خوب هستین؟ منم خوبم.

فقط حس نوشتنم نمی دونم باز کجا غیبش زده! شما ندیدینش؟ 

یک هفته ای میرم مرخصی. انشااله هفته ی آینده با قسمت پایانی این داستان برمی گردم.

دوستون دارم :*****

نظرات 35 + ارسال نظر
نرگس یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ب.ظ http://nargesb.blogsky.com

خاله سلام
خوبی !؟
کوشی ؟!
من چند روز نبودم :(
خوبه قصه از من جلو نیفتاده :دی
حالا که من اومدم دیگه بنویس
خاله خودمونیما ! دلتون واسه من تنگ شده بوده ، دستتون به نوشتن نمیرفته :))

سلام نرگسی
خوبم. تو خوبی؟
من اینجام تو کوشی؟
آره :))
همینو بگو! اصلا تو نبودی دست و دلم به نوشتن نمی رفت :))

soso یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ب.ظ

man migam ina harchi eltemas mikonan ke fayde nadare...manam kollan ba baghie fargh mikonamo yechizi vase khodamam!!!ineke migam...
asan midunin chie?!dige kheili dastanatun vaghte aadamaro migereftan...hey mibast berymo biaimo internet vasl konim pool bedimo begirimo asan oooozaei bud....in chan vaght ke shoma dastan nemineveshtyn,asan aaasooode budim!!!harvaght mididim ghaate,delemun nemisukht!!!negaranam nabudim...rahat migoftym shazze khanum ke be khodeshun esterahat dadan,maham injuri beheshun komak mikonimo vasl nemikonim!!!kholaaaase,ma besyaar azin vaaz razieim!!!!
P.N:bebinim injuri razi mishin vase yekho elqae masaebe zendegi,edamasho benevisin ya na?!!!!!:D:P

گل گفتی! اصلا یه جورایی خودمم احساس خوبی دارم :) بیخیال ادامه ی داستان :دی :پی

فا یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ب.ظ http://fawrites.blogspot.com/

عمه خانم نمی نویسین؟ اینقدر نیومدین که کم کم این برادرزاده هم وبلاگ نویس میشه هاااااا....
از من گفتن

البته چلو صافی به آفتابه میگه دو کتو

چرا می خوام بنویسم هی نمیشه! هی میرم مهمونی اینور اونور! دیگه حوصله ام سر رفته!
برادرزاده هم که جیگرش بشم. فعلا خواهرش باسواد شه تا نوبت اونم برسه.
ها بابا :))

سحر (درنگ) یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:24 ب.ظ

پس کامنت من چی شد؟
داستانم که ننوشتی! البته طوری نیست. ولی من با کلی امید مدیریت وب لاگم را باز کردم. ایجوری شدم
بوس! اشکال نداره. شاد باشیییییییییییییی

آخ ببخشید باز بدقول شدم. جبرانی سه تا کامنت برات گذاشتم :))
خوش باشیییی... بوس!

نینا یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:44 ب.ظ http://ninna.blogsky.com

سیلام خالهههههه. خوبین؟ قدم نو رسیده مبارک. دیدینش؟ ما عکسشو دیدم یه عکسم با داداشتون و عروستون گرفته بود
خیلی باحال بووووووود مبارکه دوباره عمه شدنتونننن

سیلام عزییییییییزم
خوبم. تو خوبی؟
خیییلی ممنونم. بهله دیدمش قربونش برم.

غزل یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ

سلام مامانی ! ما همچنان منتظریم !
البته نگفتم که بهتون فشار بیاد ها! گفتم که بدونین که ما همچنان دوستتون داریم و هروقت که خستگیتون در رفت تشریف بیارین اینجا خوشحال می شیم

سلام غزل جونم
سعی می کنم امروز بنویسم.
نه فشاری نیست. دل به دل راه داره عزیزم :****

شاینا یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ب.ظ

بعلهههه که میخوندم
نیمیدونم چی میشه

مرسییییی
طور بدی نمیشه :))

شایا یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ

الهی. پس میدونی که درکت میکنم....
نمیمونی تو این حالت ولی ایشالا هرچی زودتر بیای بیرون و انرژی بگیری.
من فعلا خداروشکر خوبم و اوضاع اوکی است!
فقط گرممه

می دونم عزیزم. گاهی حیرون میشم که یه نفر از اون سر دنیا به این راحتی درکم می کنه! :******
تلاش خودمو می کنم
خوب باشی همیشه :*****
اووووه گرما که هیچی نگو!!! اینجا بیداد می کنه. کولرامونم خرابه!

سحر (درنگ) یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام

سلام سحر جون

شکر یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ق.ظ

یک هفته شد!
راستی میدونین که من سر جای خودم بند نمی شم و هی جا به جا میشم و این اصلا خوب نیست
حالا نیدونم چه جوری بگم
من دوباره وب عوض کردم تازه اسمم عوض کردم حاا شدم بلا شاید بیشتر از دوروز نمونم ولی خوب چیکار کنم از اسمش خوشم اومد
تازه میدونین که من چیقد متقلبم اینم آدرسش:mahenoo.persianblog.ir حالا چرا بد نگا می کنین تقصیر من که نیست تقصیر خودتونه که همچین خواهر زاده ای دارین
فقط اگه میشه خالگی کنید و تشریف بیارید
اگه دوست داشتید می تونین کامتمو تایید نکنید!چون همه می فهمن که من چه هاپویی شدم

باشه چشم. میرم می نویسم. اگه بد شد پای تو!
اشکال نداره. کپی برداریتم نوش جونت :*)
تقصیر من؟؟؟
اومدم :)
نه بابا هاپو چیه؟ تو به این خوش اخلاقی!

باران شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ب.ظ

سلام شاذه جونی!
کاملا درکت میکنم چون خودمم همین حالا دارم یه یک هفته ایی هم با نت قهر بودمو نیومدم الانم به این امید اومدم که اپ کرده باشی دیدم تو هم مثه خودمی!! ایشالا زودی خوب شی واسه منم دعا کن حسابی افسرده شدم!

سلام باران جونم!
آره نمی دونم این قهر کردن با نت چه دردی رو دوا می کنه! ولی آدم انگار با خودش یه کم لج کنه خوب میشه :))
درد همگانیه! خدا شفا بده الهی :(

نینا شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ب.ظ

دارین عمه میشین یکم ذوق کنین

ذوق رو واسه برادرزاده می کنم ولی واسه وبلاگ نه :دی

سحر (درنگ) شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:19 ب.ظ

سلام
خوبی؟
منم خوبم.
خیلی بهترم
وقت نشده آپ کنم.
حالا هم نمیشه زیاد بشینم
بوووووووووووسسسسسس
مواظب خودت باش

سلام
خوبم. خوشحالم که بهتری
سلامت باشی و خوشحال همیشه
بووووووووووووووووووووووووووس
تو هم همینطور

فا شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:17 ب.ظ http://fawrites.blogspot.com/

وبلاگ نویس شدم باز
اگه دوست داشتین لینک کنین

اههه بلاگ سپاتتتتت؟ میکشه آدمو تا یه نظر سیو کنه!
لینکت کردم

نینا شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 ب.ظ http://ninna.blogsky.com

سلام خاله خوبین؟
دلم براتون تنگ شده
دیروز هم نبودین ببینیمتون
چطورین؟ چرا خسته این؟ موردی جز مواردی معمولی و اینا؟
ای میس یو سو ماچ

سلام عزیز دلم
خوبم. تو خوبی؟ منم دلم برات تنگ شده
نمی دونم چرا... دیروز تا یازده تو رختخواب بودم، بعدشم حالم نیومد بیام
می تو!

شایا شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:05 ق.ظ

ایول شاذه جونم رفتی استراحت؟
ایشالا که به زودی خوب بشی. نکنه رفتی توی اون مووود بده؟
مواظب خودت باش

آره رفتم هاوایی :)) :****

خیلی ممنون. خود خودشه. دلم نمی خواد هیچکس رو ببینم. ولی اجازه نمیدم تو این حال بمونم. هرجور شده خودمو می کشم بیرون! متنفرم از آدمایی که خودشونو میدن دست افسردگی و مدام ناله می کنن.

تو هم همینطور عزیزم :*****

مهرناز شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:48 ق.ظ

شاذه جون سلام خسته نباشی
میدونم که تو هم مثل همه ما مشکلات خاص خودت را داری و احتیاج به استراحت
امیدوارم پس از یه استراحت خوب دوباره برگردی
نوشته هات برای من ارزش خاصی داره
دوست دارم

بوووووووووووووووووووس

سلام مهرناز جونم. سلامت باشی :********
خیلی از لطفت ممنونم. منم دوست دارم
بوووووووووووووووووووووووووس

شاینا جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ب.ظ

سلام یه هفته نشد؟ ایا؟

سلام شاینایی :)
مگه تو هم اینجا رو می خوندی کلک؟ پس چرا صدات درنمیومد؟
سعی می کنم زودتر بیام
راستی شاینا یعنی چی؟

maryam جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ

یک هفته!
باشه عزیز ولی دلم تنگ مشه

خیلی خسته ام
متشکرم. منم دلم تنگ میشه

لادن پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ق.ظ http://ladan3.persianblog.ir

سلام شاذه جون...
خیلی خیلی لطف کردی آمدی پیشم...
داستانای من هرگز به پای داستانای حرفه ای تو نمیرسه...
بوس

سلام عزیزم
خواهش می کنم
نه بابا خیلیم لطیف و شیرین بود. خوشم اومد :***

پرنیان چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 ب.ظ http://missthinker1992.blogfa.com

دم شما گرم!وسط داستان می ری مرخصی؟؟!باشه اشکال نداره!

خسته ام... خیلی. ولی زود میام انشااله...

فا چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:11 ب.ظ

الان فک کردین منم مثه بقیه میام میگم آخی باشه و اینا؟؟؟؟؟
عمراااااا....
فک کنم از روز عروسی هم دیگه رو ندیدیم. ایشالا فردا صبح می بینمتون

میگم میشه قسمت بعدی خشن باشه؟

نه فکر نکردم! اگر اینطوری میگفتی نگران میشدم که خدای نکرده مریض شده باشی :))
ها ولی نشد درست فک بزنیم :)) وقت کردی بیا یه روز درست حسابی گپ بزنیم :*
سعی خودمو می کنم :))

لادن سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ http://ladan3.persianblog.ir

ای وای انگار دیر رسیدم... همون بهتر که برم و هفته آینده بیام از اول داستان جدید خواننده ت بشم

هفته ی آینده قسمتهای آخر همینو می ذارم. نمی دونم کی دوباره یکی دیگه شروع کنم.

مونت سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 ب.ظ

نوشته سه نظر.میخونم یازده تاست!!!!!!!یک هفته گذشت.نه؟

آره نمی دونم چرا اینجوری شده ...
نه بابا!... :))

ستاره سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:37 ب.ظ

سلام اخی باشه عزیز

سلام ستاره جون
مرسی

ویدا سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ق.ظ

بازم اوووووووووووووووول!
تا وقتی که نظراتت ۰ باشه من هرچی کامنت میزارم مینویسم اووووووووووووووووووووووول
راستی فال هم خواهش میکنم من که کاری نکردم!
امید وارم همیشه خوشال باشیییییی

بازم تبریک :)
خوب می کنی :))
بالاخره واسطه بودی
خوش و خرم باشی :*)

ویدا سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ http://vdaa.persianblog.ir

اوووووووووووووووووول!؟

سلام شاذه جونم
قسمت قبلو وقت نمیشد بخونم که الآن خوندم.... بابا نویسندههههههههههههه......
تا مدتی که آوین رفته بود خونه مریم خیلی پکر شده بودم... دختره به نظرم خیلی مغرور میومد اما سورپرایز شدم اساسییییییییییییییییییی

تو فرض کن اول :)
سلام عزیزم
مرسیییییییییی
خوشحالم که خوشت اومده

آزاده دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ

انشا... که یه هفته مرخصی حسابی خوش بگذره بهتون

خیلی ممنون. خوش باشی آزاده جونم :******

لیمو دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام شاذه بانو تعطیلات خوش بگذره خانمی دلمون تنگ میشه بررررررررات
خوبه باز یه قسمت مونده من همش فک میکردم نکنه حالا که اینا به خوبی و خوشی به هم رسیدن یهو بیام ببینم یه داستان جدید نوشتی
اون ارسلان بنده خدا رفته قاطی باقالیا

سلام لیمو گلی
منم دلم برات تنگ میشه
نهههه تکلیف ارسلانم معلوم میشه. وقتی حسم بیاد دوباره...

[ بدون نام ] دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ب.ظ http://enediey.persianblog.ir/

...

:*****

نینا دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:38 ب.ظ http://ninna.blogsky.com

چرا من دیدمش نیگا اونجاست اون گوشه دیدینش؟
آی لآو یو !
چیه کی گفته ابراز علاقه تو نت بده نوچ دلم خواس

نه نمی بینم!!!
آی لاو یو تو :******
هرکی گفته بیخود گفته!

خورشید دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ب.ظ

اوکککککککی عزیزم مواظب خودت باش... منتظر میمونیم
تو ایام مرخصی دعام کن حسابی شاذه ... میدونی که !

مرسی عزیزم :*)
حتما :)

شکر دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:59 ب.ظ

نهههههههههههههههههههههه
چراااااااااااااااااا؟
قول دادین ها سر یه هفته اگه نیومدین خودم میام سراغتون

خسته ام
قول ندادم. گفتم انشااله. انشااله یعنی اگر خدا بخواهد!

مونت دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:50 ب.ظ

خسته شدی.خداقوت.

سلامت باشی مونت جان :*)

تازه وارد ۸۹ دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:43 ب.ظ

نه دیگه اومدی نسازی
یک هفته!
خیر ان شالله

:)
خبری نیست. حال نوشتن ندارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد