ماه نو

داستان دنباله دار

ماه نو

داستان دنباله دار

دوستی دات کام (7)

سلام سلام
بعدازظهر شنبه تون به خیر و شادی
اینجا هوا نیمه ابری و خنک و بهاریه جاتون خالی



Neda Sharafi to Alireza Maham


بابا رو راضی کردم عقد نمیکنیم. ولی تا دو سه هفته دیگه مجبوری فیلم بازی کنی....



Alireza Maham to Neda sharafi


مامان میگه حتی اگه عقدم نکنین باید نامزدی رو بگیرین. الان داره با مامانت حرف می زنه قراراشو بذاره. یه لنگه پا وایسادم می خوام برم داروخونه نمیشه.
عجب غلطی کردم!



Neda Sharafi to Alireza Maham


اه چقدر غر میزنی.... عقد و کادو و همه رو که من پیچوندم.... یکم تشکر کن لااقل....
درضمن مامان من میدونه من چقدرررر به مجالس شلوغ علاقمندم.... خودش میپیچونه....
حقته نامزدیه رو دو سه ماه کش بدم ادب بشی...




Alireza Maham to Neda sharafi



من الان متشکرم!
مامان میگه نمیشه که حلقه نخریم! برین با ندا دوتایی بخرین. اینقدری که ندا از جمعیت فراریه می ترسم خوشش نیاد همه ی ما قطار شیم باهاتون بیاییم. ولی اگه دیدی لازمه بیاییم بگو!
حالا لازمه؟!
دیگه چی باید بخریم؟ یه بله برون بیست نفره هم بالاخره هدیه می خواد.
رفتم از شوهر خانم دکتر قرض کردم: پی



Neda Sharafi to Alireza Maham


میریم یه چیز بدلی میخریم هیشکیم نمیاد....
هنوزم داری غر میزنی.... شیش ماهش میکنمااا





Alireza Maham to Neda sharafi



من حلقه رو بخرم دیگه مشکلم حله. تو بگو ده سال: )))
نخیر بدلی نمی خریم. دیگه الان که دارم!
تازه امشب داروخونه هم نمیرم. میریم شام می خوریم هورااا
خداییش دارم فکر می کنم تو زن به صرفه ای هستی: دی
نزن بابا خیلیم خوبی!
کی بیام دنبالت؟



Neda Sharafi to Alireza Maham



شام باید بهم استیک بدی حالا که پولدار شدی....
خیلی نق میزنی هنوزززززز




Alireza Maham to Neda sharafi


این همه تو نق زدی من هیچی گفتم؟ دست بردار بابا!
هنوزم فکر می کنم لازم نبود تو هم برام حلقه بخری. ولی دیدنش تو دستم احساس خنده داری داره. مثل مهره ی یه بازی! الان نوبت کیه تاس بریزه؟




Neda Sharafi to Alireza Maham


اه اه اه.... هنوز نه به باره نه به داره.... میخوام برم مهمونی بابا میگه از علیرضا هم بپرس اگه اون راضیه برو.... الان مشخصه که منظورم اجازه گرفتن نیست یا توضیح بدم؟



Alireza Maham to Neda sharafi


  :)))  نه می خوام ببینم اگه بگم نمیشه بری مثلا چکار می کنی؟ :)))
حالا اصلا کجا می خوای بری مهمونی؟ با کی بری و برگردی؟ تا ساعت چند و غیره...
بابا یه کم جربزه هم نشون بدم بد نیستا :دی

آخرش برای نامزدی لباس نخریدیم. چکار می کنی؟ دو روز بیشتر نمونده ها




Neda Sharafi to Alireza Maham


من نامزدی ن م ی خ و ا م :((( اصلا بعد از مهمونی بیا دنبالم بریم یه چیزی بخریم.... سر لج میخوام یه لباس کوتاه غیر عروسانه بپوشم....
اصلا یه پیراهن طرح دار یه جایی دیدم میخوام با کفش بنفشام بپوشم....
بدم میاد ازینکه همه کلی ازم عکس بگیرن درحالی که چار روز دیگه قراره بگیم ما همو نمیخوایم...‌ اه




Alireza Maham to Neda sharafi


این تن بمیره کوتاه بیا! اگه لباستم ساده باشه نازنین اول منو بعد خودشو می کشه! یعنی تا حالا هم مخمو آبکش بس زنگ زده که مطمئنی نمی خواین من همراتون بیام؟
خل شدم از دستش!
حتی زن داداشم چند بار زنگ زده!!! میگه خودم آرایشش می کنم. بهش گفتم من از این چیزا سر در نمیارم خودتون با ندا صحبت کنین.
جالب این که مامان کامل کشیده کنار. میگه همینقدر که تو دست از لجبازی برداشتی خوشحالم! خدا رو شکر که نمی دونه همش مسخره بازیه!




Neda Sharafi to Alireza Maham



ها ها ها.... با یک متر و پنجاه و سه سانتیمتر قد حریف بیست نفر آدم شدم :دی
دروغ گفتم. مامانت و نازنین و پریسا و مامانم وترانه و هستی اومدن راضیم کنن مجلس نامزدی مفصل باشه و لباسم فلان باشه و جواهر بهمان و .... منم به لطف حساسیت به دسته گلی که جنابعالی صبح برام آوردین یهو الکی زدم زیر گریه و اشکام فواره زد که شماها منو دوسسس ندارین و بهم اهمیت نمیدین و میخواین رویاهامو خراب کنین و اینا تو دلم میمونه و عصبی میشم و خلاصه یک روضه ای خوندم که آخرش مامانم و مامانت میگفتن خب کی زنگ بزنیم کنسل کنیم جشنو؟
بعدم گفتم مسائل زندگی من و نامزدم (!) به هیشکی ربط نداره..... بهمون پرایوسی بدین و خلاصه همون لباس خودم و کفشی که چند سال پیشا خریدم میپوشم و پریسا آرایش میکنه ولی لایت و ترانه موهامو اتو میکنه....
گفتم بهت؟ امروز صبح رفتم موهامو کوتاه کردم تازیر گوشم. برخلاف تصورم مامان گفت وای کاش زودتر کوتاه کرده بودی :دی
خلاصه اینکه یکی طلبم چون حتی اجازه داری با شلوار جین بیای نومزدنگ :دی





Alireza Maham to Neda sharafi


عاشقتم فسقلی!!!
اصلا نمی تونم تصور کنم با موی کوتاه چه شکلی میشی! همیشه با موی بلند دیدمت!
خواااابم میاد! ما همچنان به چند عدد کارمندو یک داروساز دیگه احتیاج داریم. ولی موجودی جهت استخدامشون نداریم.
بیخیال.... این هم بگذرد...
نامزدی شد پنجشنبه؟ صد بار این تاریخ رو عوض کردن!



Neda Sharafi to Alireza Maham


لطف داری دکی! در ضمن چشم داداشم روشن تو چیکار به موهای من داشتی؟ هان؟ هان؟ هاننن؟
ازین دانشجوها نمیتونی استخدام کنی؟
آره چون من چارشنبه میخواستم سریالمو ببینم..... جذبه هم خوب چیزیه....
من گمونم وحشی ترین عروس تاریخم




Alireza Maham to Neda sharafi


من والا غیر از اون دفعه ای که برات چتری چیدم کاری با موهات نداشتم: ))
احتمالا بتونم. این نامزدی بگذره بعدا دربارش فکر می کنم.
چارشنبه می خوای سریال ببینی؟!!! ناز بشی! یه جماعت رو گذاشتی سر کار واسه سریال؟! وحشی کوچولو گاهی دلم می خواد حسابی بزنمت! اگه واقعا نامزدم بودی نشونت می دادم یه من ماست چقدر کره داره!




Neda Sharafi to Alireza Maham


اگه واقعا نامزد بودیم که الان دور سر و کله مون گل شمع و پروانه بود و داشتیم ناز میخریدیم....  تازه الان باید ازمن تشکر هم بکنی همه رو راضی کردم....
خب دکی مهمه برام.... سریالش خیلیم باحاله
میگم هستی به بهانه خرید بریم دور دور؟ اصلا بریم جگرکی



Alireza Maham to Neda sharafi


اوه اوه چقدر منت می ذاره!!!! من چند بار تشکر کنم تا راضی بشی؟
جگر خوبه بریم. بدم میاد از این دخترای سوسول که از بوی جگر حالشون بد میشه!
اگه بچه خوبی باشی یه بار برات کله پاچه می گیرم: دی




Neda Sharafi to Alireza Maham


نههه بذار چند روز لاغر باشم بعد بریم کله پاچه بخوریم :دی
خانم دکترتون میفرمایند پس از اولش یه خبرایی بود بین شماها... میخواستم بگم هنوز خبر در راهه :)))
کجایی؟ پوسیدم تو این داروخونه جونتون‌... گشنه مه



Alireza Maham to Neda sharafi


تو کله پاچه دوست داری؟!!! داره کم کم ازت خوشم میاد! حتی ممکنه یه وقتی دربارت جدی فکر کنم! ولی الان نه. خیالت راحت. خسته میشم: ))
خانم دکتر میگه بهت تعارف کرده چند تا لاک برداشتی. چند تا بوده؟ بگو عددشو وارد کنم. بس که از انبارگردانی بدم میاد وسواس دارم همه چی رو در جا حساب کتاب کنم که اون موقع کارم سنگین نشه. و الا منظورم این نیست که چرا برداشتی.
جگر هم مزه داد. هرچند که اخمات تو هم بود و اعصاب نداشتی! حالا بهتری؟ من همچین انرژیک برگشتم داروخونه




Neda Sharafi to Alireza Maham


فقططط سه تا برداشتم جلو خانوم دکتر روم نشد بیشتر بردارم (سنگ پا چیست؟ پررو کیست؟)
از بس نوید غر زد که کجا میرین چه خبره اعصاب نذاشت برام.... حالا انگار اگه به خودش گفته بودم میومد منو ببره....
دارم منفجر میشم. یکی نبود بهم بگه مجبوری اینهمه بخوری....




Alireza Maham to Neda sharafi


ای جااانم! چه رنگایی می خوای پشت سر خانم دکتر برات بردارم؟
این نویدم دیگه شورشو در اورده. با وجود این که یعنی مثلا با من آشتی کرده، ولی بازم به چشم قاتل بخشیده شده بهم نگاه می کنه!
نه بابا نصف منم نخوردی که!!!
فردا پنجشنبه است! الانم که لابد داری سریال میبینی امیدی نیست به این زودی چک میل کنی




Neda Sharafi to Alireza Maham



پایین موهام با اتو سوخت. ترانه نشسته داره گریه میکنه که نداااا موهات سوخت
تازه خبر نداره زیپ لباسمم گیر کرد مجبور شدم با کوک لباسه رو بند کنم سر جاش....
بعد به ریمل پریسا هم حساسیت دادم چشام پفففف کرده و قرمزه و تازه اشکش بند اومده. اونم اون طرف داره حرص میخوره.
میگی تو این آشوب چه نوع خاکی به سرم بریزم بهتره؟ خاک رس؟ خاک برگ؟ خاک چینی؟



Alireza Maham to Neda sharafi


شن و ماسه بهتره :-D
گمونم به خاطر سوختنشون مجبور میشی موهاتو کوتاهتر کنی. اون طوری قیافت شیطون تر میشه: دی
با تمام این اوصاف خیلی خوردنی شده بودی. هرچند که تو روت جرات نکردم بگم. با اون پاشنه های بلندت امنیت جانی نداشتم. خطرناک بود؛ )
ولی بعد از همه ی این حرفا خیلی خوش گذشت. گمونم بازم باید تشکر کنم که مهمونی خیلی کوچیک و خودمونی بود: )
نویدم شکر خدا معمولی برخورد کرد. کم کم داشتم از کاراش عصبی می شدم. مخصوصا که همه چی شوخیه. یعنی آش نخورده و دهن سوخته!





Neda Sharafi to Alireza Maham


چشماتو درویش کن هاااا.... هی همه نامزد نامزد کردن تو هم جو گرفتت...
نوید هم وقتی چند تا تیکه از خل بازیای زمان نامزدیش بهش انداختم ساکت شد. بره اصلا بشینه پیش زنش چکار به من داره؟

خب حالا برنامه بریزیم که یه جور خنده داری بهمش بزنیم :دی



Alireza Maham to Neda sharafi


حالا چه عجله ایه؟ فعلا داره خوش می گذره. هروقت شروع کردن گیر دادن بهم می زنیم.
یه کارمند احمق استخدام کردم دارم از دستش خل میشم. اگه تا صبح زنده موندم دلم می خواد از شهر بزنم بیرون.
از وسط هیجانات مهمونی نامزدی پرت شدم تو داروخونه، افتادم به گیر این! خیلی نفهمه!

صبح جمعه اس. تو هم میای بریم بیرون شهر؟





Neda Sharafi to Alireza Maham


باوشه....
موهام خیلی کوتاه شده دیگه.... ایش
صبح خوابت نمیاد مگه؟ میخوای منو به کشتن بدی؟




Alireza Maham to Neda sharafi


زودتر امدم سه ساعتی خوابیدم. الان ساعت دهه. بیام دنبالت؟




Neda Sharafi to Alireza Maham



بیا .... اتفاقا مامان اینا و برادرا دارن میرن یه جا مهمونی من حوصله ندارم. عذرمم موجهه .... میگم با نامزد محترم رفتم....



Alireza Maham to Neda sharafi


نامزد محترم کجا رفتی سه ساعت تو دسشویی؟ ببینم زنده ای؟ بیا دیگه غروب شد. نوید سه بار زنگ زده کجایین!



Neda Sharafi to Alireza Maham


چقدر خوش گذشتاااا
ولی خوب شد نمیخوایم ‌واقعا عروسی کنیما یه دسشویی نمیذاری به دل خوش برم....



Alireza Maham to Neda sharafi


آره باصفا بود. امشب میرم این کارمند احمق رو جوابش می کنم دوباره همه چی گل و بلبل میشه.
هه هه بابا سه ساعت طولش دادی! گوشیتم که گذاشته بودی پیش من، نوید فکر کرد سر به نیستت کردم.
آدامسات تو ماشین جا موند: دی



Neda Sharafi to Alireza Maham


آدامساممممم....

یه هفته مرخصی داشتم جانشینم زده همه چیو ترکونده.... همه جا نامرتبه.... الله بختکی به مردم وقت داده.... طبیعتا دکتر هم بی اعصابه....
به جا سلام احوال پرسی میگه هنوز اوندوتا دندون عقلت مونده باید جراحیشون کنی! گفتم من نامزد کردم باید ازش بپرسم ببینم چی میگه گفت نامزدت اگه گفت نکن باید ولش کنی....
رییسه ما داریم؟




Alireza Maham to Neda sharafi


تو رو خدا قیافه ی این بچه مظلوما رو که واسه جراحی دندون باید از نامزدشون اجازه بگیرن، نگیر که اصلا بهت نمیاد: ))))
گمونم دکترم اینقدرا تو رو بشناسه که اینطوری گفته. فهمیده داری بهانه می گیری.
از داروخونه تازه رسیدم. می گیرم میخوابم ظهر میام دنبالت آدامساتو تحویل بدم. مال مردم خوری به ما نیومده. نگران نباش.



Neda Sharafi to Alireza Maham


آدامس دارم ولی نمیتونم دهنمو باز کنم یا حتی یه چیزی بجوم.... کلی ورم کرده دردشم اصلا خوب نمیشه. فقط من با مسکنا گیج میشم و کلافه.... تازه کلیم گشنمه....
اه



Alireza Maham to Neda sharafi


آخی آخی... کلی احساس نامزد بودن بهم دست داد که با کمپوت امدم خونتون :-D  نه که با این قیافه شبیه بچه مظلوما شده بودی، از اون لحاظ!  و‌قتی حالت خوبه احساس نمی کنم نامزدیم: )))))  ولی اینجوری وقتی مامانتم کلی تحویلم گرفت داشت کم کم باورم میشد.
از ترس حساسیتات این دفعه گل نخریدم :پی



Neda Sharafi to Alireza Maham



دستت درد نکنه.... آناناسا رو ریختم تو بلندر و بعد از دو روز گشنگی خوردمشون چسبید....
مامانم گمونم خوشحاله یکی داره از شر من راحتش میکنه بس حرص میخوره از دستم



Alireza Maham to Neda sharafi

ببین چی به روزش دادی که بیچاره به این اصرار میخواد ردت کنه بری :)))))
نازنین میگه موهات داره سفید میشه. (چند تا دونه رو شقیقه هام!) زودتر عقد کنین تا یه دست سفید نشده :))) انگار قراره دو روزه کل موهام سفید شه!
گفتم نگران نباش اگه همش سفید شد و ندا ناراحت بود واسه عقدکنون رنگ می کنم.
گفت واااایییی یعنی می خوای تا اون موقع صبر کنی؟؟؟؟
خواهره ما داریم؟!



نظرات 19 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:23 ب.ظ

یه سلام وخسته نباشی بزرگ برات به خاطر این داستان زیبا شخصیتا وخصوصیاتشون عالی بیان شده وکاملا قابل تصور اما یه جای داستان برای من مفهوم نبود اونم دلیل مشکل داشتن مادر وتقریبا خواهر علیرضا با ندا بود. البته حالانه خداشکر که این دوتا جوون بالاخره دارن به امید حق به یه جایی میرسن ولی تو اوایل داستان کاملا به این موضوع اشاره شده.خیلی خیلی ممنون میشم اگه یه توضیح کوچولو بدی ممنونم ازت

سلام ساراجان
سلامت باشی

دلیل به خصوصی نداشت جز این که انتظار همسر به زعم خودشون بهتری برای پسرشون که حالا دکترم هست داشتن.
ولی آقای دکتر بس رو دخترای انتخابی اونا عیب گذاشت مجبوووور شدن کوتاه بیان :-D

رها دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:51 ب.ظ http://www.3centaur.blogfa.com

سلام بر بانوی نویسنده عزیزم !:-)
حقش بود یه عالم نظر میذاشتم چون کلی پست نخونده داشتم :-D ولی وقتشو واقعا ندارم پس همین نظرو به توان برسون:-D
خیلی امروز بدشانسی اوردم :|
ولی داستانت واقعااااااا روحیه مو تغیر داد
تشکر تشکر:-*

سلام بر رهای مهربان :-)
خواهش میشه. لطف داری گلم
آخ متاسفم! انشاءالله خدا به بهترین نحو برات جبران کنه
خواهش می کنم :-*

بهار خانم دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:53 ب.ظ

خسته نباشید شاذه بانو [گل]

سلامت باش بهار جان

فتحیه دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:48 ق.ظ

سلام دوست عزیز
ممنون از قلم شیرینت

خیلی از این داستانتون خوشم اومده. با این نوع نوشتن ، شخصیت سازی خیلی فوق العاه شده. جفتشون و یا حتی بقیه س شخصیتها کاملاً جلو چشامم از بس قوی ساختیشون فقط موردی بود که دوست داشتم پیشنهاد بدم.

موقعیکه ما میل میدیم علاوه بر اطلاعات فرستنده و گیرنده ، زمان روهم داریم. ساعت و تاریخ منظورمه. فکر میکنم اگر این اطلاعات هم اضافه بشه خیلی زیاد به فضاسازی داستان کمک میشه و ممنِ خواننده رو بهتر راهنمایی میکنه واسه درک داستان.

باز هم ممنون از قلمتون.
فتحیه❤️

سلام فتحیه جان

نظر لطفته


خیلی ممنون. خوشحالم که تونستم منظورمو برسونم.

لطف می کنی

بله درسته. چند نفر دیگه هم از دوستان گفتن. نوشتن این قصه برام آسونه. تو گوشی تو درفت ایمیلم می نویسم. ولی بعد که تو کامپیوتر باید یکی نامه ها رو از نظر فونت و رنگ و امضا ویرایش کنم خیلی وقت گیره. از ابتدا هم یادم نیومد که زمان بذارم. فقط سعی کردم تو نامه ها تا حدودی بهش اشاره بشه که گویا کافی نبوده. از الان خیلی سخته که برگردم و بالای بیش از دویست نامه ای که گذشته زمان بذارم. اینه که انشاءالله تو قصه ی بعدی ای که با این سبک بنویسم حتما رعایت می کنم.
ممنون از نظرتون

خواهش می کنم
لطف کردی

سهیلا یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:10 ب.ظ

سلام شاذه جون...
مردم از خنده از دست این ندا خانم ....
حلقه ی بدلی ؟؟!! .... خوبه باز علیرضا خان رضایت نداد و اصلیش رو خریدن...
نامزدی رو بگو چه جالب پیچوند... دارم فکر میکنم اگه میفهمیدن تیکه بزرگه اش گوشش بود...
تازه فکر سریال دیدنش رو هم میکنه... ولی خوب از طرفی خوب سر و ته قضیه رو با یه نامزدی کوچولو هم اورد ... حالا اگه قضیه شون جدی شد دلش نسوزه که چرا نامزدیش رو کامل نگرفت...البته با این اخلاق ندا بعید میدونم...
چقدر خوبه که همه چی رو اینقدر راحت میگیره... کاش همه ی عروسها اینطوری بودن...
دست گلت درد نکنه شاذه جونم... من هم منتظر روزی ام که علیرضا بفهمه شوخی شوخی دلش رو باخته.....
شاد و برقرار باشی همیشه....
ما هم اینجا بارون داریم و هوای کاملا پاییزی... خدا رو شکر اصلا هم سرد نیست....

سلام عزیزم...
قابل شوما رو نداشت :))
آره والا! بعدش توش میموند :))
واقعا! :)))
ظاهرا سریاله خیلی مهم بود :)))
نه بابا پشیمون نمیشه :))

زنده باشی گلم
تو پست بعدی می فهمه :)
سلامت باشی عزیزم
چه خوب! امیدوارم حسابی لذت ببری :)

لیلی یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:32 ب.ظ

سلاااااااام مرسی خیلی ناز بود
بدجور به دلم میشینه این تکه کلام -ناز بشی-

اقا اقا من بازم پست میخوام

سلااااااااام
خواهش می کنم
:))
الان میرم تو کارش. ویرایش و قرمز آبی کردنش طول می کشه

سپیده یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:26 ب.ظ http://rahibeghalbesefidam.mihanblog.com

واااااااااااااااااااااای این دو تا چه خوشحالند!
منم یکی از این نامزد الکیا میخووووام!
خداااا یکی از این نامزدا واسه من بفرست!!

من گناه دارم خخخخخخخخخخخخخخب!!
خیلی قشنگ بود !
خیلی این داستان دوست دارم!
خسته نباشی!
منتظر پست بعدیت هم هستممم!

آره :)
می خخخخرم برات
الهی آمین :)

خیلی ممنونم عزیزم
سلامت باشی
مرسی میام

رها یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:39 ب.ظ http://www.2bareeshgh.blogfa.com

اینا احتمالا نی نی شون تو بغلشون بیاد موضوع رو جدی می گیرن
مرسی[گل]

یحتمل همین جوریاست

sokout یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:17 ب.ظ

سلام شاذه جون
عالی بود من الان این شکلیم
بازم به ندا که زورش رسید
من هنوز نتونستم کسی را راضی کنم

سلام عزیزم
چه خوب
آخی آخی... میشه گلم میشه...

pastili یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:19 ب.ظ

sallaam

che banamak shod yeho.

sabke jalebi az aab dar omad

سلااااااام پاستیلی جونم
خیلی ممنونم

سیب (همچنان خواننده البته با موب) یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:13 ب.ظ http://dar-golestaneh.blogfa.com

:)))دیوونه هااا
چقدر تابلو ادای دوست نداشتن درمیارن
تابلو هااا :))))
مرسی شاذه جونم داستان باحالی شده:*****

همینو بگو :))))
می ترسن وا بدن و گیر اون غول بی شاخ و دمی که اسمشو ازدواج گذاشتن بیفتن :-P
خواهش می کنم گلم: *******

دختری بنام اُمید! یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:26 ق.ظ http://123zendegi.persianblog.ir

سلام سلام صدتا سلام
خوبی عزیزم؟
خیلی قشنگه، من همون اول گفتم عاااااااااااااااااااااشق این سبک و داستانم، هر روز عشقم داره بیشتر میشه
میدونی که من همیشه یه وجه اشتراکی با شخصیت های داستانهات دارم، الان مثل ندا نشستم فکر میکنم چطوری یه جماعتی رو باید راضی کنم بیخیال مراسم و این چیزا بشن، فکر کن!!!!!! هنوز نه به باره نه به داره!!!!!!!!!!!! معلوم نیست آخرش چی میشه!!! من نشستم به این چیزاشم فکر میکنم

سلام سلام صد تا سلام بر امید مهربان
خوبم شکر خدا. ممنون. تو خوبی؟
خوشحالم که دوسش داری ♥
نامزدی رو که گرفتن تموم شد. همون مهمونی کوچولوی پنجشنبه شب که موهای ندا سوخته بود و چشمش ورم کرده بود و زیپ لباسشم خراب شده بود طفلونکی :-D

ارکیده صورتی یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:25 ق.ظ

سلام
وای محشره...فوق العادس
بیصبرانه منتظرم ببینم کی این دکتر علیرضا میخواد به عشقش اعتراف کنه!
با آرزوی سلامتی برای شاذه جون و خانواده عزیزش
سپاس و تشکر خانومی

سلام عزیزم

خیییلی ممنونم عزیزم
به زودی اعتراف می کنه!
سلامت باشی گلم
خیلی ممنونم

گوگولی شنبه 20 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:57 ب.ظ http://www.googooli2006.blogfa.com

سلاممم
ای جان،میگم کلا با شخصیتای داستاناتون،هر کدوم ب نحوی همزاد پنداری میکنم،همینه ها!!!!153سانت قددرکش میکنم خفنفک کنم جفتمون دنیا رو از زاویه ی مشابهی میبینیم
پ.ن:رضا 21، من24، فا 27! عجب اکیپ توپسی شویم ما
بازم میگم،خداقوووووت

سلامممم گل گلی عزیز
والا ما کپی برداری نکردی. اتفاقیه ها

آره یه قرار بذارین سه تایی برین سفر. خوش می گذره ها

سلامت باشی

azadeh شنبه 20 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:14 ب.ظ

aalie mesle hamishe

متشکرم آزاده جونم

ریحانه شنبه 20 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:09 ب.ظ

وای عالیییییییییی
ممنون
خیلی باحاله

مرسیییییییییییی
خواهش می کنم

مهشید شنبه 20 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:45 ب.ظ

عالی بود...خخخ
بابا این علیرضام خیلیه سره بابا...دختره شاید داره ناز می کنه
دکتره ما داریم؟خخخ

مرسیی :)))
ناز؟ نه دیگه. بس علی رضا نه میاره اونم میگه نه کم نیاره :))
والا!!! خخخخخخ

زینب شنبه 20 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:55 ب.ظ

سلام :)
عالی بود . خسته نباشی شاذه جونم :ـ*
این دوتا خلن عایا ؟ چرا اینطوری می کنن ؟ :)) خخخخ . چه الکی الکی نامزد شدناااا :))

اینا همونان که بعد ازدواج میگن ما ازمایشی ازدواج کردیماااا :)) خخخ :)) دارم میرم کلاس . کلی هم خسته بودم ولی این خستگیمو دراورد :))

از ندا خعلی خوشم اومده :))
منم لاک میخوامممممم :))

سلام :)
ممنووونم. سلامت باشی :*
خل؟! شایدم باشن :)) کاملا الکی الکی :))

آره اینام فعلا دارن میرن کلاس ؛) :)))))
خسته نباشی :*

قابل شوما رو نداره :))
میگم علی رضا برات از داروخونه بیاره :))

گلی شنبه 20 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:46 ب.ظ

شاذه جونی!

عالی بود!

مرسی :***

مرسی گلی گلم :*****

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد