ماه نو

داستان دنباله دار

ماه نو

داستان دنباله دار

دوستی دات کام (6)

سلام سلام
من سریع برگشتم با یه پست مفصل! البته دیگه الان آماده ندارم و قول نمیدم خیلی زود بیام.

پ.ن بعضی نامه ها درست ویرایش نمیشن :| شما خودتونو ناراحت نکنین. اگه قرمز آبی نیستن یا راست به چپ نیستن یافونتشون ریز و درشت شده عذرخواهی منو بپذیرین. من سعی خودمو می کنم ولی بعضی وقتا درست نمیشه. نمی دونم چرا.

Neda Sharafi to Alireza Maham

مبارکه....
دکی سرمو گول مالید. دوتا دندون عقلمو کشید. طرف چپ صورتم بااااد کرده...
نخیر نمیام. اولا که مامانم اجازه نمیده راه به این دوری بعدم این دکترا خیرشون به ما نمیرسه. این دندونپزشکمون که دندونای نازینمو کشید و الان نمیتونم دهنمو باز کنم.... تو هم لابد با قرص و‌دوا یه بلایی سرم میاری.... تو نه اون خانم دکتره گفتی اهل مطالعه ست میاد رو من آزمایش میکنه....
مسکن خوردم دردم کم نشده ولی همش خواااابم....

Alireza Maham to Neda sharafi
مرسی!
ببینم تو واقعا اینقدر نسبت به من بدبین و بی اعتمادی؟! هرچی می خوام خودمو قانع کنم همش شوخیه نمیشه. بس که هی تکرار می کنی که من می خوام یه بلایی سرت بیارم!
مشکلت چیه؟ دارم کم کم به خودم شک می کنم!

فکت در چه حاله؟ هنوز درد داری؟ اون کافی شاپ که اون شب رفتیم چیپس پنیر خوردیم یه سوپ جوی خوشمزه هم داره مخصوص آدمای بی دندون :دی بریم؟



Neda Sharafi to Alireza Maham


من مشکلی با تو ندارم فقط نمیتونم به دکترا متلک نگم. یه مریضی روانیه درمانم نمیشه :دی
من الان دو روزه که غیر از مایعات هیچی نخوردم. گشنمه. دندونم درد میکنه و خوابم میاد. اعصاب

معصاب تعطیل. اگه قصد خودکشی داری بیا بریم.



Alireza Maham to Neda sharafi



جداً رقت انگیز شده بودی! نازی نازی! آخی...

دارم با نیما چت می کنم. میگه اگه متاهل نشی نصف عمرت بر فناست. میگم تو هنوز داغی حالیت نشده! میگه بی ناموس به خواهر من نظر داری؟!

نازنین تلفن زده که داری عمرتو تو این داروخونت تلف می کنی. چرا به مامان فکر نمی کنی؟ چرا زن نمی گیری؟ چقدر بی فکر و بی توجهی!
میگم به نظرت من با همین مختصر وقت آزادم به مامان توجه کنم پسر بهتری نیستم؟
میگه تو از اولشم به ندا فکر می کردی. می شناسمت!

به نظرت چی گفتم که اینجوری استنباط شده؟!!!



Neda Sharafi to Alireza Maham


احتمالا چون من یک خانم بسیار قدبلند و باریک و خوش اخلاق هستم که ۳۲ تادندون پر نشده داره و یه عالمه درس خونده در حد دکترا....
دیگه چی؟ هان خیلی هم پولدار و خوشگل و تو دل برو هم هستم تازه.... اخلاقمم که دیدی عسلللل
:دی ملت خوشحالنا....
زنگ زدم نیما پوستشو کندم. گفتم خجالت نمیکشی مادر و خواهرتو ول کردی به امون خدا سال تا سال سراغ نمیگیری؟ بعد برای اینکه خواهرشوهر خوبی باشم گفتم خانواده زنت چجوری دختر بدن بهت وقتی به این راحتی ما رو فراموش کردی؟
نتیجتا فردا دارن با نومزدشون میان اینجا.




Alireza Maham to Neda sharafi


عسل جان کجایی؟ زن نیما قورتت داده؟ چرا جواب اس ام اس نمیدی؟
نیما هم که هرچی میگم یه قرار بذار ببینمت. میگه نفهم من دیگه متاهلم دور رفیق بازی رو خط کشیدم!
نمردیم و معنی رفیق بازی رو هم فهمیدیم!

دلم برای جفتتون تنگ شده. به نظرت سر ترانه خانمو بکنم زیر آب؟ :پی




Neda Sharafi to Alireza Maham



نه عروسمون طفلک خیلی ماهه داداشم خیلی ننره. الان با ترانه برنامه داریم پرتش کنیم بیرون نفس بکشیم لابد میاد پیش تو...
بعدم من یه غلطی کردم گفتم به من رسیدگی نمیکنه حالا اومده دو روزه عین کنهههه چسبیده به من....
اصن برو داروخونه تو نشونش بده.... منم میام.... شیرینی هم بعدا میارم :-/





Alireza Maham to Neda sharafi



باشه حرفمو پس گرفتم. عروستون خوبه. فقططط به خاطر شیرینی خوشمزه ات! تو می دونستی من عاشق ناپلئونیم؟ نیما گفت می خواسته کیک بخره تو مجبورش کردی ناپلئونی بگیره.
یه دونه دادم خانم دکتر بقیه رو تا صبح خوردم :دی
تو که اینقدر نظرات عالی درباره ی دکور داشتی چرا از اول نیومدی کمکم؟
فکر می کردم تو و نیما رو ببینم حالم خوب میشه. ولی الان مثل شیر گرسنه عصبانیم. چرا نمیشه بیشتر همدیگه رو ببینیم؟ اصلا این نیما واسه چی پاشد رفت جنوب؟ اصلا چرا بزرگ شدیم؟

پ.ن یادته یه بار وقتی خواب بودی برات چتری چیدیم؟ کار نیما نبود من بودم. هنوزم فکر می کنم چتری بهت میاد.



Neda Sharafi to Alireza Maham


آخه کیکای بیرون بدمزه ن.... تو هم که خدا رو شکر اهل حفظ سلامتی و رژیم و اینا نیستی گفتم لااقل بهت خوش بگذره....
در ضمن هر وقت میومدی اینجا بعدش ظرف ناپلئونی همیشه خالی بود
منم که خوب تلافی کردم. بلایی به سر کتابای مدرسه جفتتون آوردم که تا آخر سال تحصیلی گمونم هربار فحشم میدادین....
گمونم تمام استعداد نقاشیم اون روز مصرف شد....
در ضمن دکی جان این خانم دکترتون چجور مسئول فنیه که بجای نوروبیان به من دگزا داده؟ اومدم خونه نگاه کردم دیدم دگزاست. نکنه قراره دوباره کک خال خالیم کنه؟




Alireza Maham to Neda sharafi



هی... کتابا خیلی مضحک بودن: ))) برای تمام نقاشیات ریش و سبیل کشیدم. کلی هم بهم خوش گذشت: )))
خانم دکتر رو شستم آویزونش کردم! چطور همچین اشتباهی کرده؟
ولی دستش درد نکنه. به بهانه ی اشتباه دارویی امدم در خونتون :) دوباره اتاق نیما و شوخیای بچگی و.... خوش گذشت.
به نظرت چه مرضی گرفتم این روزا؟

نیما هم که رفت. جای عروس خانم پیشتون سبز و خرم




Neda Sharafi to Alireza Maham


مرض دپ بودگی پس از داروخانه داری....
من حالم بده باید برم دندونمو عصب کشی کنم





Alireza Maham to Neda sharafi


مامان دوباره یه دختر پیدا کرده و قرار خواستگاری گذاشته. اققق




Neda Sharafi to Alireza Maham



خوچچچ بحالت.... این یکیو من میدونم کیه.... البته منکه نمیگم نیما به مامانت معرفی کرده.... اصلا هم نمیگم دختره قبلا همکلاسیم بوده :دی
و اینم نمیگم همیشه از بچگیش آرزوش بوده شوهرش دکتر باشه و خیلی باید زحمت بکشی بگه نه.... :دی
حالا ما که بخیل نیستیم شایدم خوشت اومد یه عروسی افتادیم :دی




Alireza Maham to Neda sharafi



ندا آزار داری؟! چقدرم زشت بود! خدا رو شکر مامان نپسندید به خیر گذشت.
جهت تنبیهت واسه نیما آف گذاشتم می خوام برم خواستگاری خواهرت.
اونم نوشته تو غلط می کنی بی شرف بی وجدان!
گفتم حالا غلط یا درست صرفا اطلاع دادم.
مامان دیگه اینقدر آرزو به دل مونده که حرفی نداره. نازنینم تنها دلخوریش این بود تو که از اولم همینو می خواستی چرا تا حالا ادا در میاوردی؟!

ایـــــــــنه نداخانوم! بگرد تا بگردیم!




Neda Sharafi to Alireza Maham


علیرضا خیلی بامزه ای....




Alireza Maham to Neda sharafi


بامزه یا بی مزه امشب دارم میام خواستگاری. گل چی دوست داری بگیرم؟




Neda Sharafi to Alireza Maham



الاغ واقعا داری میای خواستگاری؟ سرلجبازی؟
مگه من گفتم برن اونجا خواستگاری؟ تازه اطلاعات بهت دادم کهههه....
خیله خب میگردیم! ببینم میتونی همپای من بگردی یا نه....



Alireza Maham to Neda sharafi


جفتک ننداز که در خونتونیم! نگفتی گل چی دوست داری به سلیقه ی خودم خرید کردم.



Neda Sharafi to Alireza Maham


این همون کراوات نازیه که سر خواستگاری اول میگفتی؟ بعد یادتم هست میگفتی خوشبحالم میتونم رو پای خواستگارم چایی بریزم؟ بعد یادت هست گفتم آبم با دکترا تو یه جوب نمیره؟ بعد کت و شلوارت نوئه؟



Alireza Maham to Neda sharafi


این دیوونه بازیا چیه بچه؟ یادت هست که می گفتی خواستگاری می تونه خیلی فان باشه؟
کت شلوارم فدای سرت. نو نیست: دی



Neda Sharafi to Alireza Maham


آره فان بود کلی به اون قیافه چایی سوخته ت خندیدم :))))

پرنده بهشتیا رو واست گردنبند میکنم میفرستم. زرافه نفهم



Alireza Maham to Neda sharafi


یادم بود یه چیزی راجع به پرنده بهشتی گفتی، یادم رفته بود چی بود: ))) بهتر! این به جای کت شلوار نازنینم و پای نیم سوزم: پی
اگه دختر خوبی باشی دفعه ی بعدی ارکیده میارم



Neda Sharafi to Alireza Maham


خودت گفتی نه لازم نیست حرفامونو بزنیماااا.... الان من جواب مثبت میدم و همچین خوب چند وقت سرکاری ....
با اجازه بزرگتراااا



Alireza Maham to Neda sharafi


ندااااااااا!!!!!!!!!!

کلی حرف آماده کرده بودم که تحویل مامان اینا بدم که بفرما. من اصلا شانس ندارم. چند وقت کاری به کارم نداشته باشین که زیر قرضام کمر صاف کنم و این حرفا....

بعد برداشتی گفتی قبوله؟!!! دختر من از کجا بیارم واسه تو جواهر بخرم؟ تازه این قلم اولیشه!
نازنین یه لباس دیده به چه قیمت از صبح سه پیچ کرده بیا برای ندا بخر! رفته لباس رو نسیه برداشته برده خونه مامان که بنده برم پولشو بدم.
می دونی تو چه هچلی افتادم دختر؟!!! پاندای نفهم!



Neda Sharafi to Alireza Maham



آخی نازی برنامه هات بهم ریخت؟
اوکی نازنینو‌ راضی میکنم میگم من چیزی که کس دیگه برام انتخاب کنه نمیپوشم.
واسه جواهراتم کلی وقت هست بپیچونی....
دفعه دیگه برو با همقد خودت شوخی کن زرافه....
مثل اینکه یادت نبود من حتی بچگیامم دخترکوچولوی معصومی نبودم. تنهایی هم حریف تو و نیما بودم هم نوید.



Alireza Maham to Neda sharafi
آره بهم ریخت. هنگ کردم اساسی! الانم که بابات گیر داده باید عقد کنین. این که دیگه بازی تو نیست. بگو چه خاکی تو سرم بریزم؟ خنگ خدا با دست خالی که نمی تونم زن بگیرم!!!
پا پس کشیدنم هم که مسخره است اونم بعد از اون جنگ تلفنی اساسی با نیما! حالا خوبه بالاخره آشتی کرد. و الا سر یه لج و لجبازی مسخره دو تا رفیق رو از دست می دادم!
وقتش نشده بگی من از این دکتر دراز بدم میاد عمرا زنش نمیشم؟

نظرات 17 + ارسال نظر
آزاده یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:10 ب.ظ

سلام شاذه جون :* مرسی بابت همه حرف ها و راهنمایی ها :) راستش حرف دل من هم همینه :( اما خانواده ام می گن برنگردم می گن اگه بیام اونجا تا بتونم کار پیدا کنم خیلی طول می کشه و احتمالا کاری که به درد رشته ام هم بخوره پیدا نمی کنم :( یعنی در واقع اونها اصرار می کنن من بمونم اما خودم هر چند روز هی فشار میارم که می خواهم برگردم :( آخه غیر دلتنگی تنهایی هم هست :( تو شهر جدید هیچ کسی رو نمی شناسم ، هیچکی رو :( اینها رو هم می گم باز همه می گن بمون یه ذره سرمایه جمع کنی، فعلا که به جای سرمایه جمع کردن دارم تو تنهایی جون می دم :( برام دعا کن شاذه جون :( خیلی غریبم تو این کشور :(

سلام عزیزم :*
خواهش می کنم گلم :)
آخی... کاش بیشتر درکت می کردن و قبول می کردن یه لقمه نون خالی کنار اونا خوشمزه تر از استیک کنار اجنبی هاست :)
متاسفم عزیزم :( انشاءالله به زودی بتونی برگردی :*

azadeh یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:12 ق.ظ

Mercc shazze joon :* migzaronam khoda ro shokr :*

Rastesh felan to kalanjar ba khodam hastam ke bargardam ya na :) chon onja kar nadaram :( baram doa kon shazze joon :*

خواهش می کنم عزیزم: * به سلامتی: *

بیای اینجا بالاخره یه شغل بی ربط یا با ربط به رشته ات پیدا میشه. سخت هست ولی غیرممکن نیست. عوضش کنار خونوادتی. کنار ثنا کوچولو که تا نبودی بزرگ شد و قد کشیدنشو ندیدی.
بمونی اونجا یه کار عالی داری. کلی روحیه ی پژوهشگرانه ات ارضا میشه ولی همیشه یه حفره ی بزرگ از دلتنگی تو قلبت میمونه و یه غربت که هیچوقت حتی با دیدن عزیزاتم از بین نمیره. چون حتی وقتی پیشت هستن هم غصه ی رفتنشون اذیتت می کنه.
خب من حقیقتا نمی دونم درسی که سالها براش زحمت کشیدی مهمتره یا خانواده ای که سالهاست دلتنگشونی. بهرحال امیدوارم هر تصمیمی که می گیری خوشحالت کنه: *

azadeh شنبه 20 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:15 ب.ظ

shazze joon khodayi kheili mamnoonetam be khatere ghesehaye khobet :) koli shadiye zendegim inja hamine :)

تو خوبی؟ بهتری؟ کی برمی گردی؟

گلی شنبه 20 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:14 ب.ظ

باورتون میشه من خواب می بینم که میام و به اینجا سر میزنم؟ :دی

ای جاااانم

گوگولی جمعه 19 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:50 ب.ظ http://www.googooli2006.blogfa.com

دوس دارم داستانای لطیفه اینجوریوسلامهمچین مث یه نسیم سبکیه داستان پروانه ایه کم دغدغه،در عین حال هیژان برانگیزخیلی تچکرررر
پ.ن:ای جونم،رضا دی ماهیه؟؟؟میگم ارادت خاصی پیدا کردم بهشخدا حفظش کنه
خسته نباشین،فهلا

مرسی گوگولی گلم
سلام
نظر لطفته عزیزم

بله بله دی ماهیه تو چندمی؟ رضا بیست یکمه.
سلامت باشی

سارگل جمعه 19 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:58 ب.ظ

سلام شاذه جون اول ذیحجه رفته بودیم مشهد امروز رسیدم اونجا دعات کردم امیدوارم همیشه خوش و خرم باشی همراه با خونوادت خانم گل

سلام عزیزم
زیارت قبول
خیلی متشکرم از محبتت

سیلور جمعه 19 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:25 ب.ظ

شنااااااااااااااااااام

خوبم خوبی خوب است ؟! :دی

داستان جدیـــــــــــــــــــــــــــد. وووووووووووووهه
راستش خواننده بودم از اولش ولی ازون بداش که زنگ میزنن در میرن میخوندم ولی اصلا وقت کامنت گذاشتن نداشتم . یهنی این یارو کامنت دونی رو باز میکردمااا ولی مخم کار نمیکرد چی بنویسم

آحه درگیر پروژه ی راهسازی بودم این 2 هفته به شدت . اصلا خواب و خوراک و فکر و اینا قاطی شده بووود . واسه انرژی و استراحت میومدم اینجا میخوندم .
امروز بالاخره تموم شد و اگه خدا بخواد فردا میرم واسه دفاع

دوس دارم این داستانُ :دی چون خودم ایمیل بازم خیلی خوش میگذره :دی :دی
یکم هووووم مشخصه که نویسنده ایمیل های علیرضا هم بانو مبیاشد ولی خوبـــه :دی

این قسمت که دیگه تهش بود خیلی خوش گذشت بهم :دی

دستت درد نکنه عزیزم :*

تاتا

علیک شناااااااااام
خوبیم. خوبند. خوبین؟ :دی

مرسیییییییییییی
صدای زنگ رو نشنیدم

اوه اوه چه باکلاس! چند تا جاده ساختی الان؟ :)
موفق باشی عزیزم. تو می تونی!

مرسی! منم ایمیل دوست دارم :)
ممنووون

خدا رو شکر
خواهش می کنم گلم

تاتا

سیب (همچنان خواننده البته با موب) پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:07 ب.ظ http://dar-golestaneh.blogfa.com

:)))))))
هاهاها
کلیییی خندهدار بود
میسیییی بانمک و دوست داشتنی
مممممماچچچچچ واسه شاذه جون
دلم تنگیده بود

مرسی سیب مهربونم
مممممااااااچچچچچچ

رها پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:03 ق.ظ http://www.2bareeshgh.blogfa.com

چه با مزه بود!!!
بسی خوشمان آمد
مرسی گلم

مرسی عزیزم
ممنون

سپیده چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:12 ب.ظ http://rahibeghalbesefidam.mihanblog.com

درووووووووووووووغ
ای ول ندا ! چه سریع جوا ب داد !!
حالم کردم باهش!!
ای ول ! علیرضا ضایع شد!!
خیلی خوشحاااااااااالم! آخ جوووووون!!!

چی دروغه؟
آره ندا خوب بلده ضایع کنه

مرسییییییی

دختری بنام اُمید! چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ق.ظ http://123zendegi.persianblog.ir

اصلا این قسمت یه حاااااااااااااااااااااااااااااااااااااالی داد خیلی جالب بود، خیییییییلییییییییییییی
دستت درد نکنه، عاشقتمممممممممممممممممممم شاذه جونم

خیییییییییییلی ممنوووونم گلممممم

سهیلا چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:43 ق.ظ

وااااااای اینا شوخی شوخی دارن عروسیییییییی میکننننننننننن که !!!!
خیلی بامزه بود ... مخصوصاً حرفهای ندا .... میکه من از اول دختر معصومی نبودم
شیطونیه واسه ی خودش ... علیرضا هم که فکر کنم خیلی هم بدش نیومده ...
لی لی لی لی لی .....مبارک باشه ......
دستت سلامت شاذه جون ....
شاد و سلامت باشی همیشه ...

آره شوخی شوخی
خیلی ممنونم
بدش که نیومده. فقط هول کرده نمی دونه چکار بکنه
زنده باشی عزیزم

مهشید چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:13 ق.ظ

جونم شاذه
بالاخره این دوتا جوونم روونه خونه بختشون کردیا
از قول ما به الهام بانو بگین داستان تازه گرم شده...ما پست بیشتر میخوایم


بله بله
چشم. سعی خودمونو می کنیم

ارکیده صورتی چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ق.ظ

درود بر شاذه جون
عالی بود...محشر
ولی شاذه جون علیرضا باید منت ندا رو بکشه تا قبول کنه ها!! اینجوری خیلی خوش به حالش میشه!
نمیدونم چرا این داستان منو یاد داستان دفتر خاطرات دریا انداخت! رفتم برای ششمین بار خوندمش
خدا دلتو شاد کنه که شادمون میکنی با این داستانای فوق العاده ات
ممنون خانومی

سلام عزیزم
لطف داری
خیالت تخت. ندا به این راحتی کوتاه نمیاد
یه شباهتایی بهم دارن. اولاش چت داشت. خاطره نویسیه. اینام گاهی برای هم خاطره نویسی می کنن.
بار ششم؟! مرسی!
زنده باشی گلم. خیلی ممنون

گلی سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:59 ب.ظ

از رو عادت همیشگی اینجا رو باز کردم و چشم 6 تا شد!! پست 6!

وووووووی مرسی :**

حالا میگما...بی زحمت خیلی هم طول نکشه...تو هفته دیگه پست بذارین :***

جدی جدی اومد خواستگاری!
چه زود داره به پایان می رسه...البته فکر کنم واسه سبکشه :دی

تنکس اگین هانی :*

گفته بودم که آماده دارم
:******
سعی می کنم زود بذارم

شوخی شوخی
آره شاید واسه اینه. دیگه حاشیه نداره. پستامم طولانی بودن البته
یورولکام دیر

ریحانه سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ب.ظ

واییییییی
عالی شاذه جونم
چه باحال شوخی شوخی مزدوج می شوند

مرسییییی عزیزم
آره الکی الکی

sokout سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام
وای عالی بود
عجب شوکی وارد کردی
یهو الهام بانو منو صدا زد گفت بدو پست داغ داریم

سلام
مرسی!
به قول علی رضا ایــــــــــنه!
چه بامزه! این دفعه اومد بگو بیشتر به ما سر بزنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد