ماه نو

داستان دنباله دار

ماه نو

داستان دنباله دار

دوستی دات کام (5)

سلام سلام سلامممم
آمار میگه این قصه رو دوست داشتین که سر زدین. اما از هرکی می پرسم میگه سبک چرندیه  ولی من روحیه مو از دست نمیدم و با پشتکار می نویسم  به اندازه ی همین پست مطلب نوشته شده دارم اما رضا داره جیغ می زنه و فرصت قرمز آبی کردن و امضا زدن ندارم.
برم بچه رو بخوابونم. شبتون بخیر 

Neda Sharafi to Alireza Maham
ردش کردم رفت. 
ما ماه آینده موعد حساب کتابمونه.... بهش فک نمیکنم اصنننن
چرا نشه؟ نیما هم که حاضره جونشو بده واسه ت (ایشششش)

Alireza Maham to Neda sharafi

آره بابا بی خیال... نامزد می خوایم چکار؟ به شدت دارم سعی می کنم مامان رو قانع کنم که داروخونه زدن فعلاً واجب تره. یه نمه کوتاه اومده. به شرطی که فردا نازنین دوباره هرچی رشتم پنبه نکنه!
جهت اطلاعتون نیماجونت نه جونشو برای من میده نه پولشو! گفت می خوام داماد شم خرج دارم. ظاهراً پدرزن سنگ بزرگی پیش پاش گذاشته. علاوه بر این که با خانواده باید بیاد یه مهریه ی کلونم باید طی کنه. چه می دونم. عاشقی این حرفا رم داره دیگه. قربون خودمون که هفت دولت آزادیم! بگو داروخونه رو چه کنم؟ من پول می خواممممم

Neda Sharafi to Alireza Maham
آره بابا مجردی رو‌عشقستتت..... 
دیگه نمیخوام بخونم واسه فوق.... خیلی باید درس بخونم. خشته میشم‌.
ای نیمای.... صد بار بهش گفتم تا من به مامان نگفتم کاری نکن.... منم بودم دختر به یکی که معلوم نیست از کجا اومده و پدر مادرش کجان نمیدادم.... مهریه رو هم میذاشتم قیمت خون بابام.... این کارا کار خانوماست.... اینهمه وقت صبر کردی چار روز دیگه م روش....
به مامان گفتم نیما یکیو‌انتخاب کرده ولی جزییاتشو نگفتم.
با هم دوره ایات شریک نمیتونین بشین؟


Neda Sharafi to Alireza Maham

احیانا موقع انبار گردانی تو هم رفتی تو کارتونا که یه هفته ست ازت خبری نیست؟
فکر کردم نیما بهت بگه مامان قبول کرده بریم خواستگاری بیای لااقل یه داد و هواری بکنی....
خلاصه اینکه ما داریم میریم جنوب. مرخصی هم دارم این هوا. دلتم بسوزهههه....

پ.ن الان یه لحظه فکر کردم چه خنده دار میشه تو زودتر از ما اونجا باشی



Alireza Maham to Neda sharafi

از آفتاب گرم جنوب لذت ببر! خیالت تخت. من دو دستی داروخونه رو چسبیدم و جایی نمیرم. ته یکی از کارتونا گم شدم. دکترعزیزی رئیس داروخونه تشریف بردن اروپا و بنده کمترین دو شیفت مشغول کارم. برای من تنبل مصیبته! 
رفتم دنبال وام برای داروخونه ولی جور نشد. همدوره ایامم... نه... یکی دو تاشون مایه دار بودن تا حالا داروخونه زدن، بقیه هم رفتن شهر خودشون کاری به من ندارن.... ولی صبر کن یه دختر بود... اسمش چی بود خدای من... کاش پیداش کنم. وضع شوهرش خوبه. شاید بدش نیاد شریک بشه. دعا کن جور بشه.


Neda Sharafi to Alireza Maham
حالت خوبه؟ دختره بره به شوهرش بگه بیا با این پسره رفیقم شریک شو اونم میگه باشه؟ ما که بخیل نیستیم البته...
اینجا هوا گمونم شصت درجه ست. کدوم خری اول تیر پا میشه بیاد تو این جهنم؟
عروسمون یکی لنگه داداشمونه. مهندسه و عاشق کارشه و اینا.... تقریبا بیست و پنج سانتیمتر هم از من بلند تره. بعد میگن خواهرشوهر ترسناکه.... خدایا چی میشد یه چند سانت دیگه هم به من میدادی میشدم صد و شصت لااقل...
مامانش میگه مهریه هشتصد سکه چون نمیدونم کیشون مهریه ش اینقدره.... مامانم هیچی نگفت ولی زیادم حال نکرده....
نمیفهمم مهریه به بقیه چه مربوطه؟ پسره باید یه چی بده به دختره... خودشون باید توافق کنن دیگه.... اه اه....


Alireza Maham to Neda sharafi

خودمم می دونم پیشنهاد چرتیه ولی تیری تو تاریکی. دختره هنوز داروخونه نداره ولی تو دوره ی تحصیل از اون بیش فعالا بود و همیشه هم داشت درباره ی داروخونه ی آینده اش خیالپردازی می کرد. کلی زحمت کشیدم اسمش یادم اومد. حالا باید بگردم آدرسی شماره تلفنی چیزی ازش پیدا کنم. حتی شاید خودم ازش ایمیلی داشته باشم. نمی دونم. یا شوهرش غیرتی میشه یا این قانعش می کنه که می خواد پیشرفت کنه!
به نیما بگو دفعه ی بعد تو هوای بهتری عاشق بشه! ولی گمونم مشکل همون آفتابه که خورده به کله اش و دل و دینشو به باد داده! والا!
هی کوووچولو! تو واقعاً قدت صدوشصت نیست؟!!! 
مهریه رو هم دادن هم گرفتن! کاش پدر و مادرا یه کم دو دو تا چارتا می کردن و اینقدر عددا رو بی پروا نمی پروندن :(



Neda Sharafi to Alireza Maham
خب اسم شوهرشو‌ نیار.... بگو بیا شریک بشیم شبانه روزی بزنیم منم شبا میمونم :)))))
نیما غلط کرده دوباره عاشق بشه. دختر خوبیه ترانه.... دوسش دارم.... فقط با آب و هوای اینجا کنار نمیام اصلاااا....تو خونه ها با اسپلیت مثل قطب شماله که باید ژاکت بپوشم بیرون مثل استوا میمونه....
هرکی بخنده زرافه ست.... دیگه هم اینو نگو چون بدم میاد.... شوخی هم ندارم.
فعلا با قدری بحث و اندکی دلخوری و مقادیر زیادی دعا و صلوات که یه جور خوبیی بشه از طرف بنده... شد پونصد تا.... حساب کردم با حقوق فعلی نیما به شرطی که خرج مسکن و خورد و خوراکش رو یکی دیگه بده باید چند سالی هی سکه بخره و بده تا تموم شه....
من طلاق بگیرم ترجیح میدم دیگه یارو رو نبینم واثری ازش نباشه نه اینکه دم به دقیقه به بهانه مهریه بیاد.... والا


Alireza Maham to Neda sharafi

هورا هورا هوراااااااااااااااااااااا!!!! قبول کرد!!!!!! هوراااااااااااااا
کلی خوشوقت شد! منم فوری یادش امد. گفت اگه شوهرش قبول نکنه مهرشو میذاره اجرا با پول اون شریک میشه :دی مهریه همیشه هم بد نیست. وقتی به نفع من باشه البته :پی 
ولیییی اصلاً لازم نشد تهدید بکنه! شوهره عاشق تر از این حرفا بود. یه قرار سه نفره تو کافی شاپ گذاشتیم. نصف سرمایه رو میذاره. قرار شد یه وامم برام جور کنه و.... پیش بسوی داروخونه ی شخصی :دیییی
نمی خوای برگردی شهر؟ می خوام بهت سور بدم! امشب به کل خانواده شام دادم. هنوز تخلیه انرژی نشدم :)))))


Neda Sharafi to Alireza Maham
واقعا؟؟؟؟ تبریکککککک.... چقدر دلت پاکه.... ایشالا خیلی خوب پیش بره.... منم چون چند تا ایمیل بهت زدم باید ضد حساسیت مجانی بهم بدی :دییی
وای خدا جونمممم داریم برمیگردیم.... خداکنه عروسی رو شهر خودمون بگیرن....


Alireza Maham to Neda sharafi

مرسیییییییییییی!!!
ضد حساسیت؟!! بابا یه چیز درست درمون بخواه! ضدحساسیتم میذارم روش :)
خوش برمی گردی :) یه شوهر جنوبی پیدا نکردی؟ همچنین سیاااه گنده با جذبه؟ :)))
آقای غلامی شوهر همین خانم دکتر زنگ زده یه جا مغازه دیده برای داروخونه. باید برم ببینم. فکر کن کجا؟ کمربندی! ظاهرا با سرمایه ی ما توی شهر امکانش نبود. عیب نداره. رانندگی دوست دارم. خانم دکترم مشکل خودشو شوهرشه! 
بدجنس می شوییییم!


Neda Sharafi to Alireza Maham

این جیمیل موبایلم آپدیت شده چقدر با کلاس شده....
شوهر جنوبی گنده؟ عمرا.... از آقایون قدبلند خوشم نمیاد (بلا نسبت جنابعالی... ولی خب خوشم نمیاد دیگه) فک کن بخوام باهاش حرف بزنم باید چونه م رو به آسمون باشه....
کمربندی؟! شرمنده من تنهایی میترسم بیام اون طرفا.... اگر برادر خیر خواهی پیدا کردم میام ازت شامپو و صابون و مسواک میخرم.... یه خورده هم به این شوهر همکارت میخندم.
چقدر مطب امروز خلوته.... مردم دندوناشون خراب نمیشه یعنی؟ کاش برای عروسی نوید بگم دکی دندونامو جرم گیری کنه لبخندم قشنگ بشه.... فقط میترسم دندونای پرکردنیمم ببینه بگه بشین...



Alireza Maham to Neda sharafi

بابا باکلاس! من داشتم پولامو جمع می کردم برم تو خط آیفون خریدن که رسیدیم به داروخونه و بی خیالش شدم. فعلا با همین موبایل قدیمی طی می کنیم که حوصله ی ایمیل زدن باهاش ندارم. با همون لپ تاپ می زنم. 
این خانم دکتر و شوهرش کولاکن! یعنی نبینیشون از جیبت رفته :پی چک کشیدن دادن دست من که ما حوصله ی دکور و تزئینات نداریم. اگه برات مهمه خودت اقدام کن!!! 
حالا اونقدر پولی نیست ولی نتیجه ی یک ساعت بحث و عرق ریختن و توضیح دادن منه که دکور جذاب تاثیر بسزایی در بازاریابی داره!!! 
اینقدر حرفم عجیبه؟ چرا نمی فهمن آخه؟ می خواستن با دم دستی ترین وسایل مغازه رو بچینن. فکر کردم خانم دکتر از دکور کردن خوشش بیاد ولی ظاهراً تحقیقات دارویی براش جالب تره. نازنینم عاشق دکور کردنه ولی من سلیقه شو قبول ندارم. خیلی جینگول پینگوله. به تیپ من و خانم دکتر نمی خوره :دی
خیلی بیکار نیستی بیای کمک من یه دکور تر و تمیز درست و درمون ردیف کنیم؟ حق دکوراتوریت هم محفوظه. 
ضمناً این تن بمیره دندوناتو درست کن. بابا تو که خودت یه پا این کاره شدی! هرچی محلش ندی بدتر میشه ها! از ما گفتن...


Neda Sharafi to Alireza Maham
بهونه نیار یه آیفون دست دو‌تمیز اونقدرا هم گرون نیس.... پس فردا دیکشنری دارویی و اینا رو‌کجا میذاری؟ 
وا؟ پس شوهره چجوری پولدار شده وقتی حتی اینارم بلت نیس؟
من دکور مکور بلد نیستم ولی یه دوستی دارم اول کارشه و نرخش پایینه.... میخوای به اون بگم؟
خیله خوب توهممم.... هنوز که درد نگرفته




Alireza Maham to Neda sharafi

شاید... فعلاً برای داروخونه هیجان زده ام دلم نمی خواد برم دنبال موبایل.
شوهره؟ خدا باباشو بیامرزه که ملاک بوده!
دکوراتور نمی خوام... فقط می خواستم... هیچی بی خیال. یه کاریش می کنم. مرسی
درد نگرفته؟! دستت درد نکنه. درد بگیره که یعنی رسیده به عصب!! بنده خدا دکتر بغل گوشته! کافیه بشینی رو یونیت! چی بگم به تو!!
اینا رو ولش کن. هنوز رژیمی؟ بعد از سه هفته دو شیفت کار کردن امشب مرخصی دارم. دلم می خواد شام برم بیرون. تنها هم نمی خوام برم. مامان اینا هم نیستن. رفیق فابریکمم جنوبه. دلت برام نمی سوزه؟ ببین چقدر طفلکیم!!



Neda Sharafi to Alireza Maham
چون خیلی اصرار میکنی میام. چیپس پنیر هم میخوام.
میگم پسرا مردم هنوز اسمشونونگفتن شماره میدن بعد من غیر از ایمیل هیچ راه تماس دیگه ای با تو ندارم. وایبر؟ واتس اپ؟ کیک؟ ویچت؟ کاکائوتاک؟ تانگو؟ هیچی؟ موبایلت دیگه اینقدرا هم قدیمی نیس که حداقل یکی ازینا رو‌نخونه.... خودم دیدمممم



Alireza Maham to Neda sharafi

وای مردم از خنده! یارو فکر کرد ما دیوونه ایم :)))) خیلی خوش گذشت. خیلی ممنون! چیپس پنیرشم عالی بود. تا حالا چیپس پنیر به این خوشمزگی نخورده بودم.
بعد از این که رسوندمت یه سر رفتم خونه لباس عوض کنم برم داروخونه. (رو پیرهنم سس ریخته بود :پی) از آنجایی که خیلی بهم خوش گذشته بود خوب نبود پررو می شدم، دیدم اسمتو کنار شمارت ننوشتم. داشتم ادیتش می کردم که نازنین جان سر رسید و فوری داد و بیداد ندا کیههههه؟!!!! ندا خواهر نیما؟؟؟ هان؟ هان؟ همونه!
انگار دزد گرفته بود! منم گفتم نه این اون نیست. دوست جدیدمه. قصد ازدواجم باهاش ندارم :پی
مامان بیچاره که این چند وقت مدام داره غصه ی مجردی منو می خوره با یه قیافه ی زار میگه حالا اگه دختر خوبیه....
گفتم نه مامان جان من می خوام داروخونه بخرم فرصت ندارمممم. شب بخیر!


Neda Sharafi to Alireza Maham
به منم خوش گذشت. بعد از یکسال چیپس و پنیر خوردم.... آی چسبید.
من به نمایندگی از همسر آینده ت پیشنهاد میکنم یک عدد قفل روی گوشیت بذاری یکمی هم با آبجی خانمت جدی برخورد کن بگو دیگه بزرگ شدی دکتر این مملکتی ولتتت کنه. بعدا اگه دعوای عروس خواهرشوهری پیش اومد و زنت چیزی گفت نگی ندا نگفته ها....
تو موبایل من اسمت هست علیرضا. چون هیشکیییی جرات نداره دست بزنه بهش.
کشتی ما رو با این داروخونه ت..... یه ساعت رفتیم بیرون یه جمله درمیون میگی داروخونه م. بیخیال برو زن بگیر :دی
Alireza Maham to Neda sharafi
موبایل که قفل داره. کله ی مبارک رو کشید رو دست من ببینه چی دارم می نویسم! داشتم اسمتو وارد می کردم. بعدم خیلی بهم خوش گذشته بود عیشم خراب میشد بتوپم بهش. و الا میشستم پهنش می کردم به خاطر فضولیش! جداً دلم به حال شوهرش میسوزه. مرتب داره گوشیشو چک می کنه یه وقت دست از پا خطا نکنه! (آیکون سبزززز)
تو بانوی زیبای من می گفت کی ما رو میستونه؟! حالا من باید بگم کی زن من میشه با این داروخونم؟ عرض کردم که علاوه بر هدیه و جشن عروسی نگرفتن، طرف باید یه چیزی هم دستی بهم بده تا قرضام صاف شه. بیخیال... مجردی رو عشقه...



Neda Sharafi to Alireza Maham
چقدر سخت میگیری توووو....
Alireza Maham to Neda sharafi
چی رو سخت می گیرم؟ خود تو حاضری زن یه آدمی مثل من بشی؟!!!
بابا الکی که نیست. زندگی خرج داره...
Neda Sharafi to Alireza Maham
من زن تو نمیشم چون هم دکتری هم قدت بلنده هم رو پیراهنت سس میریزی :دی
روزی دست جنابعالی نیست. خدا میرسونه. کی میگه خانوما غر میزنن؟ دروغ میگه.... ما یه دکتر نق نقوی ناامید اینجا داریم :دی
Alireza Maham to Neda sharafi
ندا حالت خوبه؟ از صبح که از داروخونه اومدم بیرون به جای این که مثل هرروز سوار ماشین شم برم خونه، پیاده راه افتادم تو خیابون و تا خود ظهر راه رفتم! تو عمرم اینقدر جدی درباره ی ازدواج فکر نکرده بودم. من... من نمی دونم چی بگم... به نیما چی بگم؟؟؟؟ مامانم و نازنین هیچی! نیما گفت دو هفته دیگه میاد برای عروسی نوید آره؟ کاش بگم زودتر بیاد. دارم خل میشم. البته اگه بتونه از ترانه جونش دل بکنه....
Neda Sharafi to Alireza Maham

منکه خوبم تو ظاهرا یه چیزیت شده....
هیچی هم نمیخواد به کسی بگی هرکار دلت میخواد بکن.... بعد بگو سخت نمیگیرم.... با دلت زندگی کن همه چی خوب میشه....
ولی دیگه چیپس و پنیر نخور بهت نمیسازه.... دفعه بعدی میای میگی میخوام یکیو به فرزندی قبول کنم....

من عروسی نوید لباس ندارم.... چکار کنم حالا؟




Alireza Maham to Neda sharafi
با دلم؟! دل منو ندیدی احیانا؟ کارش دارم!
جهنم و ضرر! از نازنین که سختتر خرید نمی کنی. هروقت خواستی بگو باهم بریم دنبال لباس.
Neda Sharafi to Alireza Maham
ای خداااا.... من تا هفته پیش آدم شادی بودم ولی از بس این آیه یاس خوند دارم افسردگی میگیرم.
جهنم و ضرر؟ بیا بریم نشونت بدم دکتر...

Alireza Maham to Neda sharafi
چی رو نشونم بدی؟ این که از نازنین بدترم پیدا میشه؟! بیا بیرون دختر! سه ساعت تو اتاق پرو چکار می کنی؟! نکنه یه در دیگه داشته از اون طرف فرار کردی؟!!! بیا بابا من پول لباسه رو میدم نمی خواد فرار کنی :پی




Neda Sharafi to Alireza Maham
رفتم کلاس پیلاتس ثبت نام کردم صبحا ساعت هفت باید برم. بلاخره لباسه اندازه میشهههه.... خیلی خوشگل بود حیف بود بخاطر چار پنج کیلو ناقابل ولش کنم.....
و دفعه آخر بهت اخطار میکنم حق نداری به قد من بخندی.... زرافه...

Alireza Maham to Neda sharafi
من؟ من به قد تو خندیدم؟ بابا توهم زدی پانداکوچولو :دیییی
من هیچ قضاوتی نمی کنم. نذاشتی که ببینم رو تنت. برو کلاس پیلاتس. رژیمم که داری. ولی خواهشاً خودتو تا عروسی هلاک نکن. این لباس نشد یکی دیگه.
Neda Sharafi to Alireza Maham
زرافه.... زرافه.... زرافه....
بعدا میای عروسی میبینی..... فقطططط هم همین لباس.... یکی دیگه نمیخوامممم
عروس رو برداشتم همرام بردم طلا فروشی گفتم ببین من اینقدر پول دارم خودت انتخاب کن.... بنده خدا کلی تعارف کرد ولی آخرش یه گردنبند برداشت.... چه خوبه دیگه نباید نگران باشم آیا خوشش بیاد یا نه.....

Alireza Maham to Neda sharafi
من گردنم به اون درازی نیست ها! فقط جهت یادآوری میگم :دی
لجبازکوچولو درسته من مدام دارم از بی پولی می نالم. ولی باور کن به اندازه ی یه لباس دیگه پول دارم!
آفرین! خوشم اومد. هدیه ی سورپریزی اونم گرانبها دوست ندارم. حالا یه چیز کوچیک آدم میگه خیلی زحمت نکشیده، ولی طلا بخری بعد خوشش نیاد خیلی زور داره.
به نیما گفتم برام کراوات بخره. صرفاً چون حسش نبود برم خرید. سلیقه ی منم می شناسه. نیفته رو دور مسخره بازی خوب خرید می کنه.

Neda Sharafi to Alireza Maham
ناز بشی.... من دارم برادر دوماد میکنم عین خر میدوم بعد تو حالت نمیاد بری کراوات بخری؟؟؟؟
لازم نکرده واسه من لباس بخری.... محض اطلاعتون چهار کیلو لاغر شدم و لباسم تقریبا اندازمه. فقط نمیتونم توش نفس بکشم.
نیما هم دارم براش.... پاشو بیا دیگه.... چی نشستی تو اون آفتابا؟

Alireza Maham to Neda sharafi
جیگر منم دارم داروخونه می زنم ها! خانم دکتر که پاشو انداخته روهم منتظره من دوندگیاشو بکنم ایشون تشریف بیارن رو صندلی گردون بشینن! این چند روز بیشتر از روزی دو سه ساعت نخوابیدم. دارم میمیییییرم
اگه فردا نیام عروسی خیلی بد میشه؟ می دونم نیما شده جنازه ی منم خِرکش می کنه می بره ولی تو ناراحت میشی نیام؟ تو خونه از دست نیما امنیت جانی ندارم. می خوام برم تو داروخونه ی جدید بخوابم!

Neda Sharafi to Alireza Maham
یه دونه ردبول بخور پاشو‌ بیا.... عروسی دیگه خوش میگذره..... بیا که باور کنی لباسم‌اندازه شده..... با تمام دخترای موجود هم برقص که مامانت به من شک نبره :دی
دندونامو جرم گیری کردم. دکتر نامرد گفت هفته دیگه برم پر کنم. اه ه ه
وای خدا هزار جور کار دارم نشستم به ایمیل زدن....

Alireza Maham to Neda sharafi
حتی ردبول هم اینقدر بهم انرژی نداد که تو عروسی از جام تکون بخورم. نیما کلی بهم خندید. تو هم که بعد از سلام و علیک اولی اصلاً در دسترس نبودی که کسی بخواد شکی ببره. لباست عالی شده بود. کلی به سلیقه ی خودم آفرین گفتم :پی
عین خوشحالا برگشتم به نیما میگم لباس ندا واقعاً خوشگله ها!
اونم چنان چشم غره ای رفت که در سی سال گذشته نرفته بود! اگه رفیق قدیمی نبودیم بدون شک از عروسی پرتم می کرد بیرون!
آفرین آفرین دندوناتو درست کن دختر خوب :)


Neda Sharafi to Alireza Maham
چه میکنه یه داروخونه با مردمممم
دارم از خستگی میمیرمممم....گردنمم گرفته.... پاهامم تو اون کفشا داغون شدن.... حالا با اینهمه زحمت بازم مهمونا میگفتن کوچولو چند سالته...
جانمممم؟ بعد دم در من بلند گفتم نازنینننن میخواستی منو بزنی.... جفتتون بیخودی غیرتی بازی درمیارین....
وای خدا دندونپزشکی! از ترس عکسمو نگاه نکردم نفهمم چندتا دندون خراب دارم.

Alireza Maham to Neda sharafi
ایــــــــــــــــــنه! بعله! جات خالی الان نشستم تو داروخونه ی خودم پاهامو انداختم رو هم چایی می خورم. خانم دکترم مثل فرفره دور می چرخه و تمام داروهای تو قفسه ها رو جابجا می کنه! میگه خیلی بد چیدم و هیچ نظمی نداره!
مشکل خودشه. می خواست از اول خودش بیاد بچینه. نیومد منم خسته بودم فقط چپوندم تو قفسه ها.
بهتر! بذار اونم یه کاری بکنه. تا حالا که من همش دویدم.
به چند عدد کارمند نیازمندیم. واقعا دلت نمی خواد تو دارقوزآباد با حقوق بسیار کم مایل به صفر استخدام بشی؟ شرایط اکازیونه ها!
نظرات 14 + ارسال نظر
آرمو سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:05 ب.ظ http://rozhayesabzkhakestari.blogsky.com/

من کلا خواننده خاموشم ولی اومدم اعلام کنم اصلا هم سبکتون چرت نیست و من خیلی دوست دارم. خیلی هم خوبه :) رضا کوچولو چند وقتشه؟ پسر من 1 سالشه :)

خیلی ممنونم. خوشحالم که دوست داری
رضا نه ماهشه. دی به دنیا امده. نازی پسرکتون. انشاءالله سلامت باشه

سلام سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:54 ب.ظ

سلام شاذه خانوم
عزیزم داستانتون خیلی قشنگ و با ریتم پیش می ره
ممنون

سلام عزیزم
خیلی ممنونم. خوشحالم که دوست داری

گوگولی سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:40 ق.ظ http://www.googooli2006.blogfa.com

دارقوز آباد،حقوق بسیار کم،مایل ب صفر!!!
سلام،هرکی بدحرفی کرده،از حسادت بودهشما لطفا با انرجیک فراوان ادامه بدهید
خداقوت

بله بله. شما کار نمی خواین؟ ببین چه شغل خوبی!!!
نه بابا. صرفا نظر بوده :) چشم
مرسییی

مینا سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ق.ظ

وای منم عاشق این داستان شدم.
فقط زود تموم نشه خواهش
مرسی که وقت می ذاری شاذه عزیز.
چقدر رابطه این دوتا خوبه.طفلی علیرضا داره غیر مستقیم میگه ولی ندا خودشو به اون راه میزنه.البته اینجوری خوبه دیگه.پسرا باید اول سختی بکشن که یکی رو بدست بیارن.
بدجنس می شویم

خوشحالم که دوسش داری
سعی می کنم تا بشه ادامش بدم
خواهش می کنم گلم
آره. نمی خواد زود تحویل بگیره. ضمن این که سریع جواب بده که داستان تموم میشه

زینب سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:51 ق.ظ http://khaterehaye20.blogsky.com

سلام . من اومدم !

راستشو بگم این چند قسمت خاموش بودم...چون نت نداشتم نمی تونستم نظر هم بذارم !

ولی واقعا می گم سبک داستان فوق العاده س ! عالیه ! بهت تبریک می گم ! فکرشم نمی کردم اینقدر بامزه بشه !

عاشق این دوتا شدم..! ندا و علی ! خعلی باحالن !!

مخصوصا این علیرضا !! عاشق شده رفته ها !!

از دست نیما هم دارم حرص می خورم..پسره ی پررو !!
من جای ندا بودم خواهرشوهر بازی درمیاوردم ! ک ک ک !

سلام خوش اومدی!
عیب نداره :)
خوشحالم که خوشت اومده :)
باحالی از خودتونه
ها بیچاره!!
نیما بیچاره طوریش نیست. فقط خارج از صحنه است اینا هی پشت سرش حرف می زنن
نه بابا عروس رو دوست داره

رها سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:32 ق.ظ http://www.2bareeshgh.blogfa.com

آخی گلم!!!
خب سبکش خاصه دیگه یه جورایی پرش داره کل داستان شاید برا همین خوششون نمیاد .
ولی قشنگه ! مرسی که می نویسی !
چند روزی سرم حسابی شلوغ بود دعا می کردم نوشته باشی ...سرفرصت امدم که بخونم

درسته پرش داره. حالت چت اینجوری کلاً. شایدم باید یه کم رو این سبک کار کنم که انسجامشو یاد بگیرم :)
نظر لطفته گلم. ممنونم از همراهیت

دختری بنام اُمید! سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:07 ق.ظ http://123zendegi.persianblog.ir

من که سبکشو دوست دارم، درسته گاهی آدم گیج میشه اینا تو چه مرحله ای هستن
دستت درد نکنه عالی بود

مرسی عزیزم. اینم از تازه کاری این سبکه
ممنونم

حانیه سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:31 ق.ظ

سلام شاذه جون ...
بگو کی گفته سبک چرند تا خودم ادبش کنم ...
مثل همیشه عالی .
فقط میخواستم رو خوب اومد .
ممنون از این سبک جدیدت

سلام عزیزم
:)
خیلی ممنونم گلم
آره طفلکی می خواستا! ... ندا نفهمید :))
خواهش می کنم گلم

سهیلا سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 ق.ظ

سلام شاذه جون. هر کی میگه این سبک خوب نیست احتمالا یکم کج سلیقه تشریف دارن.... این خیلی هم عالیه... هر دفعه که میخونم کلی از حرفهاشون میخندم. مخصوصا که اونها رو در حال تایپ این جملات تصور میکنم...
اون تیکه ی مهریه که خانم دکتر میخواست اجرا بزاره و همینطور تیکه ای که علیرضا از لباس ندا جلوی نیما تعریف کرد رو دیگه غش کردم از خنده...
فکر کنم علیرضا اونقدر طولش بده اخرش مامانش و خواهرش بهش التماس کنن بیا همین ندا رو بگیر ... تازه اون موقع ندا باید براشون ناز کنه... والا.... دختر به این خوبی و گلی کجا میخوان پیدا کنن....

دست گلت درد نکنه شاذه جون ... عالی بود...

سلام عزیزم
مرسی از لطفت. خوشحالم که لذت می بری :)
والا :))
خواهش می کنم گلم

sokout دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:34 ب.ظ

سلا مامان خانم
خوبی؟
دست شما درد نکنه
بسیار مرسی

سلام عزیزم
خوبم. تو خوبی؟
خواهش می کنم گلم

سپیده۱۹۹۱ دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:14 ب.ظ http://rahibeghalbesefidam.mihanblog.com/

سلااااااااااام
خوبین؟؟
نه سبکش اصلا هم چرت نیست خیلی باحاله!!
من که خیلی دوسش دارم!
طفلی علیرضا ندا رو میخواد
ای بابا یکم باهش راه بیاد!!
منم عروسی دلم میخوااااااااد!!
منتظر ژست بعدی هستم!
خسته هم نباشی!!

سلاااااااااام
خوبم. شکر خدا. ممنون. تو خوبی؟
خیلی ممنون. خوشحالم دوسش داری
آره خیلی دلش می خواد طفلکی :))
نه دیگه اون وقت داستان تموم میشه
عروسی هم داریم. یه کم دیرتر
مرسی
سلامت باشی

سارا دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:07 ب.ظ

سلام سلام میخواستم بگم این داستان عالیه البته از نظر من خواننده. با یه عالمه هیجان دارم کتابو دنبال میکنم .بعد این دوسه سالی که که کتاب از سایتای مختلف مخصوصا نودوهشتیا خوندم این اولین باره که کتاب کامل نشده ای رو میخونم ولذت میبرم از انتظار برای قسمتای بعدیش.با آرزوی یه عالمه اتفاقای خوب برای خودتو چهارتا نینی نازت مخصوصا رضا کوچولو.

سلام سلام
خیلی ممنونم. خوشحالم که با هیجان دنبال می کنی. متشکرم از همراهیت.
ممنون. منم بهترینا رو برات آرزو دارم :)

مهشید دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:45 ب.ظ

به به...احوال شاذه خانوم...نبودی چند روز دلمون تنگ شد
بقیشم زوودی بذار
ولی ندا خدایی بد سلیقسا...پسر به این خوبی...دکتر قد بلند...نوچ نوچ نمیخواد بده تو زمین حریف خوب

شکر خدا خوبم. ممنونم. دل به دل راه داره
چشم. امشب خسته ام. انشاءالله فردا یا پس فردا فرصت کنم بشینم ویرایش کنم.
علی رضا رو دوست داره ولی فعلا نمی خواد اعتراف کنه

گلی دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:14 ب.ظ

اول داستان...

آخی این علیرضا چه جالبه..."دکوراتور نمی خواستم" و "هنوز رژیمی" رو خوندم نیشم باز شد :دی
ندا هم بدش نمیادا!! "به نمایندگی از همسر آینده"!!!

عزیزم!! چقد این دو تا حسشونو خوب به هم منتقل می کنن!! ووووی! :)

همکار میشن جدی؟ از یکی شنیدم که می گفت بهتره آدم با همسرش که زیر یه سقف زندگی می کنه، زیر یه سقف کار نکنه! حرف و حدیث پیش میاد. و نمیدونم چرا این حرفو می خواستم بهتون بگم...


بعدشم...

:O سبک چرند؟؟؟ اشتباه به عرضتون رسوندن :دی
البته هر کی سلیقش فرق داره.... به نظر اینجانب خیلیییییی خوبه! دوسش دارم!

مرسی شاذه جون:* مرسی مرسی مرسی :*

:* انحصاری برای آقا رضا که اجازه میده شما بنویسین :)

:* به بقیه ی دست اندر کاران!

مرسی گلم...

عاشقه بنده خدا :)
بله ندا هم بدش نمیاد ولی نمی خواد بهش رو بده :دی

مرسیییی :)

نه همکار نمیشن. نگران نباش :)

خوشحالم که لذت می بری. ممنونم که همراهی می کنی :*:*:*:*
خیلی ممنونم :*:*:*:*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد