ماه نو

داستان دنباله دار

ماه نو

داستان دنباله دار

دوستی دات کام (2)

سلام دوستام
نوشتن این یکی قصه برام آسونتره. اینه که یه پست تپل براتون می ذارم. اون یکی رو یواشتر پیش میرم که باعجله تمومش نکنم.

بنفش نوشت: چند نفر تو پیشنهادات خواسته بودن از زبون پسر بنویسم. اینم از زبون پسر. خیلی ضایع نیست؟ معلوم نمیشه نویسنده یه زنه؟ خیلی سعی کردم سوتی ندم. نمی دونم چقدر موفق شدم.

یشمی نوشت: اسم ندای دوستی خیلی به دلم نمی نشینه. پیشنهاد بهتری دارین؟
بعداً نوشت: به پیشنهاد shalil
  عزیز و با کمی تغییر اسم قصه دوستی دات کام شد




Alireza Maham to Neda sharafi

مامان جان از یه راه مطمئن تر وارد شده! امشب گوش ما رو گرفته بریم خواستگاری پری! پریزاد رو که می شناسی... دختره با یه عشوه ای گفت قصد ازدواج ندارم که از صد تا جواب مثبت بدتر بود! نازنین خوشحال میگه ناز کرده. یه بار دیگه میریم!
گفتم به جان خودت من پامو دوباره بذارم اونجا بهم می ریزم! نذار آبروریزی کنم!
گمونم قیافم خیلی خشن بود که مامان یواش به نازنین گفت حالا فعلا بیخیال... بهتر از پری هم پیدا میشه.
منم قول دادم مثل یه پسر خوب به محض این که تصمیم به ازدواج گرفتم سریع بهشون اطلاع بدم!

Neda Sharafi to Alireza Maham

ای بیچاره.... دارن زنت میدن بزور؟ عجیب خوشحالم که هیشکی منو نمیبره خواستگاری... حالا میتونی جزو محسناتت به دختره بگی هیچی دندون عقل ندارم.
پریزاد هم خیالت تخت زنت نمیشه. یک عدد بوی فرند داره این هوا.... منتظره تحصیلاتش تموم بشه تشریف بیارن خواستگاری. پسره هیچی نداشته باشه پول که خیلی بیشتر از تو داره ؛)
من فعلا یه قدم جلو تر از تو ام. با اندکی خودشیرینی موقتا بخشیده شدم. فقط مامانم هر وقت یادش میاد دختر تپلش سایزش سی و شیش نیست عزا میگیره...



Alireza Maham to Neda sharafi
خوش به حالت! هرکی هم اومد خواستگاریت می تونی رو پاش چایی بریزی :دی
دندون عقل نگو دلم که نه ولی لثه ام ریشه! هنوز یه کم خونریزی داره. بعد از یه هفته عادیه آیا؟
بهتر! برن خوشبخت شن الهی!
تو تپلی؟ بیییی خیال بابا... امروز رفتم رو ترازو هشتاد و نه کیلو بودم. سوت زدم اومدم پایین. شیرین ده کیلو باید کم کنم. ولی حسش نیست.... اخوی محترم هم بعد از بحثهای اخیر چپ و راست میگه لاغر نشی بهت زن نمیدن. گیریم زنم دادن، داماد که شدی چاقتر میشی زشته! الان کم کن اقلا سال بعد از دامادیت بشی اندازه ی الان!
میگم من قراره بعد از دامادی باردار شم که چاق شدنم قطعیه؟!!!
Neda Sharafi to Alireza Maham
والا من فقط عکسای نوزادیم لاغرن... خودمم گمونم اگر عروس بشم از فردای عروسی که نگرانیام تموم بشه آیییی بخورم و چاق بشم.... خوچ بحال شوهرم....
زن تو هم از قرار معلوم یا دستپختش خوبه که میخوری و چاق میشی یا هرروز بهت فست فود میده.
اینقدر عروسی عروسی کردیم دکتر دعوتم کرد عروسی پسرش. چه خاکی بریزم به سرم؟



Neda Sharafi to Alireza Maham
خدا مرگم بده. عروسیشون مختلطه. قبل از اینکه به مامان بگم مجلس قاطیه اصرار داشت حتما برم. کادو هم ببرم. منم نگفتم دیگه. چیکار کنم؟
Alireza Maham to Neda sharafi
می خوای به عنوان پارتنر همراهیت کنم؟ :دی
بعد از اون همه حرف و حدیث دیگه هیچکدوممونو تو خونه راه نمیدن :))
به نظرت من می تونم روزا تو انبار داروخونه بخوابم؟ تو احتمالا راحتتر می تونی تو مطب دکتر منزل کنی :))
بار جدید رسیده. امشب باید زودتر برم کار داریم.
Neda Sharafi to Alireza Maham

نه من هنوز از خانواده م دل نکندم. ولی کاش میشد بیای ها.... خیلی بی کلاسیه تنها برم اینجور جایی ولی چاره ایم نیست. کاش لااقل نیما تا اون شب از عسلویه برگرده بیاد باهام.
گشنمه. کاش میشد زنگ بزنم برام پیتزا بیارن. این مطب کوفتی هم که هیچ جایی نداره آدم یواشکی بره خوراکی بخوره.



Alireza Maham to Neda sharafi


پیتزا بذار تو کشوی میز خودتم برو زیر میز بخور :دی

اصلاً به این فکر کن فست فود برای سلامتی خوب نیست :دی
نیما؟! بعیده. امشب باهاش تلفنی حرف زدم گفت تا دو هفته دیگه نمیاد. هی یادش بخیر... روزای دبیرستانمون عالی بود! دلم برای اون شیطنتا و بی خیالیا تنگ شده.
امممم... یه چیزی مثل کرم داره تو دلم می لوله که یه فکری بکنم بشه باهات بیام. آسکاریس همینه؟!



Neda Sharafi to Alireza Maham
چاقققق میشم راه نداره.
الاغ من سه روزه بهش زنگ میزنم جواب نمیده. من خواهرشم. بعد دیروز باتو حرف زده؟
بعد غیر از کرم یه احساس دیگه بهت دست نمیده با خواهر رفیقت بری جایی؟ البته اونکه از خداشه از شر من خلاص شه.
Alireza Maham to Neda sharafi
غصه نخور. هیدروکسیزین که نخوردم. ولی پیتزا حاضرم به جات بخورم با سیب زمینی سرخ کرده و نوشابه!!! گور بابای ده کیلو اضافه. فردا میرم تو پارک می دوم همش آب میشه ؛)
نیما آدم شناسه :)) معلومه که فقط جواب منو میده!
خواهر رفیق قدیمی یه چیزی ناموسی تر از خواهر خود آدمه! چون غیر از تعصب شخصی پای دوستی چندین و چند ساله با داداشتم وسطه. خیالت تخت. با وجود همه ی حرف و حدیثا هیچ نگاه بدی در بین نیست.
هرچند... حتما خودتم اینو می دونی. و الا آدمی نبودی که سربسر مرد غریبه! بذاری.
پ.ن هنوز به نتیجه نرسیدم پسرعموی دخترخاله قوم و خویشه یا غریبه :دی

Neda Sharafi to Alireza Maham
برو بابا چه به خود گرفتههه.... کی خواست تو رو ببره؟ اصلا همراه غیرتی ننر به درد چکار میخوره؟ ایش ایش
بعدشم محض اطلاعتون ماهی خیلی تومن دارم میدم به این دکتر تغذیه طبقه دو که لاغر بشم. یه ده دوازده کیلو بیشتر نمونده.
حالا واقعنننن میای؟

Alireza Maham to Neda sharafi

من نخواستم کسی منو ببره! گفتم اگه بخوای حاضرم به عنوان بزرگترررر! همراهیت کنم :))
برای من که مهم نیست ولی اگه باد به گوش مامانت برسونه با من بودی موردی نداره؟ میام ها!
هو هو! این دکترای تغذیه هم خوب پول در میارن! ملتم بیکارررر... بابا روزا برو پارک بدو لاغر میشی. رژیم نمی خواد.
Neda Sharafi to Alireza Maham

مامان من فقط اسم دکی رو‌میدونه... ازون لحاظ اگه خودمون سوتی ندیم شاید نفهمه....
هنوز نه به باره نه به داره عذاب وجدان گرفتم. ولی کاش.... این اشرار هم همینجوری دخترای مردمو از راه بدر میکنن روشون اسید میپاشنا.... تو دارو ساختنیم بلدی بسازی؟ اسید مسید تو دست و بالت نیست انشالله؟
من اگه تنهایی پارک برو بودم تنهایی عروسی میرفتم. بعدشم وختی بدیو بدیو میکنم خشته میشم خوب.
یه پسره هست داره عین دودکش سیگار میکشه.... برم از پنجره پرتش کنم پایین!




Alireza Maham to Neda sharafi



اسید دارم فت و فراوون! بیام بریزم رو صورت پسره سیگار کشیدن یادش بره، خاطر مبارکت آزرده نشه؟ :)
ببین می خوای عذاب وجدان بگیری تمام مجلس حرص بخوری نمیاما!
عین حمالا یه عالمه کارتن جابجا کردم دارم از خستگی میمیرم. بعدم که شلوووووغ بود وحشتناک. ساعت نزدیک دو صبح بالاخره یه کمی خلوت شد منم با قهوه ولو شدم رو کارتنا! چه جای ناراحتی!

Neda Sharafi to Alireza Maham
من اعتراف میکنم فقططططط بخاطر پول اینجا کار میکنم. هر بار صدا مته رو‌میشنوم تمام پشتم میلرزه. اوایل شب که میرفتم خونه گریه م میگرفت.
امروزم این‌دختره دانشجوئه نیست من باید برم کمک دکتر. اوقققق.
دکترو تهدید کردم اگه زودی حقوق نده نمیرم کمکش. فرمودن من دارم پسر دوماد میکنم پول ندارم. نمیشد ماه آینده پسره رو دوماد کنه؟
فک میکردم دیشب جوابتو دادم ولی عصری دیدم نخیرررر. ساری.
Alireza Maham to Neda sharafi
یه شغل مناسب با پول خوب برات سراغ دارم که صدای مته هم نداره. فقط مامانت اجازه نمیده :پی
شبا داروخونه وحشتناک شلوغ میشه و فروشنده کم داریم. اغلب فروشنده هامونم یا راضی نمیشن شب بمونن یا حقوق زیادی می خوان. اگه بتونی بیای خودم حاضرم در نقش سرویس ببرم و بیارمت و چارچشمی مراقبت باشم اماااا.... مامانت و مامانم و باقی ماجرا...
امشب بازم داریم میریم خواستگاری! یعنی از خوشحالی دارم میمیرم! این یکی رو به عمرم ندیدم علاقه ای هم ندارم ببینم. اما مامان جان تا مرز غش و ضعف رفتن و نازنین جان فرمودن تو می خوای مامانو بکشی؟ خب بیا اگه خوشت نیومد میگی نه!
میگن گل زرد نشانه ی تنفره؟ گل زرد بگیرم آیا؟ بعد طرف اگه از گل زرد خوشش بیاد و فکر کنه من چه آدم باحالیم چه خاکی تو سرم بریزم؟


Neda Sharafi to Alireza Maham
دیدی اسید پاشیدن رو‌من فایده نداره حالا میخوای خونم حلال بشه؟ نه قربونت من عاشق دندونپزشکیم.... حداقل آمار مرگ و‌میرش پایینه.... من تو خونه هیچ کلمه ای که ممکنه کسی رو یاد تو بندازه حق ندارم استفاده کنم بعد بیام هرروز خدمتتون؟ نه بابا این عطاری پیشکش خودت...
رز زرد گلیه که برای مادربزرگ مریضت میبری.... گل سرخ کلیشه ایه.... گل سفید برای مجلس ختم خوبه.... گل ارکیده رو برای عشقت ببر چون خاصه.... گل پرنده بهشتی ببر چون هم گرونه که دهن اونا بسته بشه هم خیلی زشته که دل خودت خنک بشه....
تو یه فیلمی هم دیدم پسره یه دسته هویج که برگاشو زرورق پیچ کرده بود رو بجا دسته گل داد به دختره....
یکسره هم زُل بزن به دختره... خیرهههه ها.... اینجوری هم دختره دیگه زنت نمیشه هم مامانت از شدت شرمندگی بابت هیزی پسرش دیگه جایی خواستگاری نمیبرتت.... خوبه؟
Alireza Maham to Neda sharafi
عطاری دیگه آره؟ دست شما درد نکنه :)))
یعنی این پیشنهاداتت ردخور نداشت! کلی خندیدم.
مثلا دارم حاضر میشم که برم. نازنین از پشت در داره سفارش می کنه کراواتم بزنم. میگه خونوادشون باکلاسن اگه بزنی بیشتر ازت خوششون میاد!
می خوام صد سال سیاه خوششون نیاد. نمی زنم.

Neda Sharafi to Alireza Maham
کراوات گل باقالی نداری بزنی؟


Alireza Maham to Neda sharafi
:))) بدم نیست. یه کراوات پارسال محض شوخی واسه تولدم خریدن خیلی مناسبه! اما گمونم به خواستگاری نرسیدم نازنین پاره اش کنه.
مامان گفت سفارش گل بده، زنگ زدم گفتم سه تا پرنده بهشتی با چند تا داوودی! امیدوارم داوودیاش پلاسیده باشن.



Neda Sharafi to Alireza Maham
ای بابا چرا خودتو ناراحت میکنی؟ سعی کن لذت ببری.... پس فردا خواستگاری به میل خودت خواستی بری اینقدر فان نیستا...
فقط مامانتو اذیت نکن گناه داره بنده خدا.‌‌‌... نازنین هنوز جوونه ولی مامانت طفلکی اذیتش نکن....
عوض اینا فک کن امشب تولد زن نویده و شام باید بریم اونجا و من هنوزززز کادو نخریدم. خواهرشوهر نمونه!
Alireza Maham to Neda sharafi
بس این نازنین رو اعصاب میره به این جنبه اش فکر نکرده بودم! نمیشه نازنین رو بفرستیم تولد زن نوید، تو بیای همراه من؟ کلی خوش می گذره ها! سعی کن خیلی از من تعریف کنی. ناسلامتی دکتر این مملکتم.
وای برم! مامان الان خونمو حلال می کنه!
Neda Sharafi to Alireza Maham

حالا قرار شه یه ساعت همراه من بیای عروسی ها بیگاری نکش دیگه!!!!
انگار میخواد فیل هوا کنه..... برو بگو به دلم ننشست یا چمیدونم خیلی کم حرفه یا پر حرفه..... شما پسرا که ماشالله در بهونه گرفتن الکی استادین.... چاخان کردنم که اصولا جزو اجزای کروموزوم yهست.




Alireza Maham to Neda sharafi
من اگه می خواستم جدی باشم هم این مجلس خیلی فان بود! کلی بهم خوش گذشت! دختره به نظرم نه خوشگل بود نه زشت. دماغش بزرگ بود ولی نه اونقدر که خیلی عجیب باشه.
حالا خانوادش تمام کمالات دختره رو ردیف می کردن و هیییی تاکید می کردن زیبایی مهم نیست! همونطور که زیبایی آقای دکتر مهم نیست و ما به تحصیلات و کمالاتشون اهمیت میدیم! (دیدی بیگاریم نمی خواست. خودشون فهمیدن من چه آدم باکمالاتیم :دی)
دخترخانم فوق لیسانس میکروبیولوژی بودن و نفهمیدم خانوادگی چرا اینقدر کمبود اعتماد بنفس داشتن که همگی زوم کرده بودن رو این مطلب که قیافه مهم نیست!
بالاخره هم اجازه ندادن من فی المجلس جواب بدم. قرار شد چند جلسه معاشرت کنیم. میگم به نظرت قرار اولی رو تو دندونپزشکی بذارم باهاش؟! مطب دکتر شما رو نمیگم. کلا چون به نظر خانواده دندونپزشکی جای رومانتیکیه میگم! :پی


Neda Sharafi to Alireza Maham
خب گمونم پرنده بهشتیا رو‌پسندیدن وقتی زیبایی مهم نیست :-ا
رفتم کادو خریدم برای هستی دیگه رسما مفلس شدم. دکتر هم لابد بعد از دومادی پسری میگه من پسر دوماد کرده ام پول ندارم. خرررر.... این ماه کلی هم اضافه کاری وایسادم. یه قرون کمتر بده خیلی خره!
میگم سور زن گرفتنتو به من نمیدی؟ اینا که ضرب اول مجبورت کردن باهاش معاشرت کنی لابد دو هفته دیگه هم آزمایشی مینشوننت پای سفره عقد.
راستی فردا وقت عصب کشی داری ها... دو دقیقه معطل کنی یکی ازینا که نوبت نگرفتنو میفرستم تو.... من بی پول که میشم قسی القلب هم میشم.

Alireza Maham to Neda sharafi
دسته گل رو بدون باز کردن چپوندن تو گلدون! سلیقه در این حد!
می خوای از اون اسیدهای کذایی بیارم دکتر رو تهدید کنم که پولتو بده :دی
دکترت تا دهن منو سرویس نکنه دست بردار نیست. کاش این همه برای هر جلسه پول نمی گرفت! البته فرقی نمی کنه. همه جا همین خبره. کاش دندونپزشک شده بودم. پولدار می شدم ها!


Neda Sharafi to Alireza Maham
پرنده بهشتی حقشه باهاش چنین رفتاری بکنن راستشششش.
نه فقط بیا پسره رو بفرست یه راه دوری بلکه باباش دست نوازشی به حساب بانکی من بکشه
حالا نیس این دار و دواهای عطاری شما خیلی ارزونن!!! هفته پیش یه بسته زینک نمیدونم چی چی خریدم پنجاه تومن....‌ در ضمن دکتر ما باغداره که وضعش خوبه.... البته کلا دندون پزشکی درامدش بد نیست ولی خوب رییس ما دو تا شغل داره.
فردا عروسیه! فاینالی!

Alireza Maham to Neda sharafi
من به اندازه ی تو از پرنده بهشتی نفرت ندارم. در واقع احساس خاصی نسبت بهش ندارم. بدبخت گناهی نداره!
پسره رو بفرستم راه دور که خرجش بیشتره! نرخا به دلار میشه :پی
این عطاری اگه مال من بود یه حرفی! بنده فقط شب تا صبح به عنوان یکی از عطاران! (یعنی یه عمر زحمت کشیدیم دکتر شدیم ها!) اینجا خرحمالی می کنم و حقوق مختصری دریافت می کنم در حد زندگی انفرادی! این مامان خانم که به زور می خواد ما رو شوهر! بده اصلاً حساب نمی کنه که من خرج زندگی و اجاره خونه رو از کجا باید بیارم! باز برو خدا رو شکر کن که نهایت یه جهیزیه باید بخری که اونم خدا سایه ی باباجان رو بالای سرت نگه داره! خرده خرجا که میگذرن...



Neda Sharafi to Alireza Maham

بحث فلسفی شد. ساعت هفت و نیم من میرم عروسی شما هم میل داشتین تشریف بیارین. آدرس هم روی کارت نوشته شده و در حال اتچ شدن است.



Alireza Maham to Neda sharafi
هی ببین درسته که من قرار بود فقط در نقش تیر چراغ برق همراهیت کنم و غیرتی بازی به خرج ندم ولی این یارو کی بود که اینقدر گرم باهاش خوش و بش می کردین؟ من که هیچی! ولی چشم نیما روشن!
Neda Sharafi to Alireza Maham


آهان! این جهت امتحان بود که رفوزه شدی...

باشه دروغ گفتم. یه همکلاسی خواستگار قدیمی بود. و خب خیلی خیلی معذرت میخوام اومدم دست پیشو بگیرم گفتم تو نامزدمی (! ایق! نامزد غیرتی هیچ بدرد نمیخوره) که نیاد دوباره حرفو باز کنه.... یهو دیدم گفت این زنمه اینا هم دوقلو هامن. یعنی اصلا لازم نبود اسم تو رو بیارم فقط کلاس کاری خودم اومد پایین.... منو چه به نامزد کردن آخه! اونم وقتی به یارو گفته بودم من تا قبل از دکترا به هیشکی فکر نمیکنم. کاش لااقل چاخانام یادم میموند.
مستر غیرت کجا رفتی حالا؟ نمیگی لولو بخورتم رفیق شفیقت توبیخت کنه؟



Alireza Maham to Neda sharafi



جانم؟! امتحان چی؟ خودت بریدی خودت دوختی خودت امتحان می گیری؟! دست شما درد نکنه. اصلا همه تون سر و ته یه کرباسین. اون از خواستگاری رفتن نازنین این از شرط و شروط گذاشتن تو!
نامزدت؟؟؟ :))) کاش اومده بودم جلو می شنیدم یه فصل سیر بهت می خندیدم. به جای شام امشب که فرصت ندارم بمونم بخورم! جمع کن بریم ساعت داره ده میشه، من باید برم داروخونه.
اینجا یه لیوان شربت به آدم نمیدن. رفتم آب پیدا کنم. دارم از تشنگی خفه میشم.

Neda Sharafi to Alireza Maham


گفتم غیرتی بازی درنیار که موفق نشدی و رفوزه گشتی!
فقط یه لبخند بزن که من خواستگاری رفتنای هفته گذشته تو سوژه کنم :))))
منکه سرجام نشستم. وسط این تاریکی و رقص نورا چجوری پیدات کنم مرد حسابی!



Alireza Maham to Neda sharafi
یعنی چی که پا شدی با آژانس رفتی دختره ی ناحسابی؟! من جواب نیما رو چی بدم؟ من که داشتم می رفتم داروخونه می رسوندمت! چقدر ضایع شدم جلوی این خواستگار سابقتون! وقتی با دو تا لیوان شربت رسیدم گفت خانمتون گفتن دیرشون شده با آژانس می رن! مگه دستم بهت نرسه ندا!
Neda Sharafi to Alireza Maham

مرگ من میخوای به نیما بگی که باهام اومدی؟ :))))
بعدشم مگه من با جنابعالی اومدم که باهات برگردم.
حالا ناراحت نشو‌.... دم درم فقط میخواستم یکم به قیافه عصبانیت بخندم.
چنان با دکتر حال و احوال میکنی انگار ده ساله میشناسیشا.... ول کن بیا بیرون دیگه



Alireza Maham to Neda sharafi
با نیما این حرفا رو ندارم. لازم بشه بهش میگم. مطمئن باش به گوش مامانت اینا نمی رسه. نگران نباش. این که من همرات بودم خیالش راحتتره تا باد به گوشش برسونه تنها رفتی! هه هه خندیدم! یعنی حیف که دست رو ضعیفه بلند نمی کنم. و الا تکه بزرگت گوشت بود! منو سر کار می ذاری؟ اقلاً یه حقوق درست و درمونم بده!
پیتزائه چسبید ها! داشتم از گشنگی میمردم! می ارزید به نیم ساعت دیر رسیدن و غر و لند ارباب ؛)
ساعت یک و نیمه! بالاخره یه کم خلوت شده دارم نفس می کشم.
Neda Sharafi to Alireza Maham

آی بدم میاد ازین اخلاق پسرا.... میرن همه چیو میذارن کف دست هم و اسمشو میذارن مرام و معرفت و رفاقت....
ضعیفه هم خودتی! دیدی که خیلی شیک و مجلسی دورت زدم.... فقط حیف آخرش دلم بحال گرسنگیت سوخت.
با اینحال خیلی ممنون بابت همراهی و شام.



Alireza Maham to Neda sharafi
اقلاً رک و راستیم باهم مثل کف دست! خوبه مثل شما همش دور بزنیم؟
گرسنگی من؟ ناز بشی! تو نبودی که نمی دونستی پیتزا رو تو گوشت بکنی یا چشمت؟!
ولی بهرحال خواهش می کنم. قابلی نداشت.
عصری باید برم خونه ی نامزد مربوطه! به نظرت دست خالی برم خیلی کار زشتیه؟ خدایی نامزدی اجباری زور داره برام کادو خریدن!
اصلا درباره ی چی حرف بزنم باهاش؟
Neda Sharafi to Alireza Maham

ما فقط پسرا رو‌دور میزنیم چون بعدش میشه دل سیر بخندیم :دی
خوب منم گشنه م بود ولی مثل تو‌ نباید سرکار میرفتم.
الان احساس بدی نداری در آن واحد با دوتا دختر میری و میای؟ بعد بگو دخترا دور میزنن.
چمیدونم. یه بسته شکلات بخر. یه شکلات خوب بخر مردونه بهش بگو باهاش به توافق نمیرسی. یا واقعا دقت کن ببین شایدم خوشت اومد.
حرف هم چمیدونم راجع به اقتصاد خاور میانه بگو :))))




Alireza Maham to Neda sharafi



منو دور زدی نزدی ها! بد تلافی می کنم. گفته باشم :پی
جانم؟! احساس بد؟ من نه به تو به چشم دوست دخترم نگاه می کنم نه به اون به چشم نامزدم! تو یه دوستی مثل نیما. میشه راحت باهات حرف زد. اون دخترم نمی دونم... مامان خیلی خیلی دلش می خواد این وصلت سر بگیره و به خاطر قلب خرابش نمی تونم یهو بزنم زیر همه چی. اشتباه نشه هیچ احساسی در بین نیست جز ادای دین به مامان!
شکلات خوبه. انتخابشم سخت نیست. مرسی
اقتصاد خاورمیانه؟ :))) مرسی از پیشنهاد! اگه تو نبودی من چکار می کردم؟

نظرات 18 + ارسال نظر
رها دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:05 ق.ظ http://www.2bareeshgh.blogfa.com

اسمشو دوست دارم !
چت هم دوست دارم !
شخصیت هاشو دوست دارم در نتیجه داستان رو دوست دارم
مرسی که می نویسی[گل]

متشکرم عزیزم!
تو همیشه بهم امید میدی

حانیه یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:11 ب.ظ

سلام شاذه جونم
مثل همیشه عالی ...
البته همون روزی که گذاشتی خوندم ولی نشد چیزی بنویسم .
به به میگم این خانم shalil خیلی فعاله ها ( ایکون حسادت )
پی دی اف کردن ومهمتر از همه کد لایک ( که البته دمش اساسی گرم ) ...
تازه رفتم وبلاگش دعوا :دی
ممنون...

سلام عزیزم
ممنونم
آره خیلی ماشاءالله :))
کد لایک برای من راه نیفتاد. باید قالب عوض کنم :(((

نیوشا یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:40 ق.ظ http://4divari-man.blogfa.com

سبک این داستان جالبه حس خوبی داره منم این داستان بیشتر دوست دارم ...
فکر میکنم این اسم دوستی دات کام خیلی بیشتر بهش میاد ....

خیلی ممنونم. خوشحالم لذت می بری :)
مرسی. بله :)

نازلی گلستان شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:40 ب.ظ

قصه رو هنوز نرسیدم بخونم..اما الان که دیدمش فهمیدم باید چیز جالبی باشه..متفاوته:)
ممنون شاذه جون

متشکرم نازلی جان. امیدوارم خوشت بیاد :)

دختری بنام اُمید! شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:17 ق.ظ http://123zendegi.persianblog.ir

این اسمو بیشتر دوست دارم، قبلی رو خیلی درک نمیکردم
خیلی جالبه، از وقتی این داستانو میخونم وقتی چت میکنم انگار ادامه این داستانو مینویسم
خیلی قشنگه، ممنون، این داستانو دوست دارم

بله این یکی بهتره. اونو عجله ای گذاشتم که فقط کلید بخوره داستان
چو باحال! با منم چت کن البته لازمه اش اینه که من مسنجر بریزم که با این همه مشغله بعیده
خیلی ممنونم. خوشحالم لذت می بری

شوکا شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:27 ق.ظ

چقدر بده که من به اون پست نظر خواهی نرسیدم یه عالمه حرفم میومد. البته با خجالت فراوون اعتراف میکنم دو تا داستان قبلی رو کامل نخوندم. آخه یه وقتایی فونتت انگار عوض میشدو خطوط تو هم فرو میرفتن. اما این دوتا رو حتما دنبال میکنم.

ای بابا شوکاجون این چه حرفیه؟! نظرات شما همیشه قابل تقدیره! همیشه از دریافت پیشنهادات و انتقاداتت خوشحال میشم.
این یکی ایمیلی رو چون تو خود وبلاگ مرتب می کنم تو هم نمیره. اما معمولیا رو وقتی از رو ورد کپی می کنم اینطوری میشه متاسفانه هر راهی امتحان کردم با هر بروزری... نشد که نشد... نمی دونم باید چکار کنم. شاید اگه به جای ورد تو اپن آفیس بنویسم بهتر باشه. ولی الان ندارم. بگم آقای همسر بریزه.

shalil شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:20 ق.ظ http://khaterate-shalili.blogsky.com/

واوووو...........
سلام شاذه جون!
بابا مرسی بخدا یه چی همین جوری پروندم !
شرمندمون کردی!
بازم مرسی

سلام عزیزم
خواهش می کنم.
عالی بود

مهشید شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:24 ق.ظ

هورا...
جونم شاذه با این پست تپلش
خیلی چشبید...به به...
عاقا من این گل پرنده بهشتیه این گلا؟من اسمشونو نمیدونستم زدم تو نت دیدم میشناسم گلشو اسمشو نمیدونستم ولی خیلی خوشگله که...من خوشم میادنازه...راستی منتظر مهشید و منوچم هستیما...

مرسییییییییییی
قابل شوما رو نداره
راستش منم این گل رو دوست دارم. ندا دوست نداره بیخیال...
انشاءالله. فرصتش بشه حتما...

نرگس جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:04 ب.ظ

وای چقدر سر خاستگاری پسره خندیدم.

الی جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:42 ب.ظ

سلام
عاقا یعنی اینقد ضایع است ادم گلو همین جوری بذاره تو گلدون.
امروز خواستگاری خواهرم بود منم گلو همین جوری مستقیم گذاشتم تو گلدون

سلام
گل بیچاره خفه میشه آخه!!! بازش کن نفس بکشه! یه کم یخ و قند و آسپرینم بریز پاش روحش تازه شه :)

مژگان جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:41 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بعد از یه عالمه مدت
چه همه سورپرایز
به جان خودم بی معرفت نیستما به یادتون بودم ولی سرم شلوغ بود
تا اوایل تابستون که سرم تو امتحانا و پروژه ها بود بعدم خونمونو عوض کردیم اینترنت نداشتیم
عوضش الان کلی ذوق مرگ شدم بابت این همه داستان نخونده مخصوصا این آخریه که سبکش جدیده
یه عالمه بوس :-*

سلاااااااااااااااااااام مژگان جان

نه خواهش می کنم. تو هروقت باشی اعلام حضور می کنی
موفق باشی
خوشحالم. امیدوارم حسابی لذت ببری
بوووووووووووس

shalil جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:50 ب.ظ http://khaterate-shalili.blogsky.com/

سلام شاذه جون!
برای کد لایک که تا همین الان نمی دونستم فعاله! باید بری تو بخش تنظیمات وبلاگت بخش یادداشت ها لایکو فعال کنی!
تا بعد

سلام عزیزم!
برای قالب من امکانش نیست ظاهرا... باید از قالبای پیش فرض استفاده کنم. البته اینم پیش فرضه ولی تغییر داده شده. حالا ببینم بلورین که برام قالب ساخته چه نظری داره...
ممنونم

shalil جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:55 ب.ظ http://khaterate-shalili.blogsky.com/

سلام خوبین شاذه جون
وای این داستانتون چه سبک باحالی داره!

فکر کنم دوست دات کام خوب باشه ها
البته اگه دارن باهم چت می کنن اگه اس ام اس هست که الان چیزی به فکرم نمی رسه!

سلام عزیزم
ممنونم. خوبم شکر خدا. تو خوبی؟
مرسی!
دوست دات کام! باحاله :)
اس ام اس نیست. ایمیله.

لیلی جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:23 ب.ظ

سلام عزیزم خوبی بچه ها خوبن
منم دلم یه دوست اینجوری خواست البته ساده پاک و بی دردسرو........
اینا با هم دوستن
به جای ندای دوستی میزاشتی ندای عشق
یا ندای عاشقی


هرچند بهترین تصمیم رو همیشه خودت میگیری

سلام گلم
ممنون. خوبیم شکر خدا. تو خوبی؟
خدا قسمتت کنه :)
آخه هنوز مونده به عاشقی برسن. دوستیشون مهمتر بود.
خواهش می کنم. چوبکاری می فرمایین!

گوگولی جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:21 ق.ظ http://www.googooli2006.blogfa.com

وای سلامممم!!! قبول دارم بی معرفت شدم، میخوندم،فرصت نمیشد کامنت بدمشرمندههه!!!
خوبین ان شاءالله؟؟وایییی، چقد باحاله این داستانتون، تیپش خیلی باحاله، فقط در حد یک پیشنهاد..برای اینکه یکم آدم گیج نشه در مورد موقعیتشون،کاش توی تیتر ایمیلاشون،یه ساعتو روز فرضی هم میزدین،آدم فضا از دستش خارج نشه
از زبون پسر نوشتنو ک گفتین..یاد داستان خاک خورده ی خود افتادم! اتفاقا میخواستم ازتون کمک بگیرم،ادامه ش بدم شاید!شما ک عالی از عهده ش براومدین
وایییی ک من باز اومدمو کلییییی حرف زدم!لپ رضا رو گاز بگیرین از قول منموفق باشید..فعلا

سلاممممم!
وقت کنی بخونی ولی کامنت نذاری خیلی بی معرفتیه ها ؛)
الهی شکر. خوبم. ممنون. تو خوبی؟
خیلی ممنون. آره خوبه که زمانی داشته باشه. سعی می کنم وسط حرفا حدوداً به زمان اشاره کنم. بخوام تیتر بزنم خیلی سخت میشه. یعنی انتقال این دو رنگ متن و تیتر انگلیسی خودش معضلیه. همش بهم می ریزه و هی پاراگراف پاراگراف باید میزونش کنم. دیگه برای ساعت وقت ندارم.

نظر لطفته :*) حتما بفرست ببینم چیه :*)

خوش اومدی. خوشحالم کردی. خیلی ممنونم. سلامت باشی

سهیلا جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:49 ق.ظ

شاذه جون این پستها شاهکاره ... خیلی چسبید ... این سبک رو خیلی خوشم اومد . میدونی اینکه فقط مکالمات دو طرف رو مینویسی جالبترش کرده دیگه هیچ اتفاقهای حاشیه ای مطرح نمیشه ...
اون جریان خواستگاری رو با پیشنهادهای ندا خیلی بامزه بود . تمام مدت نیش من باز بود و گاهی هم با صدای بلند میخندیدم . خوبه در اتاقم بسته بود وگرنه دخترم میومد اعتراض که خوب واسه ی خودت میخندی . LOL
خیلی خیلی ممنون شاذه جون ... دست گلت درد نکنه ...

نوش جانت! خیلی خوشحالم که لذت می بری. نه که سبک جدیده همش دست و دلم می لرزه که اونقدر که باید و شاید جالب نباشه.
خودمم این حالت بی حاشیه بودنشو خیلی دوست دارم
زنده باشی گلم. خیلی ممنون. خوش باشی همیشه

گلی پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ب.ظ

اوف چه تپل!!!

خدا شما و الهام و همه ی دست اندر کاران رو خیر بده :**

شاذه خانم جداً مرسی که می نویسین...اگه بدونین چه حس خوبی می گیرم بعد داستاناتون...مرسی :********

به نظرم از زبون پسر خوب می نویسین. نکته ی ضایعی نداره والا!!

عنوان "ندای دوستی" جالبه، مشکلش اینجاست که الانشم با هم دوست هستن، ندایی در کار نیست... پیشنهادی ندارم فعلا :|

چقده داستانش خوبه!! (نیشِ خیلی باز!)
از شما چه پنهون...خیلی داستانش واسم جذابه چون خودم تو یه موقعیت مشابهم... :دی

بلههه!

سلامت باشی :***

خواهش می کنم عزیزم. خوشحالم که حس خوبی داری :****

امیدوارم :)

آره... هرچی فکر کردم یه عنوان بهتر پیدا نکردم :|

خیلی ممنونم
جدی؟!! موفق باشی

سپیده۱۹۹۱ پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:20 ب.ظ http://rahibeghalbesefidam.mihanblog.com/

آخییییییی !
طفلیا
منم یکی از این دوستا میخوام که باهش راحت حرف بزنم!
خیلی قشنگه!

دوست خوب نعمتیه! خدا قسمتت کنه
خیلی ممنون :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد