ماه نو

داستان دنباله دار

ماه نو

داستان دنباله دار

یا رفیقان مددی

سلام دوستان
عزاداریاتون قبول... انشاالله این کمترین رو هم از دعای خیرتون فراموش نکرده باشین.

اگه خدا بخواد شنبه با داستان میام.


دوستتون دارم دوستان خوبم

نظرات 45 + ارسال نظر
مامانی سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ

سلام شاذه جان مثل این که نظر ما نظر نیست چوندرج نمیشه .یه کاری بکن نازنین دیگه دارم خودم می کوشونم ها!!!!!!!!!!!!!!

سلام دوست من
زنده باشی عزیزم. تایید کردم

مهندس بیسکویت خور پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ب.ظ http://rainy-girl.persianblog.ir

سلام
خسته نباشید

سلام
سلامت باشی مهندس جان

خاله پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ http://khoone-khale.blogfa.com

سلام شاذه جان.بسیار خوب داری پیش میبریش.
من که خیلی دوست دارم و منتظر آخرشم.
خوشحالم مزاحمه رفت پی زندگیش.

سلام عزیزم
خیلی ممنونم خاله جون
کامنت آخریشو حذف کردم. نوشته بود تو داری قبح ازدواج! رو برای دخترها از بین می بری!!!!!
آخه از کی تا حالا ازدواج قبیح و زشت شده؟؟؟

مادر سفید برفی پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:43 ق.ظ http://www.majera.blogsky.com

احساس می کنم هیچی بدتر از این تو دنیا برای یه مرد نم یتونه باشه که دختری رو که دوست داشته و می دونه اگه باهاش ازدواج می کرده بهترینها رو براش فراهم میکرده حالا تو زندگیش به هر دلیلی خوشبخت نیست یا مشکلی براش ژیش اومده....یه کم غمگینانه س شاذه جوونم نه؟

شاید اینطور باشه. بله غمگینه. ولی سعی می کنم آخرش حتما همه چی خوب تموم بشه :)

سمیرا شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ق.ظ

سلام شاذه جون
خوشحالم که دوباره روبه راه شدی
بی صبرانه منتظر ادامه ی داستان معمایی نازت هستم

سلام عزیزم
خیلی ممنونم

خاتون جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ب.ظ

خوب خدا روشکر که شما دوباره می نویسید .خیلی خوشحال شدم

منتظر داستانتون هستیم .

متشکرم خاتون عزیز

لی لا جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ب.ظ http://halogen1983.blogfa.com/

سلام شاذه جونم..خوبی عزیزدل؟
بابا به حرفای این مدلی گوش ندید.بچه14_15ساله باید بره بشینه درسشو بخونه،چه معنی داره بیاد داستان بخونهمگه نه؟

سلام لی لا گلم
خوبم. خدا رو شکر. تو خوبی عزیزم؟
حالا اگه گاهی محض تفریح اومد خوند اشکال نداره. ولی تا خوند نره سریع خونه ی شوهر

گوگولی جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ http://www.googooli2006.blogfa.com

با تشکر از توضیحات!
ایییییی بی تربیت!!!کی جرءت کرده همچین کامنتایی بذاره؟!!؟؟شانس اورده من جر دریان،یا همون در جریان قرار نگرفتم،وگرنه...!!!

خواهش میشه
بیخیال رفیق! خون خودتو کثیف نکن

رها جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ http://www.2bareeshgh.blogfa.com

ببخش شاذه جونی این چند روز نبودم و مثل اینکه خبرایی بوده . البته خوندم نظر آقا یا خانم مدافع حقوق بشر رو .
هر کسی نظری داره . نظرش رو تا آخر خوندم و جواب شما رو هم . شاید کار من درست نباشه و تا حالا فراموشش کرده باشی و با این نظرم دوباره برات لحظاتی که دوست نداری رو زنده می کنم .
ولی اجازه بده تا بگم که حتی خداوند که خالق همه ء هستی هست هم ما رو آزاد گذاشته و به ما عقل و اختیار و ... داده تا به وسیله ء اونها خودمون راهمونو انتخاب کنیم حالا صراط مستقیم رو انتخاب می کنیم و لا غیر رو .شما که خالق داستان های عاشقانه هستید . و اگه کسی می خواد اونقدر احمق باشه که راه زندگیشو از تو داستان و اینترنت پیدا کنه مطمئن باشید اگه داستان نباشه یه جور دیگه حماقتش رو توجیح می کنه . هر چند داستان های عاشقانه هم می تونن مفید و آموزنده باشند.
و اگه فکر می کنید نظرمو تایید نکنید بهتره که حالا آبا از آسیاب افتاده . خودتونو ناراحت نکنید و این نظر رو تایید نکنید . مدیریت با شماست .
دنیا پر از نا ملایماته با یک لبخند قشنگ پاکشون کن .یه عالمه جیغ و بوس و هورا و دوست دارم تقدیم به شما!!! ای وای یادم نبودم محرمه:ی

خواهش می کنم گلم
نه عزیزم. دیگه آروم گرفتم با این همه لطف و همراهی دوستان. اولش کلی رفتم تو فکر و خیال، بعد دیدم چه همه دوست خوب دارم که کنار لطفشون این اصلاً به حساب نمیاد.
درست میگی. کاش بیاد و بخونه. فعلاً که خدا رو شکر دیگه صداش درنیومده.
ابراز محبت که محرم و غیر محرم نداره عزیز من منم دوست دارم

ninna جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ق.ظ

میگم ا چرا دوهزار ساله دور هم جمع نشدیماااااا میخوامممممم:( راستییییی پذیرایی تون درس شد؟ خوجل شد؟:دی

یه آرزو بزرگتر می کردی
تقریباً. خوبه. دوسش دارم.

زهورا پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ب.ظ

آخ دلم خنک نشدآدرس ایمیل نمیخوام آدرس منزل این بچه یونیسف رو ندارین اتفاقاً؟؟!دلم میخواد حضوری راجع به حق وحقوقش باهاش یه برخورد کوچولو داشته باشم
ولی خوشم میاد طرفدارا خوب به رگبار بستنشمطمئناً از بحث در انظار عمومی پشیمون شده،خوش به حالش که با من وارد بحث نشد(اون دوستانی که با اخلاق آتشفشانی من آشنا هستن میفهمن چی میگم) بچه بی تربیت بی سواد تهدیدم میکنه!جداً فکر کرده کیه این که سلایق همه رو زیر سؤال برده؟!
اینم عرض کنم اگر کسی به همین دینی که قوانینش حقوق بشر است پایبند باشه هرگز خودسوزی نمیکنه و سنگ کسانی که خودکشی کردند رو هم به سینه نمیزنه.

حرص نخور جانم! البته حق داری. منم اولی بد جوش آوردم. ولی بعد از جوابای بچه ها حسابی آروم گرفتم و خوشحال شدم.
واقعاً خوش به حالش شد نه بابا آدرس خونه که هیچ، یه ایمیل درست و درمونم نداده. پسرخالت هرکار کرد گیرش نیاورد.
آره. تازه نمی دونم کدوم قانون حقوق بشر بهش اجازه میده دین ما رو مسخره کنه!! ایشششش ولش کن.

زهورا پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ

سلام من برگشتم هورااااااااااااااا
خیلی دلم تنگ شده بود ولی ابر و باد و مه و خورشید و فلک و اینترنت نفتی و حادثه خبر نمیکند و ...نمیذاشتن خدمت برسم
اول از همه بگم از این حقوق بشریه اصلاً خوشم نیومد،مثلاً فکر کرده کیه و به چه وبلاگی اومده؟!وبلاگه شخصی هیتلر؟!بگین بره سرشو با حمایت از حیوانات گرم کنه،یا اگر میخواد به بشر خدمت کنه بره این جاها که غذا نذری میدن یه وقت توی ظرف غیر بهداشتی غذا ندن مردم،باعث بیماریهای خطرناکی از جمله سرطان و مرگ هم نوعانش خواهد شد!
دوم چه خوب شد موقعی که خداحافظی موقت کردین نیومدم وقتی برگشتین اومدم وگرنه حسابی دلم میگرفت
سوم خیلی دلم تنگ شده بود
چهارم دوستت داررررم



سلااااااااام!
الان داشتم بهت فکر می کردم!! یعنی همین الان ها! داشتم جواب کامنت قبلی رو می دادم که نوشتم بعضی دوستام مادر و دخترها باهم می خونن، که یاد تو و مامانت افتادم! عجب دل به دل راه داره ها! خوب هستین؟ منم دلم برات تنگ شده بود

آره بابا!! دور از جونت منم اول که خوندم همچین دست و دلم خوب لرزید. دیگه بر و بچ لطف کردن همچین اساسی جوابشو دادن که تا حالا دیگه حرفی نزده.

منم خیلی دوستت دارممممم

گوگولی پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ http://www.googooli2006.blogfa.com

ببخشید...ببخید،اهم اهم!!!
جریان این حسود و حسودیو حسادتو این صحیبتا ک همه میگن،چیه؟!!؟من که از پستای اخیر چیزی دستگیرم نشد!!!!

خواهش می کنم
دو تا کامنت تو پست قبل هست که یه نفر به اسم یونیسف من و دوستامو مسخره و تهدید کرده. بر و بچ هم لطف کردن اساسی جواب دادن و خدا رو شکر مشکل حل شد.

گوگولی پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ب.ظ http://www.googooli2006.blogfa.com

واییییی،چ خوب!!!!خوش باز خواهید گشتیدید!!!!
همچین داستانمون افتیده بود پایین ها!!!!!گود لاککک!!!گیو می فایو،ک بسی خشنود شدیم!!!!!

مرسیییییی! مگه میشه دوستای به این گلی رو ول کنم برم؟

گوگولی پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:34 ب.ظ http://www.googooli2006.blogfa.com

من بالاخره نفهمیدم،این قالبه خصوصی مصوصی نداره؟!!!
در هر صورت سلام،میبینین تو رو خدا!!!این چند روزه،دوبار پیش هم بودیم،نزدیکم بودیما،ولی زودی پا شدین شما،نشد خدمت برسیم که!!!ای بابا،در هر صورت،انشاءالله که تقبل الله،التماس دعا!!!!

چرا داره! سمت چپ زیر پروفایل نوشته تماس با مدیر (برای این که احساس مدیریت هم بکنیم خوشحال شیم ) روی امضای پایین هر پست هم که کلیک کنی مثل همه ی وبلاگای بلاگ سکای پروفایل باز میشه و می تونی خصوصی بذاری.
آره!!! هی خواهرتو می دیدم تو رو نمی دیدم!! انشاالله. به همچنین شما

سوری پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:01 ب.ظ http://missthinker1992.blogfa.com

اوو این چند روزی که من نبودم چه خبرا بوده اینجا!!اومدم میبینم همه دارن در مورد یونیسف حرف میزنن رفتم کامنتاشو خوندم کلی خندیدم!!ملت بیکارن به خدا!!حوصله داره!!
امیدوارم زودی شنبه شه.دلم تنگ شده واسه داستانات

اوه اگه بدونی! گرد و خاک اساسی بود واسه خودش!

ممنونم گلم

ستاره پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ب.ظ

سلاااام شاذه جونم
دلم برای وبلاگتون تنگ شده بود بسیار زیاد این چند روز هم چند بار اومدم به وبلاگتون سر زدم ولی نشد کامنت بذارم. این چند وقت که اینترنت نداشتیم همش داستانای قبلیتونو می خوندم فکر کنم هر کدومشونو 2 یا 3 بار خوندم
ایشالا زووودی برگردین با یه داستان هیجان انگیز دیگه

سلااااااام عزیزم

متشکرم دوست من. انشاالله میام

سارا پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ

ای بابا پس چرا این یونیسف جان نیومد جواب منو بده چرا نمیخواد یه خانواده رو از نگرانی در بیاره ؟؟ پس تکلیف ما چی میشه ؟ اگه بابام منحرف بشه اگه مامان بابام طلاق بگیرن اگه بعدش مامانم از شدت ناراحتی بره خودسوزی کنه یا ما دست یه نامادری بد بیفتیم مجبور شیم از خونه فرار کنیم دختر فراری بشیم اونوقت کی جواب میده ؟ مگه شما مسئول نیستی ؟؟؟؟ مگه شما ماموریت نداری ؟؟؟؟؟ پس چرا جواب منو نمیدی ؟؟؟؟؟ :((((

همینو بگو ساراجان!! :)))
دور از جونت عزیزم
دیگه اگه خدا بخواد کم آورده با این همه جواب محکم.

بهار پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ق.ظ http://www.bahari-kamiab.blogfa.com

ما راضی به احمق بودنمون هستیم تا اینکه مثل این شخص باشیم.
شما داستانت رو بنویس عزیزم

دور از جونت بهارجونم. طرف انگار از یه جا بد دلش پر بود، سر من و دوستام خالی کرد.
مرسی. انشاالله. دارم می نویسم

نرگس پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ق.ظ http://www.khate-akhar.blogfa.com

سلام شاذه خانمی
مدتی بود که داستانات رو می خوندم و لذت می بردم ولی نظر نمی ذاشتم کلا دچار سکوت بودم
این پست های آخر رو هم ندیدم
ولی این حرف های یونیسف رو به اندازه 2تا نظرش رو خوندم دیدم سکوت جایز نیست
آخه این جنابی که سنگ دختر های 15 ساله و کمتر رو به سینه میزنه تا حالا پای صحبت ای اونا نشسته؟ تا دقت کرده سرعت رشد فکری رفته بالا یعنی چیزایی که قبلا توی 18،19 سالگی بهش فکر میشد الان توی 15 سالگی بهش فکر میشه حالا پای صحبت هاشون هم نشسته باشه یه نگاه به ظاهرشون خودش گویای همه چیز هست که فراتر از چیزی که ما فکر م کنیم اونا فکر می کنند پس نگران انحرافشون با این داستانا نباید بود چون اینا برای همون 15 ساله ها هم داستانه فقط
شما برو رمان هایی که نوشته میشه و به راحتی از ارشاد مجوز چاپ می گیره رو بخون توش راجع به همه چی هم صحبت کرده و این کتابا،از کتاب های مورد علاقه نوجوانان هستش شما برو این کتابا رو از دستشون بگیر ببین می تونی یا نه
وبلاگ هر کس خونه شخصی اون فرد هست حریم خصوصیش هیچ کس نمی تونه دخالت کنه ختی شما با ادعای انسان دوستی که به حریم شخصی افراد احترام نمی ذاری
بخوام بگم حرف زیاده ولی ادامه بدم دیگه اوج میگیرم

سلام نرگس جان
خیلی ممنونم از جوابت. واقعا همینطوره. باعث تاسفه که اینطور کتابها مجوز چاپ می گیرن :(
اشکال نداره عزیزم. اوج بگیر. محدودیتی نیست. راحت باش

Enm چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام
الان نظر نظر دهنده ی محترمتونو دیدم
فک کنم این فرد محترم از امار فروش رمان و موضوعات کتابای نه خارجی بلکه ایرانی خبر نداره یه دختر پانزده ساله وقتی بخواد رمان بخونه می ره کتاب فروشی رمان می خره می یاد خونه می خونه بعد کم کم میاد تو اینترنت دنبالش می گرده نود درصد این جوریه اون ده درصدم فک کنم اول برن نود و هشتیا که اونم هرجوری رمان بخوای داره کتابای کتابفروشی ها رو هممون دیدیمو خوندیم ماشاا... همه چی داره اگه رمان بخواد ایراد داشته باشه اونا داره و بد اموزیه مشکل از رمانای شاذه نیس به نظر من از خیلیا ی دیگه خیلی خیلی بهتر تره امه کسی مدافع حقوق بشره بره بیه خر اونارو بگیره والا منی که یه رمان خون حرفه ایم تو رمانای شاذه موردی برای خیال پردازی های بی پایه ندیدم اره همشون پایانش خوشه ولی ما داریم می گیم رمان داستانی که زایده ی افکار خوانندس نه واقعیت روزمره به شخصه رمان می خونم تا از تلخی های دنیا دور شم اگاهانه می خونم و می دونم تو زندگی کمه اما هس اینکه یکی بخواد به خاطر أینا خودشو و زندگیشو نابود کنه ٠٠٠٠ نمی دونم چی بگم
در کل اگه کسی دنبال واقعیته خب میره رمانی می خونه بالاش بزرگ نوشته واقعی اما کسی که رمان خونه این سایته دنبال پایان خوب و داستان و قصه ی جدیدشه
در اخر فرد محترم برید در فرهنگ لغت کلمه ی رمانو ببینید همون طور که گفتم یعنی زایده ی ذهن نویسنده و همیشه تخیل با واقعیت فاصله زیادی به اندازه تار مویی باریک دارد مرزی که در حال حاضر انسان خیلی کم توانایی شکستن ان را دارد و این طبیعیه که انسان بخواهد به ارزو هایش برسد و از ان طبیعی تر که در این راه بار ها شکست بخورد و بسا نابود شود این قانون دنیاست

سلام عزیزم
حرص نخور که گمونم طرف دیگه هیچ حرفی نداشته باشه با این همه جواب منطقی. خیلی ممنونم از طرفداری و همراهیت. واقعاً رمانا این روزا خیلی بد شدن و نمی دونم طرف چی دیده تو نوشته های من که زوم کرده رو یه مورد ازدواج زیر سن قانونی، اونم فقط دو تا از داستانام...

سمیرا چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ب.ظ

سلام
خوبی آجی؟
نازنینات چطورن؟
عزاداریاتون قبول باشه
راستش مدتیه زیادی مشغولم هم تدریس و تحقیق هست هم کار ویرایش و هزارتا بدبختی دیگه(حسرت یه دقیقه دوران دانشجوییمو می خورم)
برا همین فرصت نمیشه زیاد سربزنم.فقط میام داستان رو کپی می کنم تا کامل بشه رو گوشی بخونم(تنها وقت فراغتم که می تونم رمان بخونم وقتیه که می خوابم)
راستش دختر خاله ام خبر داد همچین معضلی پیدا شده این ورا
خواستم چند کلمه جواب بدم.
آخه آدم حسابی
کدوم خانواده ای که سطح فرهنگش به این میرسه که کامپیوتر و اینترنت رو در اختیار فرزندش قرار بده, اونقدر متحجره که دخترشو تو سن 15 سالگی شوهر بده؟
من نمیگم همچین اتفاقایی نمی افته ها(ازدواج در سن پایین) ولی تو این زمونه ای که دانشگاه رفتن و مدرک گرفتن برا همه شده چشم و هم چشمی و خدا رو شکر همه هم قبول میشن(نیان که ما بیکار میشیم)کی تو فکر شوهر کردنه؟
من با همه مشغله ای که دارم این داستانا رو می خونم برا اینکه تمدد اعصاب کنم اونوقت شما از راه رسیدی که بگی خلاف کنوانسیونهای بین الملل هست؟
خیلی حرفت برش داره و بنی آدم و اینا هستی برو جلو اعدام و زندانی شدن نوجوونا رو بگیر.
برو این بچه های متکدی رو از تو خیابونا جمع کن
برو این دخترایی که مجبور میشن تو سنین پایین تن فروشی کنن تا خرجی خانواده شونو بدن رو جمع کن
برو نذار به بچه های زیر 18 سال سیگار بفروشن
و هزاران کار دیگه.
هروقت جلوی اونا رو گرفتی بعد بیا حرف بزن.
اگه دقت کنی همه خواننده های این وبلاگ دوستای قدیمی هستن.همه هم به سن قانونی رسیدن.
اگه دختر بچه ای اونقدر بی حساب و کتاب و بدون نظارت خانواده اش میشینه پای کامپیوتر شخصیش تو اتاق دربسته اش این داستان ها رو می خونه هم دیگه مسئولیتش با خانواده اشه!!!
اگه هم صلاح میدونی یه علامت -18 بذاریم به جای لوگوی وبلاگ
اگه هروقت خواستین هک کنین هم موردی نداره همه دوستان این داستانا رو دارن و دوباره احیاش میکنن.
حالا دوست داشتین برید با وجدان آسوده از ارشاد کردن جمیع دوستان راحت بخوابید.
یه چیز دیگه رو هم میگم و والسلام.
خواستم بگم اً تنوین عربی هست و روی کلمات فارسی نمیاد و واژه های دوماً و سوماً و الی آخر غلط هست.
خوش باشید.


آجی جوووون منتظرتم.(جان سمیرا هنگ کردم از بی رمانی یه رمان آشغالی خوندم خدا برات نخواد یه اعصابی ازم خورد شد که نگو.عروس زلزله؛امیدوارم که نخونده باشی.رمانای باران آمد تو 98یا هم خوشکلن دوست داشتی بخون)

بچه ها رو از قول من ببوس
خییییییییییلی مواظب خودت باش.
شنبه منتظر کل رمان هستیم.
شبت قشنگ
خدانگهدارت

سلام سمیراجونم
خوبم. متشکرم. مگه میشه خوب نباشم با این همه دوستی که اینجوری پشتم در اومدن و نذاشتن آب تو دلم تکون بخوره؟
ممنون. سلامت باشی. از شمام قبول باشه

خیلی ممنونم که با وجود مشغله ی زیاد اومدی و اینقدر نوشتی. کاش بخونه و بفهمه که اشتباهی یقه ی منو چسبیده.

مرسی از معرفی. هم مثبت هم منفی. بدونم خوب نیست نمی خونم. منم دارم رمان در حال تایپ خوشگلی دردسر داره رو از همون نودهشتیا می خونم. خنده داره. بد نیست.

مرسی عزیزم
تو هم همینطور
انشاالله. حتما
شب و روزت خوش
خداحافظ

دی ماهـ.ـی خـ.ـانـ.ـوم چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ب.ظ http://deymahi.mihanblog.com

سلاااااااااااام عزیزم
دلم برات تنگ شده بود
منتظرتیم خانومی مهربون
بچه هارو ببوس

سلاااااااااااام دیماهی جونم
دل به دل راه داره
متشکرم عزیزم

soso چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:17 ب.ظ

ta hala vase in unicefe ...(!!!) hich e-maili ferestadin?!harkar mikonam ferestade nemishe!!!!!!

نه نفرستادم. آدرسشم عجیب غریب بود. بیخیال. نگران نباش. یه چی گفته. فوقش جابجا میشم. بدتر از این که نیست انشاالله.

مبارزگر چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ب.ظ http://www.stargirl1391.blogfa.com

سلام شاذه جونم.......
جناب یونیسف:
من الان 18 سال دارمو از 16 سالگی وب شاذه جونو میخونم.....
نه تنها تاثیر بد نداشته ومنو تو توهمات الکی نبرده که بخوام زود عاشق شمو از این چرندیات.....
بلکه همیشه ارومم کرده....
خوده شاذه جونم شاهده چندبار تاحالا بهش گفتم داستانای تو منو اروم کرده واز افسردگی نجات داده.....
پس جناب اقا یا خانوم مدافع حقوق بشر از طرف خودت حرف بزن نه ماها!!!!

شاذه جونم نری یه وقتا!!!!
داستانای تو منبع ارامش منه....
تنهامون نزار.....
ما همگی خیلی دوست داریم....

سلام نضال جان

متشکرم از توضیحاتت. خیلی ممنونم. منم دوست دارم...

کیانادخترشهریوری چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:58 ب.ظ

ای شاذه...ولش کن این بیچاره رو.احتمالا مشکلات حاد روانی داره.بی خیال.

آره واقعا نمی دونم چه مشکلی داره...

soso چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ

4rooz nabudam,bebinin che gheshghereghi bepa shode!!!!azin unicefe khosham umad!!!:D doos daram ye fors@i khoda bede,ye 10min bahash EKHTELAT konam!!!:D alo!?jenabe unicef!!!!mishe in E-maileto bezari?!?!kaaret daram!!!!

ها! کجا بودی؟
اینم ایمیل ایشون. دوست داشتی تماس بگیر
Suicide@rocketmail.com

شایا چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:08 ب.ظ

در جواب جناب یونیسف:
یکی از مشکلات اساسی ما ایرانیا اینه که زورگو هستیم و تحمل عقیده ی مخالف رو نداریم.
توی همون حقوق بشر هم جا برای بحث در مورد قوانین بازه و حتی ممنوعیت چند همسری به چالش کشیده میشود.
اما ما توی عقایدمان آنقدر دیکتاتور هستیم که حتی تحمل شنیدن چیزی متفاوت با آن را نداریم.

توی همون امریکا تعداد نوجوانانی که رابطه ی ج.ن.س.ی دارند رو به افزایش است و سن آن رو به کاهش. و فیلمهای هالیوودی و سریالهای پر بیننده پر از عشقهای نوجوانی است. اما حقوق بشر در این مورد اقدامی نمی کنه. دو تا داستانی که شاذه نوشته در مقابل هزاران فیلم موجود نقطه ای هم نیست.

شما آقا یا خانم حقوق بشر آزادید عقیده ی خودتون رو بگید اما نه این که اون رو به شاذه و یا خواننده های داستانهاش تحمیل کنید. خیلی راست میگین برین سراغ هالیوود یا تاجران بردگی جدید زنان که دختران بسیار بسیار جوان را به بدترین راهها میکشن و مسلماً مرگهایی بسیار دردناکتر و وحشتناکتر از خودسوزی در انتظار آنهاست.
اگر زوری دارید لطفاً زودتر درباره ی این مسائل اقدام کنید به جای اینکه یکی از نقاط آرامش ما خواننده های وبلاگ شاذه را تهدید کنید.

آبان آذر چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ http://abanazar1388.blogfa.com

شاذه عزیزم خودت رو ناراحت نکن. من مطمئنم قصد این بنده خدا هم خیر بوده و فقط خوب منظورش رو نگفته. به قول خودت خیلی زیاد از بالا و با تعمیم حرف زده..
شما به کارت ادامه بده طوری که فکر میکنی درسته..تا جایی که من یادم هست و این مدتی که داستان ها رو میخونم همچین موردی ندیدم، جز اون داستان نوروزی که خُب توی خانواده اتفاق میافتاد و به نظر من خیلی خیلی عادی و طبیعی بود. در هر حال این بنده خدا اصل حرفش حسابه اما این حرف حساب ارتباطی به داستان های تو اصلا نداره..
این نظر من بود!
به علاوه به این دوست عزیز باید بگم اون گروه که مد نظر شما هست از لایه های پایین اجتماع هستن و اونقدر عوامل متعدد و پیچیده توی ازدواج های نامناسب و خودکشی اونها دخیل هست که اصلا جایی برای تاثیر احتمالا منفی یک داستان توی یک وبلاگ حتی پربازدید مثل اینجا، نمیمونه!!
..
ضمنا خواهش میکنم از بقیه دوستان که به جای مسخره کردن و احیانا زدن حرفای توهین آمیز به این مساله فکر کنن که شاید این بنده خدا آنچنان درگیر بعضی از مشکلات اجتماع شده که داره احساساتی حرف میزنه و تصمیم میگیره.
شاذه خودش جواب های خوبی داد و دلیلی نداره من و شما به جای گفتن نظرمون انگ عقده ای بودن و مریض بودن به دیگران بزنیم.
مرسی:)

از قضاوت بی طرفانه ات متشکرم آبان جان. آرامشی که فقط از یه خانم وکیل برمیاد
شاید واقعاً خیلی مشکل داشته. ولی از این که تهدید کرده دلم لرزید. ولی حالا دیگه خیالم راحته. دوستهای خیلی خوبی دارم که تا همیشه همراهم هستن.
ممنون

یلدا چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ب.ظ http://yaldapaeez.blogsky.com/

سلام شاذه جون جدی نگیر این حرف ها رو
و اما جناب یونیسف من خودم یکی از کسایی هستم که ازدواج به قول شما زیر سن قانونی داشتم به کسی توصیه نمی کنم اما از خیلی از ازدواج های بالای سن قانونی موفق تر هستم شما بهتره بری سراغ وبلاگ هایی که روابط نامشروع و تبلیغ میکنن و ایجاد تزلزل توی بنیاد خانواده ها سر لوحه ی کارشونه

نکات اصلی و هم که ملودی جون گفته تکرار مکررات نکنم

سلام عزیزم
واقعاً درست میگی. چی بگم من به این...

متشکرم

ninna چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ب.ظ http://minima

سلام بر خاله شاذه ی گوگول مگولیه خودم. خوووووووفین؟ این چند شب هی سر بزیر رفتین هی من شش هفت قدمیتون پرپر زدم ندیدین :دی یک سوال مگه الانم کسی با سن کم ازدواج میکنه. دو اگه مال ده باشن اینترنت دارن مگه. (پیشرفتوووو) سه بدرک نخونه خب به شوهرش برسه:دی شاذهههههههههه دوستون دارم شدیییییید. تازه میس یو خیلی خیلی شدید که تحویلم نمگیرین:پی :*:*:*:*:*:*

سلام بر نینا گوگولی کوشمولو
خووووفم! ندیدمت اصلا!! بس من سربزیر و محجوب و اینام. گیج نیستم کهههه
نه بابا اصلا به این راحتی اجازه ی قانونی نداره. لابد میان شهر میرن کافی نت، وبلاگ منم که سر راه افتاده، هرکی صفحه ی گوگل رو باز کنه تلپی میفته وسط وبلاگ من و از راه بدر میشه.
می تووووووووو :*******
تحویل میگیرم. شما گرفتارین. فرصت ندارین.

ملودی چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ق.ظ

آقا یا خانم یونیسف . من از خواننده های همیشگی شاذه عزیز هستم . نمیخوام مسخره کنم یا بگم حرفهای شما اشتباهه و یا اینکه طرفداری بدون دلیل بکنم از نویسنده وبلاگی که داستانهاش رو میخونم و دوست دارم. اتفاقا برعکس . همیشه از آدمهای نکته بین و نکته سنج خوشم میاد . شما به عنوان یک انسان مخالف ازدواج دختران زیر سن قانونی هستین و باید بگم این نظرتون هم منطقی و هم قابل احترامه و هم مورد قبول خیلی ها . این که زنان و دخترکان زیادی در طول تاریخ و در کشور ما و حتی در کشورهای دیگه هم به علت ازدواج زود هنگام و قبل از شکل گیری شخصیت دچار مشکلاتی شدند و روی به خود کشی یا خود سوزی اوردن هم موضوع دردناکی هست و متاسفم که در فامیلتون هم نمونه هایی بودن .متاسفم برای تمام زنانی که دچار این عقوبت دردناک شدن . اما اینکه شما به علت حساس بودن روی یک قضیه این موضوع رو بزرگ نمایی کنید درست نیست . این کار ازدواج زیر سن قانونی کار درستی نیست . من دفاع نمیکنم . اما قدرت قلم چند تا داستان آرشیو شده در یه وبلاگی که خواننده جهانی و روزی ده هزار تا بازدید کننده نداره و در کل انقدر معروف نیست که دخترکانی به خوندن داستانهاش رو بیارن و روشون اثر بذاره و انقدر جلو برن که عاشق بشن و ضربه بخورن و خود سوزی کنن ؛ یه حرفیه که دارین بصورت اغراق آمیزی بیان میکنین.
بله قدرت قلم همیشه بیشتر بوده . اما اینکه قدرت داستانهای شاذه رو با نوشته هایی مثل جنگ و صلح و بینوایان و آنه و حتی شاهنامه مقایسه میکنین هم درست نیست . بله اون نوشته ها باعث سوق دادن مردم به سوی خیلی چیزها شد اما تاثیر اونها رو با دو تا داستانی که شاذه نوشته و شما روش تاکید دارید مقایسه نکنین . البته من گفتم به شخصه داستانهای شاذه رو دوست دارم اما دیگه اونا رو با رمانهای بین المللی که مقایسه نمیکنم . این اتفاقها در طول زمان افتاده اما انقدر نباید مقایسه ی ما هم دور از واقعیت باشه .
شاذه عزیز ما . یا بهتر بگم شاذه ی عزیز من؛ سمت چپ وبلاگ هم توضیح داده که این نوشته ها داستانه . اینها از ذهن خلاق یه خانوم که مشخصات خودش رو هم نوشته که یک زن هست یک همسر و یک مادر ؛ سرچشمه گرفته نه چیز دیگه . شما که احتمالا سر رشته ای از ادبیات هم دارین باید بدونین که داستان ها ؛ لزوما واقعیت نیستند .
همه میدونن که منظور از داستان چیه . میتونه واقعی باشه غیر واقعی باشه برای سرگرمی باشه دید انتقاد امیز داشته باشه و غیره و غیره .
خوشحالم که شما زور دارین . اتفاقا چه بهتر. آدمی که زور داره خیلی بهتره که زور خودش رو در جایی بگار ببره که حریف قدرتمندی در کار باشه . جایی که قانون در مواقع خاص اجازه ی ازدواج میده . جایی که تو صدا و سیما بطور علنی داره تبلیغ چند همسری میشه و طوری نشون میده که بهتره همه برن دنبال یه مرد متاهل حتی دخترکان کم سن ؛ و خیلی مواقع دیگه . به نظر من بهتره زورتون رو برای مقابله با اونها بکار ببرین .
شاذه داستانهاش تماما پایانی خوش دارند . برای اینکه دوست داره خواننده های این داستانها لحظاتی دور از تلخی باشن . سرگرم بشن لبخند بزنن . اما اینکه یه دختر کم سن بیاد و بخونه و جوانه های احساسی در دلش بیاد و بره به سمت جواب گفتن به علاقه ی دیگران و کارش به افسردگی و خدای نکرده خودسوزی برسه چیزیه که کاملا اغراق آمیزه .
زیاد نوشتم و معذرت میخوام از گرفتن وقت جمع . انتقاد شما هم درسته . ازدواج زیر سن قانونی کار درستی نیست و فقط هم مختص کشور ما نیست که بخوایم این رو یه سنت زشت مختص به خودمون بگیم . حتی تو کشورهایی که داد و هوارشون خیلی زیاده هم وجود داره منتها چون جنبه ی قانونی نداره ما بد نام شدیم و انا با استفاده از نقابها ؛ خوشنام .این کار در واقعیت کار درستی نیست چه یواشکی و چه علنی .بحث رو به اونجاها نمیکشونم . فقط باید بگم ممنون از توجهتون اما خواهشا انقدر داستان نویسی دوستمون رو علت مشکلات اجتماعی ندونین .
ضمنا میبینم که توجه و علاقه ای به زبان عربی ندارین . درسته که باید پارسی رو پاس بداریم .زبان عربی هم یک زبان خارجی هست .همینطور که شما هم دو جمله ی سلام و خداحافظی به زبان خارجی گذاشتین ؛ شاذه هم اولا ثانیا و.. رو به زبان خارجی نوشته . ضمنا این اصطلاح زبان عربی در شمردن مطالب ؛خیلی وقته که استفاده میشه مثل خیلی از کلمات انگلیسی و فرانسوی که وارد زبانمون شده و بصورت روزمره و حتی تو نوشته ها و اثار ادبی هم بکار میره .
توجه دارم که باید پارسی رو پاس بداریم اما خوب در بحث زبانشناسی همیشه زبانی که مردم استفاده میکنن غالب هست حتی اگر درست نباشه . کارهایی در زمینه عوض کردن لغات هم انجام شده و میشه و باید به مرور زمان درست بشه .
حالا با اجازه ی شاذه ؛ما هم یه خورده باکلاس بشیم و خارجکی حرف بزنیم و خلاصه ی حرفهامو تو این جمله هم بگم که

Il n'est pas bon de regarder à chaque histoire comme ça. C'est juste une histoire. Rien plus
موفق باشید و ببخشید از پرحرفی .

خیلی زحمت کشیدی ملودی عزیزم. خیلی ممنونم. امیدوارم بخونه و جوابشو بگیره.
بازم متشکرم

مهندس بیسکویت خور چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ق.ظ http://rainy-girl.persianblog.ir

تسلیت میگم این روزهای غمبار رو
ان شالله که عزاداریهامون قبول و یار و یاور منتقم خون امام حسین(علیه السلام) باشیم و در رکاب ایشون خدمت کنیم

متشکرم دوست من
انشاالله. الهی آمین

آیتا چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:19 ق.ظ http://aitayi.blogfa.com/

سلام شاذه جونی!
من باهات موافقم که این آدم بد صحبت می کنه! و جوابی که شما بهش دادی کاملا جامع و کامل بود! ولی کامنتهایی که ایشون رو مسخره کرد رو قبول ندارم! چرا به این فکر نمی کنید که ایشون شاید یکی از اطرافیانشون چنین ازدواج و خودسوزی ای داشته ( به علت تاکیدش روی خودسوزی می گم)
من قبول دارم که قصه های شما برای شاد کردن دوستاته! واقعا حس امیدواری به آدم میده! چون به اندازه کافی درد و رنج تو دنیای واقعی می بینیم که دیگه نیاز نیست قصه هامونو بهش آلوده کنیم!
شاید این دوستمون به این نکته دقت نکردن که اگه بناست با این قصه ها کسی چنیناشتباهی بکنه پس تمام قصه های بچگیامون زیر سوال میره! سیندرلا! سفید برفی و ...
من به شخصه قصه هات رو دوست دارم! سن پایین رو که شما اکثرا تو قصه های سابقتون داشتین برای عشق و عاشقی کاملا مناسب می دونم چون مقتضای اون سن مخصوصا برای دخترا خیالبافیای عاشقانه ست! و ازدواج رو هم در اون سن بسته به این که خانواده بعد از تحقیق موافق باشن کاملا خوب می دونم! مگر اینکه از طرف دختر اصرار باشه! که در این صورت از نظر من که نه! فکر می کنم از نظر همه مردود باشه!
امیدوارم این دوستمون چند مورد رو به همه ربط نده! چون تو ازدواجای سن بالا هم چنین اتفاقاتی افتاده و ممکنه بیفته!
وای چقد حرف زدم! خلاصه کلام اینکه به ایشون هم حق بدیم و فقط ازشون بخوایم منطقی تر فکر کنن و مسخرشون نکنیم!
دوستون دارم شاذه جون

سلام آیتاجونم
متشکرم آیتاجون از توضیحات کامل و منطقیت. منم با مسخره کردن موافق نیستم ولی این شخص با این توهین بدی که بهم کرد، مسخره شدنش از طرف دوستم کمی برام مرهم بود. تمام شخصیتم رو زیر سؤال برد. کم نیست اتهام قتل!
منم قبول دارم حرفش به طور کلی غلط نبود، ولی این که به این سادگی من نوعی رو بکشن پای میز محاکمه واقعاً درد داشت. نمی تونم حسمو توصیف کنم.

منم دوست دارم

لیلی چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:43 ق.ظ

سلام من همیشه به شما سر میزدم و داستانهای زیبایتان رو میخونم و واقعا لذت میبرم دیدم اگه بهتون نگم چقدر قشنگ می نوسید بی انصافی کردم اصلا هم دلم نمیخواد خداحافظی کنید دلم میگیره
براتون سلامتی و موفقیت رو آرزو میکنم

سلام
خیلی ممنونم از لطف و محبتت. متشکرم
خوشحال و خرم باشی دوست خوبم

بهار چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:38 ق.ظ http://www.bahari-kamiab.blogfa.com

شاذه جونم تو خیلی قوی تر از این حرف ها هستی که بخواهی به حرفهای یک دیوانه مثل همین آدم توجه کنی.
نبینم اینجا رو تعطیل کنی هااااااااااااااااااا

میکشمت

آخه بیان به آدم بگن قاتل و دوستام رو هم احمق بالفطره فرض کنن خیلیه!!

نه نکش من می ترسم

شایا چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:00 ق.ظ

شاذه جونم یه کامنت برای اون یکی پستت گذاشتم نمیدونم اگر دوست داشتی کپیش کن تو نظرات این یکی پستت.
کامنت آخری این پستت (سارا) خیلی باحال بود :دی

خیلی ممنونم شایا جون. خییییلی متشکرم
آره خیلی بانمک بود. خدا خیرش بده :))

سارا چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ق.ظ

آقا یا خانم یونیسف عزیز میشه یه خواهش ازت بکنم ؟ میشه لطفا خیلی زود و سریع این سایتای بی ادبی رو از اینترنت جمع کنی؟ نامردا آماراشونم از چند میلیون گذشته! آخه می دونی بابای من تازگیا ای دی اس ال گرفته تو مغازه اونوقت مامانم خیلی می ترسه که بابام بره این سایتای بی ناموسی رو ببینه و دلش و بخواد و ... دیگه خودتون بهتر می دونید دیگه ! راستش رو بخواید یه مدته بابام خیلی سرد شده واسه همین مامانم می ترسه به اون سایتا مشغول باشه . شما هم به عنوان یه ایرانی که پادشاهت اولین بیانیه ی حقوق بشر رو نوشته خوب بالاخره یه وظایفی داری دیگه . میشه لطف کنی هر چه زودتر یه اقدام جدی کنی اینا رو نابود کنی آخه من خودم خیلی بهشون ایمیل زدم براشون کامنت گذاشتم ولی گوش نکردن نامردا!

:))))) دستت درست که نصف شبی یه خنده به لب ما آوردی! خیلی ممنون
:))


coral چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ http://letters2mylove.persianblog.ir

بیخود کرده شاذه جون.خب آخه دردش چیه چی میگه؟؟!!
ما شنبه منتظر داستانت هستیم.بابا این آدم مریضه و خودش داره قصه پردازی میکنه...
حالا خوبه همه داستان های تو پایان خوشی داره و هیچ غم و غصه ای نیست.مردم داغونن بابا...
بیخیال

نمی دونم دلش از کجا پره که منو قاتل فرض کرده!!! منم دچار کمبود محبت شدم گفتم اعلام کنم دلم قرص شه که دوستای خوبی دارم

مادر سفید برفی سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ب.ظ

هر چی گفت برای خودش گفت ...چه بی معنی چه بی مزه....
من منتظرتم گلم دلم خیلی برای داستانهات تنگ شده

خیلی ممنونم دوست من

بلوط سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ب.ظ

عزیزم الان کامنتش رو خوندم.... این آدم یه کم مشکلات روانی داره انگار!!! اصصصصصصصصصصلا نباید به حرفاش توجه کنی دوستم.

کم نه...
آره...

بلوط سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ

عزاداری هاتون قبول شاذه خانومی
به حرف هیچ کدوم از این احمق ها و حسود ها توجه نکن عزیزم...

سلامت باشی بلوط نازنینم. از شما هم قبول باشه.

متشکرم

المیرا سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ب.ظ

سلام
کامنتدونی پست قبل را نتونستم باز کنم. نمیدونم چرا
ولی فکر میکردم آدمی باشی که بتونی به آدمهایی که نظراتشون برات قابل قبول را نیست، اهمیت ندی و کار خودت را بکنی
نخوندم اون چه کامنتایی گذاشته که تو را اینقدر عصبی کرده
ولی بهتره بدونی آدمهایی زیادی هستند که نظرات خیلی متفاوت و گاها مخالف عقاید ما دارند. بعضی ها فقط نظرشون را میگند (شاید بد نباشه رو حرفهاشون فکر کنیم نه اینکه چون نظرشون با ما فرق داره، عصبانی بشیم.) و بعضیها اگه مریض باشند سعی میکنند دیگران را با حرفهاشون آزار بدهند.
واقعا نمیتونی نادیده شون بگیری؟
برام عجیبه.
مختاری هر کاری دوست داری بکنی. ولی به نظر من دلیل نمیشه کاری که دوست داری و آدمهایی که دوستت دارند و نوشته هات را دوست دارند چون یکی اینها را دوست نداره و احتمالا حرفهایی زده که به مذاق تو خوش نیامده بزاری کنار.

سلام
من معمولاً به این نظرات اهمیت نمیدم. قبل از این که حرفی دربارشون بزنم حذفشون میکنم و بیخیال. ولی این یکی منو متهم کرده که با قصه هام باعث خودکشی آدما شدم و تهدید کرده که ازم انتقام میگیره. بیخودی ناراحت شدم؟

شیوانا سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ب.ظ

سلام شاذه خانوم
شرمنده ی این مدت که نظر نمی دادم ولی هر هفته اینجام و سر می زنم .
داستاناتونو دنبال می کنم و هنوزم پایه یکه این وبلاگم !
راستش دلیل اینکه بعد این همه مدت دارم نظر می دم این جنابه یونیسفه ... (‌!)‌
می خواستم بگم از این موارد هم برای وبلاگ من پیش اومده . درکتون می کنم .
هر چند لازم به ذکر نیست که از حرف های ایشون می شه فهمید چقدر صحبت ها و دلائل نقد هاشون بچگانه و مسخره اس !
فقط می خواستم بگم با اینکه با تمام وجود درکتون می کنم ُ‌می خوام بگم اصلا بهش اهمیت ندید ! کسی که موضوع و بحث جنجالیش همچین چیزه مسخره ای باشه تهدید کردنش هیچ ترسی نداره که هیچ ُ/ طبل تو خالی هم هست ! اصلا دوست ندارم فعالیت قویتونو به خاطر همچین مسئله ای کنار بزارین و خدای نکرده یه روز بیام ببینم اینجا به این دلیل تعطیل شده !
مطمئن باشید من به نوبه ی خودم حتی اگر نظر هم ندم همیشه طرفدار شما خواهم بود
امیدوارم هرچه زود تر حضورتون پرنگ تر بشه !

سلام شیوانای عزیز

خواهش می کنم. خوشحالم که بهانه ای شد که بازم کامنتی ازت داشته باشم دوست قدیمی.

نوشتم تا یه بار دیگه یادم بیاد که دوستهای خیلی خوبی دارم که به خاطر دل عزیزشون می نویسم.

ممنون که همیشه هستین

azadeh سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ

شاذه جونم آدمهای حسود با کمبودهای روحی خیلی‌ هستن، تنها هدفشون هم تخریب روحیه است، امیدوارم مقاوم بایستید جلوش و بدونین ما هم همه شدید پشتتون هستیم
شما هم ما رو دعا کنین، بیاین با هم دعا کنیم این آدمهایی هم که کمبود روحی روانی‌ دارن خدا شفا بده:)

آره واقعاً...
متشکرم عزیزم. خیلی ممنونم از این همه لطف و پشتیبانی
الهی آمین :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد